به گزارش خبرگزاری بسیج از قم، راضیه سلطان محمد رضایی در گفتگو با خبرنگاران خاطرنشان کرد: هر سه فرزندم گویا برای شهادت و میهمانی خداوند خلق شده بودند و رفتار، کردار، اخلاق و دیانت آنها رنگ و بوی خدایی داشت.
وی ادامه داد: فرزند کوچکم جواد چنان شوق و آرزوی شهادت در وجودش رخنه کرده بود که بنده برای شهادت ایشان با اصرار وی دعا کردم.
خواهر شهیدان که خود همسر جانباز شهید نیز می باشد، بیان داشت: وقتی خصلت آن شهدای بزرگ را به یاد می آورم تصور می کنم که آنها برای شهادت در راه خداوند خلق شده بودند، هر سه شهید ایمان فوق العاده، اخلاق و رفتار پسندیده و نیکو داشتند، به گونه ای که رفتار آنها همه ما اعضای خانواده را تحت تاثیر قرار می داد.
*خاطرات مادر شهید از شهادت فرزندانش / منتظر خبر شهادت فرزندانم بودم
راضیه سلطان محمد رضایی در این گفت و گو با مرور خاطرات فرزندان شهیدش ؛ درخصوص اولین فرزند شهیدش گفت: شهید محمد علی امینی بیات در سال 1359 شهید شد، ایشان دانش آموز بود که روز کار می کردند و شب ها بیشتر مشغول درس خواندن بود، وی از انقلابیون اصلی قم بوده و به صورت جدی با رژیم پهلوی مبارزه می کرد، چندین مرحله تا سرحد بازداشت پیش رفت ولی نجات پیدا کرد، ایشان عاشق امام راحل بود و با آغاز جنگ تحمیلی عازم جبهه جنگ شد.
وی افزود: آن شهید در هنرستانی در قم مشغول تحصیل بود، از سوی دیگر با بسیج نیز همکاری داشت، ولی برای حضور در جبهه جنگ، سر از پا نشناخت و کار و تحصیل و همه را رها کرده و به یاری رزمندگان در جبهه جنوب شتافت.
وی ادامه داد: شهید علاقه زیادی به امام خمینی( ره) داشت و به این کلمه که' پیشتیان ولایت فقیه باشید تا به انقلاب آسیب وارد نشود'، اعتقاد عملی داشت.
محمد رضایی آگاه شدن از خبر شهادت فرزندش را نیز اینگونه بیان می کند،' ما در منطقه نیروگاه ساکن بودیم و جلو منزل یک مغازه داشتیم که همسرم آن را اداره می کرد، در مقابل مغازه ما، پسر دائی خودم نیز یک کارخانه داشت، روزی از پزشک قانونی با پسر دائی من تماس گرفتند و گفتند محمد علی شهید شده و باید بیایید و پیکر شهید را تحویل بگیرید'.
مادر شهیدان امینی بیات اضافه کرد: پسردائی بنده خیلی شوکه شده بود و خطاب به فردی که تماس گرفته، گفت، من نمی توانم این خبر را به خانواده اش برسانم، شما خودتان بگویید، در آن زمان، پدر محمد علی نیز وارد کارخانه پسر دائی بنده شده و گوشی را از ایشان گرفت و آن فرد مستقیم بدون هیچ حرفی به وی گفت، فرزندنتان محمد علی شهید شده' وشما باید تهران بیایید.
وی ادامه داد: همسرم در مقابل این سخن آنها فقط سه مرحله گفت' انا الله و انا الیه راجعون'، بعد از چند دقیقه تماس گرفتند که شما نیازی نیست تهران بیایید و خودمان شهید را به قم می آوریم.
وی خاطرنشان کرد: من آن زمان در حیاط منزل بودم، دیدم پدر شهید مغازه را تعطیل کرده و وارد خانه شد و اشک در چشمانش حلقه زده بود، بنده نیز که گویا انتظار شهادت فرزندم را می کشیدم بی درنگ به وی گفتم، چه شده، آیا محمد علی شهید شده؟ پدر شهید هیچ چیز به من نگفت و وارد خانه شد، بلافاصله دیدم چند نفر از همسایه ها وارد خانه شده و به من تبریک و تسلیت گفتند.
