فمنیسم؛ مَکر سرمایه داری برای به خدمت گرفتن بیشتر زنان
منشور ملل متحد که در سال ۱۹۴۵ تصویب شد، اولین سند بینالمللی الزامآوری است که تحقق تساوی حقوق زن و مرد و رسیدن به آزادیهای اساسی را بدون در نظر داشتن جنسیت، به عنوان هدفی اساسی به شمار میآورد. گسترش این امر، از طریق سازمان جهانی یونسکو نیز پیگیری میشد. هدف از تأسیس یونسکو، چنین بیان میشود: تأمین صلح و امنیت به وسیلۀ همکاری بین ملتها از طریق آموزش، علم و فرهنگ، به خاطر احترام جهانی به عدالت، برای حکومت قانون وحقوق بشر و آزادیهای اساسی، بدون تبعیض در نژاد، جنس، زبان یا مذهب.
در سال ۱۹۴۸ نیز اعلامیۀ جهانی حقوق بشر به تصویب مجمع عمومی سازمان ملل رسید که در آن بر تساوی حقوق و رعایت آزادیهای اساسی، بدون در نظر داشتن جنسیت تأکید شده است (۱۶). در راستای همین اهداف، سال ۱۹۷۵ به عنوان سال جهانی زن و هشتم مارس به عنوان روز بینالمللی زن و سالهای ۱۹۷۶ تا ۱۹۸۵ به عنوان «دهۀ ملل متحد برای زنان» تعیین شد و برنامهای کاری با عنوان «کنواسیون حذف تبعیض علیه زنان با روش های مؤثر برای اجرای آن» به تصویب رسید.
پرسش که در اینجا وجود دارد این است که چرا زنان تا قرن هفدهم هیچگونه اقدام اعتراضآمیزی انجام ندادند. آیا تا این قرن، زنان مورد آزار و ستم قرار نمیگرفتند؟ شاید هیچ مطلبی مانند پرسش بالا، برای شناخت، فهم و تبیین این پدیده یا جنبش اجتماعی به ما کمک نکند. برای پاسخ به این مسئله باید به بعضی از بنیانهای اساسی و خاستگاه این جنبش، یعنی نظام سرمایهداری و تمدن جدید غرب اشاره نمود. نقش و تأثیر فمینیسم لیبرال و نظام سرمایهداری، در معاهدات و اسناد بینالمللی، بسیار برجسته و مشهود است.
شیوۀ
اقتصادی جامعۀ غربی، پیش از انقلاب صنعتی، اقتصاد کشاورزی بود که تنها
دغدغهاش رفع نیازهای خانواده به عنوان مهمترین و مؤثرترین نهاد اجتماعی
در جامعه آن روز بود. روشن است که نوع نیاز این نهاد را باید زنان تعیین
میکردند؛ به همین علت، زنان نقش اصلی را در اقتصاد خانواده ایفا میکردند و
در جامعه از شأن و منزلت ویژهای برخوردار بودند. اما پس از انقلاب صنعتی
با دگرگون شدن مناسبات اقتصادی حاکم در جامعه و تغییر جایگاه خانواده،
مناسبات و روابط اجتماعی بین زنان و مردان هم تغییر کرد. در نظام
سرمایهداری، مهمترین اصل، اقتصاد است؛ در نتیجه در این نوع اقتصاد
درآمدزایی و تکثیر پول بیش از هر امر دیگری مورد توجه قرار میگیرد؛
بنابراین تنها کاری باارزش است که سود مالی در آن باشد. در این بینش، اگر
کسی کاری انجام دهد که مزد یا سودی در بر نداشته باشد، کارش بیهوده است و
آن شخص هم موجودی است بیارزش! پس اگر زنی به شوهرداری بپردازد یا از بچه
خود نگهداری کند، موجودی است بیارزش که از او بیگاری میکشند! همین بینش
سبب شد که ارج و منزلتی که زنان در ساختار جامعه داشتند، به تدریج از بین
برود و تمام امور اجتماعی و اقتصادی را مردان که قدرتمندتر هستند، ایفا
کنند.
