به مناسبت سالروز شهادت شهید اسماعیل صادقی
عروج در آخرین روز سال/فرماندهی که فرماندهی را نپذیرفت
شهادت مهدی زینالدین برای اسماعیل صادقی بسیار گران آمد و بعد از آن بود که برای شهادت، شتاب داشت و گاهی هم میگفت: الان دیگر لشکر 17 توی بهشت همه چیز دارد؛ از فرمانده و قائم مقام تا مسئول محور و مسئول عملیات، فقط یک مسئول ستاد کم دارد که آن هم منم.
به گزارش خبرگزاری بسیج از قم، عنوان «ایثار و شهادت» در قم با نام «اسماعیل صادقی» پیوند خورده است؛ کسی که وقتی پس از شهادت فرمانده لشکر 17 علی بن ابی طالب(ع)، سردار رحیم صفوی به سراغش آمد تا موافقت او را برای فرماندهی لشکر بگیرد، متواضعانه از این پذیرش خودداری کرد و البته «غلامرضا جعفری» را فردی شایستهتر از خود برای این مهم دانست و وی را به فرمانده کل سپاه معرفی کرد و گفت: من تعهد میدهم همان طور که با شهید زینالدین کار میکردم، با آقای جعفری هم کار کنم.
و این، اوج تواضع و فروافتادگی او بود.
اسماعیل صادقی در سال 1336 در روستایی در اطراف قم به دنیا آمد و همزمان با روزهای انقلاب، به تکثیر نوارهای سخنرانی امام خمینی در قم و کمک به توزیع آن در همه شهرها میپرداخت.
او خود در این باره میگوید: زمان شروع انقلاب، کارمان تکثیر نوارهای امام بود. وقتی نوار میآمد، ما مرتب تکثیر میکردیم؛ بعد، مدرسین حوزه علمیه قم آنها را در سراسر کشور پخش میکردند.
آشنایی او به سیستمهای صوتی موجب شد تا در روز بازگشت امام به ایران، مشتاقانه به بهشت زهرا بشتابد تا هر چه از دستش برمیآید، برای تنظیم سیستم صوتی بهشت زهرا به کار گیرد. او در آن روز به همراه جمعی دیگر از همکارانش، تمام تلاششان را کردند تا مردم بتوانند به بهترین شکل، سخنرانی پیر و مقتدایشان را بشنوند.
پس از آن هم در قم و در زمان سکونت امام در این شهر، تنظیمات صوتی بیت امام را بر عهده گرفت و وقتی بدون خستگی در این مسئولیت کار میکرد و دیگران، از خستگی فراوان او نگران میشدند میگفت: یک نگاه به امام، تمام خستگیها را از بین میبرد.
پس از شروع جنگ تحمیلی به جبههها شتافت و سختکوشیها و نوآوریهایش موجب شد تا به عنوان رئیس ستاد لشکر 17 علی بن ابی طالب(ع) منصوب شود و البته، هیچ گاه در این عنوان، منحصر نشد و همیشه، روحیه بسیجی خود را حفظ کرد. هر زمان، کاری بر زمین مانده میدید، به سرعت دست به کار میشد تا آن کار حتی اگر به ظاهر ساده و پیش پا افتاده باشد، به سرانجام برسد.
تمام تلاش اسماعیل صادقی در ستاد لشکر بر این بود تا مشکلات ظاهری و امور اداری لشکر را به بهترین شکل سر و سامان دهد تا این امور، وقت و ذهن مهدی زینالدین را به عنوان فرمانده لشکر درگیر نکند؛ چرا که معتقد بود فرمانده لشکر فارغ از مشکلات و مسائل ظاهری و اداری، باید در امور کلان و عملیاتی متمرکز باشد؛ این بود که با ایثارگری کامل، تمام هم و غم خود را بر این قرار داد تا هر کاری از دستش بر میآید، انجام دهد. این گونه بود که مهدی زین الدین میتوانست با فراغت بال، فرماندهی کند و رضایت فرماندهان ارشد، از عملکرد لشکر 17، موید این مطلب بود که تلاش و کوشش همه مجاهدان لشکر و به ویژه فرمانده و رئیس ستاد، نتیجه بخش است.
شهادت مهدی زین الدین برای اسماعیل صادقی بسیار گران آمد چرا که میدانست برادر و فرماندهای بزرگ را از دست داده است؛ بعد از آن بود که برای شهادت، شتاب داشت و گاهی هم میگفت: الان دیگر لشکر 17 توی بهشت همه چیز دارد؛ از فرمانده و قائم مقام تا مسئول محور و مسئول عملیات، فقط یک مسئول ستاد کم دارد که آن هم منم.
پایان سال 1363 نزدیک میشد که عملیات بدر، خودنمایی کرد و اسماعیل صادقی به همراه بسیاری از رزمندگان و مجاهدان، بار دیگر وصیت نامههایشان را با چشمانی اشک بار، بازنویسی کردند. حرف اسماعیل با معبود و البته برای ثبت در تاریخ این بود: «... خدایا! دیگر رویم نمیشود که به شهر برگردم و چشمم به خانوادههای شهدا بیفتد ... .»
و خدا، نوای اسماعیل وار و نجوای صادقانهاش را پذیرفت و در بیست و نهم اسفند ماه، یعنی در آخرین روز سال 1363 و در حالی که مردم ایران در شهرها و روستاها، برای نوروز 1364 و آغاز سال نو آماده میشدند، در 27 سالگی از نو متولد شد و به آسمان پیوست و پس از تشییعی باشکوه، در جوار فرماندهاش در گلزار شهدای علی بن جعفر قم آرام گرفت.
روحش شاد و راهش پر رهرو.
حسن شیخ حائری
ارسال نظرات
غیرقابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۰
پر بیننده ها
آخرین اخبار