وی ادامه داد: من خطاب به آنها گفتم یعنی من دیگر ' محمدی علی' را نمی بینم؟ ، یعنی پسرم دیگر در این خانه نمی آید؟، از سوی دیگر به خودم دلداری می دادم و صبر کردم، فردای آن روز، پیکر فرزندم را بعد از نمازجمعه قم به صورت باشکوه تشییع و در قبرستان شیخان به خاک سپردند.
محمد رضایی ادامه داد: شهید محمد علی در زمان شهادت یک فرزند پنج ماهه داشت، و امروز بزرگ شده و ازدواج کرده و نام فرزند خود را نیز به نام پدرش انتخاب کرد.
این مادر شهید در مورد فرزند دومش نیز می گوید: ما بعد از شهادت 'محمد علی'، چشم انتظار 'علی اصغر' بودیم که از جبهه بازگردد، وی فرمانده تیپ دوم لشکر علی ابن ابیطالب(ع) بود و در سال 1362 در ارتفاعات 'کانی مانگا' در جبهه غرب در عملیات والفجر 4 به شهادت رسید.
وی ادامه داد: آن شهید بزرگوار نیز بسیار به نظام، انقلاب و امام راحل وفادار، مردم دار بوده و مانند شهید اول محمد علی بسیار مودب و متین بود، احترام بزرگترها، والدین و همسایه ها و اساتید برای وی اصل بود و حاضر بود در راه خداوند همه چیز خود را اعطاء کند.
محمد رضایی خاطرنشان کرد: شهید علی اصغر هم مانند برادرش محمد علی، روزها کار می کرد و شب نیز درس می خواند، وی در سپاه علی ابن ابیطالب (ع) در بخش آموزش نیروها فعالیت داشت، ضمن اینکه قبل از انقلاب از مبارزین سرسخت رژیم شاه و از حامیان امام راحل بود.
وی تصریح کرد: یک روز به اتفاق همسرم در خانه بودیم که سه نفر از برادران سپاه آمدند و خبر دادند که علی اصغر در جنگ مجروح شده است، پدر شهید حرف آنها را قبول نکرد و گفت، پسرم شهید شده نه مجروح، بنده نیز به یقین رسیده بودم که علی اصغر شهید شده، وگرنه اخبار مجروحان را به این سرعت نمی دادند.
وی ادامه داد: همسرم خطاب به آن برادران سپاهی گفت، اگر پسرم مجروح شده کدام بیمارستان است؟ گفتند نمی دانیم؟ به آنها گفتیم شما که می دانید مجروح شده چگونه نمی دانید کجا بستری هست؟ برادران سپاهی به ما گفتند می روند یک ساعت بعد می آیند و خبرمی دهند کدام بیمارستان هست.
محمد رضایی گفت: همسرم بی تاب بوده و از خانه خارج شد، هنوز سر کوچه نرسیده بود همان برادران سپاهی آمده و خبر شهادت را دادند، وی سریع به منزل بازگشت و خطاب به بنده گفت، علی اصغر آمده معراج شهدا، بیا برویم آنجا، وی را برای آخرین بار ملاقات کنیم.
مادر شهید گفت: علی اصغر نیز در قبرستان شیخان درکنار برادرش به خاک سپرده شد.
وی درخصوص سومین فرزند شهیدش ' جواد امینی بیات' اشاره کرد و گفت: وی قبل از اعزام به جبهه عشق بسیج، جبهه و جنگ داشت، به عیادت خانواده شهدا می رفت و همیشه با آن سن کم، به حال شهدا غبطه می خورد.
وی ادامه داد: آن شهید برای انجام فعالیت در بسیج به لشکر 17 علی ابن ابیطالب قم می رفت، یک شب خیلی دیروقت منزل آمد، زیاد نگران ایشان شدم مبادا تصادف کرده و یا اتفاقی برای ایشان افتاده، آخر شب به منزل آمد وگفت: به دیدار خانواده شهدا رفته بودیم، به شوخی به وی گفتم، مادر ما خودمان خانواده شهید هستیم، وی خطاب به بنده گفت، مادر، دعا کن در راه خدا شهید شوم من نیز در همان زمان دعا کردم، خدایا، تو جواد را به من بخشیدی و من جوادم را نیز به شما می بخشم که در راه تو شهید شود.