دلیل دیگری که موجب گسترش فمینیسم در جامعۀ سرمایهداری شد، حمایت
مردان از این جنبش بود. شاید اگر مردان جامعۀ سرمایهداری با آغازگران این
جنبش همراه و همگام نمیشدند، این جنبش به فراموشی سپرده میشد. اما چرا
مردان به این مطالبات دامن زدند؟
همانطور که پیش از این گفته شد، مناسبات و اهداف اقتصادی جامعۀ غرب، پس از انقلاب صنعتی بر پایه اقتصاد و سودآوری بیشتر، استوار شده بود. وقتی چنین مبنایی برای اقتصاد جامعه در نظر گرفته میشود، افراد جامعه، بهویژه سرمایهداران تلاش میکنند که به هر قیمتی به اهداف سودجویانۀ خود دست پیدا کنند.
در آن زمان، سرمایهداران کارخانههای بسیاری برای تولید درآمد تأسیس کرده بودند و به نیروی انسانی ارزان ـ که از مهمترین مؤلفههای کسب سود است ـ نیاز داشتند. کودکان و زنان ارزانترین نیروهای کار بودند. در چنین شرایطی سرمایهدار غربی برای به دست آوردن کارگر ارزان مقدمات کار را فراهم کرد؛ یعنی زن را که تا آن زمان در خانه بود، از خانواده جدا و به عرصۀ اجتماع و اقتصاد وارد کرد.
ویل دورانت در کتاب تاریخ تمدن در این باره مینویسد: در
یکی دو قرن اخیر رویدادی اتفاق افتاد که در حال جهانی شدن است؛ چون جریانی
که از این تفکر حمایت میکند، از لحاظ سیاسی و رسانهای بر دنیا مسلط است.
نظام سرمایهداری صنعتی در حال رشد بود و اقتصاد و فرهنگ فئودالی مسیحی در
حال تبدیل شدن به سرمایهداری سکولار. و لازمۀ چنین رخدادی کارگر ارزانی
است که شورش نکند. از نظر مهندسانِ آن زمان، سرمایهداری
برای تحقق این هدف باید زن را از خانه به کارخانه میکشاند؛ چون زن نیروی
کار ارزانی است؛ قدرت بدنی او از مرد کمتر است و قدرت سرکشی و خشونت کمتری
دارد؛ بنابراین آسانتر کنترل میشود. این تفکر به نتیجه رسید که مردان را
به حاشیه براند و زنان و کودکان را از خانهها بیرون بکشد. چون ارزان کار
میکردند، اولویت داشتند. اما آنها نمیتوانستند این امر را به راحتی و با
صراحت بیان کنند؛ بنابراین آن را تحت عنوان حمایت از زن، آزادی زن، نجات زن
از زندان خانه، نجات زن از شکنجهگری مرد، رهایی زن از مردسالاری و الفاظی
مانند آن بیان کردند. سپس قانونهایی تدوین کردند که بر اساس آن زن از
مدیریت شوهر خارج میشد و درآمد او به خودش تعلق مییافت. این کار را باید
انجام میدادند تا رابطۀ زن وشوهر را سست کنند. آنها عنوان میکردند که زن
باید از زیربار منت نفقۀ شوهرش خارج شود؛ باید استقلال اقتصادی برای او
ایجاد شود. نخستین بار، فراکسیون کارخانهداران در مجلس عوام انگلیس، این
قانون را در اروپا مطرح کرد (۱۷).
فمینیسم در خدمت سرمایهداری
پس
از انقلاب صنعتی و با تغییر معیارها، ارزشها و الگوهای زندگی غربی،
سرمایهداران برای دستیابی به منافع خود به سه چیز نیاز داشتند.
۱- کارگران ارزان، برای مطابقت مرحلۀ تولید با اقتضائات ماشینیسم؛
۲- دگرگونی در ذهنیت زنان برای تغییر الگوی مصرف و افزایش مصرف خانوادهها؛
۳- جاذبههای جنسی زنانه برای تبلیغ کالا و سلطه بر بازار.
