قسمت دوم

سفرنامه اردوی جهادی

کد خبر: ۸۵۰۷۴۶۸
|
۱۰ فروردين ۱۳۹۴ - ۱۳:۱۳

خبرگزاری بسیج قم - یک بخش از اردوهای جهادی آن موقعی است که بسیجیان جهادگر هر شب بعد از یک روز کار و تلاش و خدمت رسانی با خود خلوت کرده و هر کدام که اندک ذوقی دارند به نگارش خاطرات خود و گروه تحت عنوانهای مختلف می پردازند .

قسمت دوم سفرنامه اردوی جهادی که توسط یکی اعضای گروه جهادی آل طه نگاشته شده است:

صبح روستا با صبح شهر یکی نیست. به جای بیب بیب ساعت همگی با قوقولی قوقول خروس از خانه بیرون می روند. پدر خانه درب حیاط را باز می کند وبه جای ماشین سوار بر قاتر سوی کار خود می رود. مادر به جای اینکه " صبح بخیر ایران" تماشا کند، شیر بز می دوشد و مشک می زند. فرزندان شادان و خندان نفس عمیق می کشند بدون بیم آنکه ریه هاشان آلوده شود و مستانه تخم مرغ ها را از کنار مرغ ها به خانه می برند. سفره صبحانه شان کره است و تخم مرغ و مربا ، مهر استاندارد ندارد اما سالم است و لذیذ. اهالی روستا همه با هم آشنا هستند ولی غریبه ها را دوست دارند. خانه هاشان سنگی است و گلی و سقف آن تیر چوبی اما دل هاشان نرم و مهربان است. مهمان را روی چشم نگه می دارند، با چای پذیرایی می کنند اما گرم است و دلنشین .

روستای سراب نقل 32 خانواده دارد که همگی مشغول دامداری اند. هر خانه حد اقل 20 راس گوسفند دارد واز صبح تا شب در مراتع و کوهستان غنی آبادی می چرند .

این روستا خیلی محروم و دور افتاده است. فقط یک مدرسه دارد. نه مسجد دارد و نه حسینیه . گروه جهادی آل طه که از بسیج دانشگاه صنعتی قم رهسپار این روستا شده است. برنامه ساخت یک مسجد را دارد .

عده ای از جهادگران دانشجویان ترم آخر مهندسی عمران اند و راهنمای دیگر دوستان شان برای اجرای پروژه. نقشه حاصل دست خودشان است واز تمام اصول و قواعد ساخت بنا استفاده می کنند. این مسجد در یک طبقه با زیر بنای 250 متر مربع که در آن علاوه بر مسجد، خانه عالم و پایگاه بسیج نیز برای آن در نظر گرفته شده است .

تابستان 91 پی آن را کنده و آرماتور های را بسته اند. اکنون نوروز92 است بتن پی را پر کنند. چند وقتی که نبودند بارندگی پی ها را پر از خاک کرده و خالی کردن این همه خاک آن هم از لابلای این همه میلگرد خیلی ساده نبود. دو سه روز طول کشید تا 20 نفری پی ها را آماده بتن ریزی کنند. سیمان، ماسه نرم،ماسه شسته و میکسر فراهم شد. هر کس گوشه ای از کار را گرفته بود تا کار روی زمین نماند .

از آبدانان که به سراب نقل می آیی مسجد همان ابتدای روستا و در دره ی سمت چپ است .

صبح که ندای اذان بلند می شد همه بیدار می شدیم و نماز صبح اقامه می کردیم . بعد از دعای عهد ورزش صبحگاهی خواب را از چشمان همه می ربود. صبحانه سبک و مختصر بود. سپس همه راهی زمین می شدیم. صبح های اینجا خنک بود و لرز آور اما ظهرهایش گرم و آفتابی. ظهر ها علاوه برنماز و ناهار استراحت هم در برنامه بود. کار بعد از ظهر تا غروب ادامه پیدار می کرد اما به کار صبح نمی رسید. وسط کار های عمرانی خستگی عادی بود. وسایل پذیرایی و میان وعده اغلب به راه نبود. هم امکانات کم بود و هم فراهم کردن آن سخت. در تمام مدت اردو حتی 2 لیوان آب سرد هم نخوردم. دهان همه به وقت تشنگی لب شیر آب بود و به وقت خستگی پشه ها آرامشی خاص به گروه عمرانی هبه می کردند. وسیله استراحت یک چفیه بود و یک پتوی نمدی .

اغلب آن ها بیل را برای اولین بار همینجا به دست گرفته اند و تازه فهمیدند هر کیسه سیمان چند کیلو است. اگر کسی سر کار هم خسته نمی شد به وقت بازگشت به محل اسکان شیب جاده آنقدر تند بود که کارگر را خسته به اتاق برساند. با این همه روحیه ایثار در وجود همه موج می زد؛ بیل را از دست هم می ربودند، همه داوطلب انجام کارهای سخت بودند. بشکه ی پر آب، صدای میکسر، خش خش ماسه ها ، شر شر ملات و لرزش ویبره هر کدام صدای ماندگاری بود در دل ها .

ادامه دارد ...


ارسال نظرات
پر بیننده ها
آخرین اخبار