محمد رضایی خاطرنشان کرد: جواد هم مانند دو برادر دیگرش عازم جبهه شد، من نیز هر روز منتظر خبرشهادتش بودم، دو دخترم در شهرستان زندگی می کردند، یک روز خارج از خانه بودم وقتی برگشتم دیدم خانه خیلی شلوغ است، با خود گفتم شاید دو دخترم از شهرستان آمدند و همسایه ها نیز برای دیدن آنها وارد منزل شدند، وقتی وارد منزل شدم دیدم عروسم به شدت گریه می کند، من نیز خطاب به وی گفتم، آیا جواد شهید شده، دیدم گریه وی شدید تر شد، به او گفتم ، گریه نکن، من خودم شهادت پسرم را از خدا خواسته بودم.
وی گفت: جواد زمان شهادت دو فرزند زیر دو سال داشت، که الحمدالله آنها هم امروز بزرگ شده و سامان گرفته اند.
وی اظهار داشت: هر سه شهید متواضع و اهل ادب و احترام بودند، به نماز اول وقت زیاد اهمیت می دادند، از کمک به پدر و مادر دریغ نمی کردند، مهربان و بسیار انعطاف پذیر بودند.
محمد رضایی یادآورشد: وصیت نامه های آنها مملو از عشق به اسلام، انقلاب، نظام و ایمان، حجاب، نماز و امام خمینی (ره) بود، به راهی که انتخاب کردند اعتقاد راسخ داشتندو در قبال همه چیز احساس مسئولیت می کردند.
وی گفت: آنها قبل از شهادت برای امرار معاش خانواده و کمک به پدرشان در امر تامین خانواده و کمک به تحصیل خود، کارهایی مانند اسکلت بندی، جوشکاری و نجاری انجام می دادند.
*اظهارات خواهر شهید درمورد برادرانش
مریم امینی بیات خواهر شهید نیز در این زمینه گفت: من از محمد علی کوچک تر هستم و چون فاصله سنی ما هم کم بوده خیلی از وی خاطرات زیادی ندارم ولی خیلی انقلابی، تلاشگر، متدین و عاشق انقلاب و نظام بود، به سختی کار می کرد تا بتواند با آرامش درس بخواند.
وی ادامه داد: شهید محمد علی از مبارزان دوران انقلاب هم بوده و برای مبارزه با رژیم طاغوت سر از پا نمی شناخت.
امینی بیات گفت: محمد علی از نظر نظامی انسان با دانشی بود و قبل از جنگ برای آموزش نظامی به کشور افغانستان نیز اعزام شده بود ولی وقتی جنگ ایران و عراق شروع شد، احساس کرد که در داخل کشور به ایشان بیشتر نیاز است و از همانجا به ایران بازگشته و عازم جبهه جنگ شد.
وی گفت: شهید علی اصغر امینی نیز در زمان شهادت 22 سال داشت و فرمانده آموزش نظامی لشکر علی ابن ابیطالب قم بود، وی شخصیت بسیار آرامی بود.
وی همچنین گفت: وقتی دو برادر بزرگ ما شهید شدند، تمام تلاش من و همسرم این بود که جواد به جبهه نرود، ولی وی سر از پا نمی شناخت، ایشان انسان خاصی بود و اصلا از این دنیا بریده بود.
امینی بیات با بیان خاطره ای گفت: در آن زمان همسر بنده نیز مسوول ثبت نام رزمندگان برای اعزام به جبهه بود، یک روز علی اصغر برای ثبت نام نزد همسرم رفته بود ولی با اصرار ما، مانع ثبت نام ایشان شد، همسرم وقتی به خانه آمد، گفت ، وقتی به علی اصغر برای ثبت نام، پاسخ منفی دادم شاهد یک مظلومیت خاص در نگاهش شدم، با التماس سعی می کرد ثبت نامش کنیم.
وی ادامه داد: آن روز گذشت، تا علی اصغر برای بار چندم پیش همسرم رفت و گفت، بگذارید برای دوران آموزش نظامی ثبت نام کنم، همسرم هم با اصرار ایشان قبول کرد، و با این بهانه خودش را به جبهه رساند، در 31 آبان ماه 1367 نیز به شهادت رسید و در گلزار شهدای علی ابن جعفر (ع) به خاک سپرده شد.