دستیابی
به هر یک از این امور، خود به مقدمات و مراحل زیادی نیاز داشت. برنامۀ
سرمایهداری غرب در چند مورد خلاصه میشد: جدا کردن زن از شوهر، فرزندان و
خانواده، بیپناه کردن او با شعار استقلال اقتصادی، بیدفاع و منفعل ساختن
او با شعار آزادی و درجه دو محسوب کردن زن با شعار برابری زن و مرد. این جز
با متلاشی کردن نظام خانواده حاصل نمیشد و روشن است که مهمترین رکن
خانواده، زن است. در نهاد خانواده که نخستین کانون تربیت فرد به شمار
میرود، مهمترین و والاترین جایگاه به زن اختصاص دارد؛ بنابراین برای
از هم پاشیدن کانون خانواده، تهاجم به جایگاه زن و از خود
بیگانهسازی او، در دستور کار مدعیان مدرنسازی خانواده قرار گرفت.
در
فرهنگ لیبرال اصالت با فردیت انتزاعی است و هماهنگ با آن، در فمینیسم
لیبرال، اصالت با قرار گرفتن فرد زن در مقابل فرد مرد است که به جدایی زنان
از مردان معنا میشود! جدایی علایق و منافع زن از مرد باعث تنها شدن فرد،
احساس بیریشه بودن در خلقت و بیشریک بودن در خانه میشود؛ به گونهای که
زوج او رقیب او شمرده میشود. لیبرالیسم و فردگرایی هیچگاه با خانواده
سازگار نبوده است؛ زیرا خانواده بر گستردگی، همکاری جمعی، مسئولیت جمعی و
اهمیت افراد سالخورده تأکید داشت، اما لیبرالیسم با ایجاد تقابل بین
نهادهای انسانی و اجتماعی، به رد و انکار نهاد گرم خانواده به عنوان
«نهادی سنتی» میپرداخت و آن را «پدیدهای سنتی» میدانست که باید مورد
ستیز قرار گیرد.
درهمریختگی اجتماعی و ساختشکنی تقسیمبندیهای رایج، برای نظامهای سرمایهداری منافع بسیاری به همراه داشت. فردگرایی مبتنی بر لیبرالیسم، با تجزیه خانوادۀ گسترده به خانوادههای هستهای و ترویج فکر «درآمد هر کس برای خودش»، نیروهای فراوانی را وارد بازار کار خود کرد. در این میدان، برندگان اصلی، صاحبان سرمایهها و کارخانههای کلان بودند که از قرن نوزدهم به بعد، به عنوان گردانندگان مهم امور بینالمللی و داخلی ایفای نقش میکردند؛ زیرا ورود تمام اعضای فعال خانوادهها از جمله زنان، موجب تراکم نیروی کار میشد و تعادل بین اشتغال و نیروی کار را بر هم میزد و در نتیجه، دستمزدها را به شدت پایین میآورد. البته این امر به همراه بیسامانی کارگران و نبود مؤسسات تنظیم حقوق و دستمزد، موجب میشد که اشتغال به زیان کارگران باشد. نارضایتیهای کارگری در قرن نوزدهم، از وجود چنین بحرانی حکایت دارد.
توسعۀ نظام سرمایهداری و تحولات اجتماعی در جهت لیبرالیسم و سازمانهای تأمینی، اقتدار خانواده را به شدت کاهش دادند. صاحبان نظام سرمایهداری بر این نظر بودند که سرمایۀ عظیمی به نام زن در جامعه وجود دارد که میتوان استفادههای گوناگونی از او کرد، ولی یک مانع برای بهره بردن از این سرمایه عظیم وجود دارد و آن هم دژ محکم خانواده است.
وضعیت
زن در ابعاد گوناگون جسمی، اجتماعی، مشاغل، پوشش و… مورد هجوم قرار
گرفت. در یک قطب، «زن سنتی« قرار میگرفت که وضعیت او مورد پذیرش
سرمایهداران نبود و در قطب مخالف، «زنِ روز» قرار داشت که از نقش مهم
مادری، فاصله گرفته بود. چنین زنی صرفاً از مردان تقلید میکرد و
برخلاف روحیات فطری خود، به حیات خودخواهانه فردی و ظلمتکدۀ
تنهایی قدم مینهاد. بدین ترتیب، کسی که در تمام تاریخ بشریت، زایش و
تربیت کودکان را بر عهده داشت، با گسست بزرگی از فطرت خود مواجه
میشد؛ گسستی که زن را دچار نوعی از خودبیگانگی و خودباختگی میکرد و
همه ویژگیهای بدنی و روانی او را زیر پا مینهاد تا بر رونق
تراستهای خصوصی سرمایهداری و جریانهای فکری انشعابیافته از آن
بیفزاید. (۱۸)
اقدامات سرمایهداری برای به خدمت گرفتن زنان
نظام سرمایه داری برای به خدمت گرفتن زنان با نام حمایت از او اقدامات زیادی انجام داد که موارد زیر بخشی از این اقدامات است.
۱- تحقیر مرد با عنوان بها دادن به زن
در
این مسیر، نظام خانواده باید فلج میشد و برای فلج کردن آن باید رأس آن را
هدف قرار میدادند. رأس این نظام مرد است؛ بنابراین مرد باید آن قدر تحقیر
و تضعیف شود که قدرت و کارکرد خود را در نظام خانواده از دست بدهد. در
مقابل، زن باید به قدری قوی و قدرتمند شود که که دیگر نیازی به وجود مرد
به عنوان پشتیبان نداشته باشد. درواقع آنها میخواستند با ایجاد اطمینان و
اعتماد به نفس کاذب، زن را از پیوندی که با مرد داشت، نجات دهند؛ ازاینرو
سخنان خود را به تئوری تبدیل کردند.
۲- ترویج فرهنگ «زن برهنه، زن زیبا، زن آزاد»
پوشش
و حجاب از مهمترین موضوعات تاریخ تمدن بشری به شمار میرود و شأنی از
شئون انسان است که به اندازه طول تاریخ بشر سابقه دارد. شرم و حیای انسانی،
یکی از فلسفههای اصلی پوشش آدمی بوده است. شواهد این امر را میتوان از
مجسمهها و کتیبهها و آثار تاریخی یافت.
در کیش آریایی،
زنانِ محترم، محجوب بوده اند. زنان محترم ایران، برای حفظ حیثیت طبقۀ ممتاز
و ایجاد حدودی که آنها را از زنان عادی و طبقۀ چهارم متمایز کند، صورت خود
را میپوشاندند و گیسوان خود را پنهان نگه میداشتند. ویل دورانت میگوید
(۱۹): زنان طبقات برتر اجتماع، جرأت نداشتند جز در تخت روان روپوشدار از
خانه بیرون بیایند… . در نقشهایی که از ایران باستان بر جای مانده، صورت
هیچ زنی دیده نمیشود .
در تابلوهای نقاشی بهجامانده از تمدن غرب نیز میتوان آثار حجاب را به وضوح دید. اما فمینیستها و حامیان آنها بر این باورند که زنان حق دارند گوهر وجود خود را به نمایش بگذارند تا همه از آن لذت ببرند. زن غربی مظلومترین زن دنیاست. در حالی که گمان شخصیتی آزادی دارد، بزرگترین توهینها در حق او صورت میگیرد. سرمایهداری نوکیسۀ مدرن برای تبلیغ کالا و تصرف بازار نیاز به جاذبههای جنسی زنانه داشتند. آنها نیاز داشتند تا کالاهای خود را که حال با قیمتی نازل تولید میشد، با تبلیغ، روانۀ بازار کنند. یکی از مصرفکنندگان انبوه، جامعه مردان بودند؛ بنابراین برای تسخیر مردان و ایجاد رغبت آنان به تولیدات سرمایهداری باید جاذبهای مییافتند تا با به اتکای به آن کالاهای خود را به فروش برسانند و آن چیزی جز جاذبههای جنسی نبود. پس زنها باید خدمت دیگری هم به اربابان قدرت میکردند و آن برهنه کردن خود، برای لذتجویی مردان هوسران بود تا با این کار، نیاز مصرف در آنها ایجاد شود و به خرید کالا روی آورند. شعار نظام سرمایهداری در این راه، «برهنه کردن زن، برای آزادی زن» بود.