*نمازجماعت پدر در شب شهادت پسر/پدرکوه استقامت و مادر صبر زینبی دارد
مریم امینی بیات با بیان اینکه پدرم کوهی از صبر و استقامت بود، گفت: وقتی به پدر نگاه می کردیم قوت می گرفتیم، وقتی شهدا را می آورند ما به پدر نگاه می کردیم و از صلابت پدر و صبر زینب گونه مادر، توان می گرفتیم.
وی ادامه داد: پدرم در سال 1374 به رحمت ایزدی پیوست، در روز شهادت 'جواد' نه تنها لباس مشکی نپوشید بلکه همان شب که جنازه فرزندن دلبندش را آوردند، در مسجد محل برای اقامه نماز جماعت مغرب و عشاء حاضر شد.
محمد رضایی مادر شهید نیز در بخش دیگری از این مصاحبه گفت: تمام نگاه فرزندانم به لب های مبارک امام خمینی (ره) بود که ولایت فقیه از آنان چه می خواهد؟ آنان
با وجودی که قبل از انقلاب، اهل مبارزه با رژیم بودند ولی بعد از انقلاب می دانستند، کار تمام نشده بلکه تازه اول راه است، به همین دلیل جنگ که آغاز شد، کار و زندگی را زمین گذاشتند و به جبهه رفتند.
وی اظهار داشت: امروز هم نوبت ماست که از این امانت امام راحل و شهدا صیانت کنیم، از رهبر معظم انقلاب و ولایت فقیه دفاع و مراقب نقشه های دشمنان باشیم.
*انتظارات خانواده شهدا
خواهر شهیدان امینی بیات که همسر جانبار شهید 'محمود ولی پور' نیز می باشد، گفت: خانواده شهدا امروز هیچ نیاز و انتظار مالی از نظام و مسوولان ندارند ولی توقع دارند به خون و آرمان شهدا وفادار بمانند و اجازه ندهند خون پاک آنان پامال شود.
وی ادامه داد: ما نیاز به فرهنگ اول انقلاب داریم، آن روزها فضا فضای اخلاص و همدلی بود، متاسفانه امروز کمتر از آن اخلاص ها، همدلی ها، دلسوزی ها دیده می شود.
وی ادامه داد: آن روزها، درآن شرایط جنگ و فشار اگر یک نفر نانی در خانه داشت و احساس می کرد همسایه اش ندارد، آن را با هم نصف می کردند، امروز همسایه از همسایه خبر ندارد، امروز هر کس فقط به فکر خودش است، شهدا هرگز اینگونه نبودند، آنها اهل ایثار، شهادت طلبی و از خودگذشتگی بودند.
امینی بیات گفت: حرف من، مادرم و همه خانواده شهدا این است که آرمان های بزرگ انقلاب و شهدا را حفظ کنیم، ما ملت بزرگی هستیم که در برهه های مهم تاریخ تاثیرگذار بودیم و در دنیا برای گفتن حرف داشته و داریم، امروز مبادا با کوچک ترین ناملایماتی از خود ضعف نشان دهیم.
وی ادامه داد: دوست دارم آن اخلاص های اول انقلاب بار دیگر به تصویر کشیده شود و در ملت بزرگ ایران، مسوولان، جوانان و همه اقشار تجلی پیدا کند، پیام شهدا را باید دریافت کنیم، اجازه ندهیم آرمان های شهدا به فراموشی سپرده شود.
شهیدان محمد علی و علی اصغر امینی بیات علاوه بر حضور در جنگ تحمیلی از مبارزان دوران انقلاب بودند.
آنان در پیروزی های شب 21 و 22 بهمن 57 ، فعالانه شرکت داشتند و در مقابل بیمارستانی در تهران سنگربندی کرده و با انبوه سه راهی های دست ساز خودشان با گاردی ها و مأموران ساواک مبارزه می کردند.
این دو شهید برای از بین بردن تانکهایی که در خیابانها صف بسته بودند، با رفتن به پشت بامها و انداختن سه راهی و کوکتل مولوتف به طرفشان، مانع پیشروی و نیروهای نظامی رژیم به سمت تظاهرکنندگان می شدند
ارسال نظرات
غیرقابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۰
پر بیننده ها
آخرین اخبار