از این پس مردان هرزه نیز به دنبال جذابیت و زیبایی ظاهری زنان بودند تا آنها را برای لذتجویی خود، همچون کالا به مصرف برسانند زنی که پیش از این، مظهر عشقورزی، محبت و دوستی بود، دیگر چیزی نبود جز کالایی جنسیتی، برای شهوترانی. درواقع مردان به زنان آموختند که تنها به شکل مادینهای برای التذاذ جنسی درآیند و اگر این جذابیت از بین برود، زن ارزشی برای مرد نخواهد داشت؛ ارزش زن نزد مرد، تنها به زیبایی او بستگی دارد.
زن برهنه هدف نیست؛ وسیله است. هدف از برهنگی زن، آزادی او برای خود نیست؛ بلکه آزادی او برای مرد هرزه است. این آزادی، شکستن حدود او زیر پا گذاشتن آدابی است که مانع از التذاذ مرد از زن میشود. بنابراین فمینیسم در مسیر خود، به مردسالاری میانجامد؛ زیرا همه چیز در آن، در نهایت به نفع مرد شهوتران است . زن فرودست میشود و همچون کالا یا عروسکی به استثمار مردان هرزه و آلوده درمیآید.
مرد هرزه به دنبال لذتجویی بدون اخلاق و مسئولیت است و این امر تنها با برهنه و بیقید و بند شدن زن، آسان میشود. روح غالب تمدن غرب، ماشینی کردن همۀ روابط است و اگر روابط انسانی به دلیل ماهیت خود نتواند اتوماتیک شود، به شدت ضعیف خواهد شد. این موجب می شود که رابطۀ زن و شوهر صرفاً رابطهای جنسی و با منافع شخصی باشد، نه رابطهای عاطفی. در پی آن، رابطۀ فرزند با والدین نیز، از حالت انسانی خارج میشود؛ فرزند به پدر خود صرفاً به عنوان کسی که نیازهای او را برآورده میکند، مینگرد و مادر را نوکر و خدمتکارِ روزانۀ خود میبیند. به همین ترتیب، والدین نیز نسبت به تربیت، اخلاق، تحصیل، رشد و تکامل فرزندان خود احساس مسئولیت نمیکنند.
آنچه ذکر شد، پرسشهای بسیاری را در ذهن ایجاد میکند که باید در مورد آنها تأمل کرد:
۱- برهنگی زن، آسیب پذیری او را در جامعه بیشتر میکند یا کمتر؟
۲- امنیت اجتماعی زن برهنه بیشتر است یا زن با عفاف؟
۳- میزان تجاوز، خشونت و حرص جنسی در جامعۀ برهنه بیشتر است یا جامعۀ عفیف؟
۴- حرمت زن برهنه بیشتر است یا زن با عفاف؟
۵- علاقه و وفاداری زن و شوهر به یکدیگر، در جامعۀ برهنه و بیشرم بیشتر است یا در جامعۀ با حیا؟
۶- خیانت زن و شوهر در کدام جامعه بیشتر است؟
۷- سردی روابط زن و شوهر در کدام جامعه بیشتر است؟
۸- آرامش روانی در کدامیک بیشتر است؟
۹- حضور زن در جامعه به کدام صورت راحتتر است؛ برهنه یا پوشیده؟
۱۰- رشد و کمال انسانی در جامعۀ برهنه بیشتر است یا در جامعۀ با عفاف؟
۱۲- روابط جنسی زناشویی درکدام جامعه گرمتر و با دوامتر است؟
۳- مسابقه برای مرد بودن