بسیجی جهادی یک چله است که مشغول جهاد و «تولی» مردمش است. مشغول دوست داشتن و عشق ورزیدن بندگان خدا.
به گزارش خبرگزاری بسیج از قم، علی کیان/بسیجی جهادی یک چله است که مشغول جهاد و «تولی» مردمش است. مشغول دوست داشتن و عشق ورزیدن بندگان خدا.
در پوششی سفید و عرق ریزان در بیمارستان با جای عینک شیشهای روی بینی و خوابی که به جای تخت، روی صندلی است؛ بدن کوفته، ولی مرگ آگاه از جنس حضور در پشت خاکریز خط مقدم. دوان دوان در پی پارچه مِلت برای تولید ماسک بهتر و الکل که بسیجی هیج وقت فکر نمیکرد کارش به تهیه و تولید! آن برسد. پشت چرخ خیاطی و میزِ پر کردن مواد ضد عفونی کننده در شیشههای کوچک. بعضی هم دنبال فرمول ژِل مرغوبتر و تولید لامپ یو-وی برای یک کار علمی و جهادی با هم.
اما آیا یک چله؟ فکر میکنم اگر سال بگوییم بهتر است. سیل و زلزله حضور لازم دارد. یکسال است دانشجو و طلبه جهادی در نقطه نقطه این خاک دارد میدود و بیل میزند. میدود و گِلی میشود. میدود و لجنی میشود... سهم چشمانش، اما خیسی و تیزی است. آنگاه که زمزمه میکند: نسیمی جان فزا میآید... خیس میشود و آنگاه که که خیره خیره به موبایلش نگاه میکند و برای شبکه معاند کُری میخواند تیز. راستی گفتم نگاه تیز، یاد شمشیر صیقلی یک نگاه افتادم. نگاه ناصرالحسین رضوان الله تعالی علیه. حاج قاسم؛ که با امام و شهیدان برخواهد گشت، بزودی...
در پوششی سفید و عرق ریزان در بیمارستان با جای عینک شیشهای روی بینی و خوابی که به جای تخت، روی صندلی است؛ بدن کوفته، ولی مرگ آگاه از جنس حضور در پشت خاکریز خط مقدم. دوان دوان در پی پارچه مِلت برای تولید ماسک بهتر و الکل که بسیجی هیج وقت فکر نمیکرد کارش به تهیه و تولید! آن برسد. پشت چرخ خیاطی و میزِ پر کردن مواد ضد عفونی کننده در شیشههای کوچک. بعضی هم دنبال فرمول ژِل مرغوبتر و تولید لامپ یو-وی برای یک کار علمی و جهادی با هم.
اما آیا یک چله؟ فکر میکنم اگر سال بگوییم بهتر است. سیل و زلزله حضور لازم دارد. یکسال است دانشجو و طلبه جهادی در نقطه نقطه این خاک دارد میدود و بیل میزند. میدود و گِلی میشود. میدود و لجنی میشود... سهم چشمانش، اما خیسی و تیزی است. آنگاه که زمزمه میکند: نسیمی جان فزا میآید... خیس میشود و آنگاه که که خیره خیره به موبایلش نگاه میکند و برای شبکه معاند کُری میخواند تیز. راستی گفتم نگاه تیز، یاد شمشیر صیقلی یک نگاه افتادم. نگاه ناصرالحسین رضوان الله تعالی علیه. حاج قاسم؛ که با امام و شهیدان برخواهد گشت، بزودی...
دانشجوی جهادی دلش نازک است. نمیتواند مردمش را در زحمت و رنج ببیند. ناله پیرزن بشاگردی در قلبش زلزله درست میکند. کودک بلوچستانی در سیل را که میبیند قرار از کف میدهد، خانهِ خراب هموطن سرپل ذهابی و زندگی در چادر او که به گوشش میرسد انگار پدر و مادر خودش بی خانه شده اند. کوله اش همیشه آماده است کنار اتاق. برمیدارد و با رفقای جهادی میزند به جاده...، اما اگر در خیابان زباله گرد ببیند چه؟ کودک کار ببیند، زن خیابانی ببیند؟
آن موقع است که چند شبانه روز خواب و خوراک ندارد و دارد فکر میکند... با خودش حرف میزند و عین دیوانهها به یک نقطه خیره میشود تا آنجا که خانواده نگرانش میشود که نکند... بماند. اما یک باره از این خلوت اردوی جهادی حاشیه شهر را در میاورد و میفهمد که هفتهای دو روز منظم باید برود محله هرندی (مثلا) و قص علی هذا... حرف کوله آماده کنار دیوارشد، یاد ساک آماده آیت الله طالفانی افتادم که همیشه آماده زندان بود. زنگ در را میزدند و میگفتند: «حاج آقا باید بیاد» و... میرفت.
مسئولین جهادی همیشه از اشتراک زیاد اسامی بچههای جهادی با اردوهای اربعین و موکب داری سیدالشهدا (س) میگویند و ناظر خوش ذوق از آن ذوق میکند که عجب... گویی جهاد خدمت به بندگان خدا را نسبتی راز آلود با «تولی» و محبت سید الشهدا (س) هست. مغناطیس حسینی اگر برای همه کشش دارد برای بچههای جهادی هم کشش دارد و هم کنش. آنها به دو قطب مغناطیس نزدیک نیستند. چسبیده اند. بلکه متحدند و آنها که فهم واقعی زیارت را دارند میدانند که این اتحاد یعنی چه...، اما گفتم دو قطب، و شما بگویید دوحرم در بین الحرمین و یاد محسن حججیِ جهادیها که دیده اند اش مشغول خدمت در این خیابان بهشتی.
این محبت هرچه حسینیتر میشود جهانیتر میشود. دانشجو و طلبه جهادی آرام آرام آموخته است این محبت جهانی را. محبت همه بندگاه خدا را. حتی آنان که غرق در گناه و غفلتند. حتی آنان که در فواصل دورند و حتی مردم آمریکا را. غصه همه را میخورد، مرزها و مذهبها و قومیتها و قارهها او را درگیر نمیکند. همه ابناء بشر را دوست دارد حتی ظالمین. از جنس دوست داشتن پیامبر رحمت که برای ابوجهلها هم غصه میخورد... و باز یادش میاید خاطره حاج قاسم را از یک شهید دفاع مقدس که حرفش با سرباز بعثی این بود: «برادر عراقی اگر مرا بکشی و من شهید شوم و بتوانم، تو را شفاعت خواهم کرد» ... و فکر میکند، جمعی که در وجود این مرد اتفاق افتاده بود حیرت انگیز بود... جمع بین محبت و شجاعت و شور. جمع بین محبت بندگاه خدا و برائت از «عمل زشت» دشمنان خدا که گاهی لازم است آنها را به جهنم بفرستد.
اما این جوان جهادی پای کار امام است. امام حق. کسی که هدایت میکند مردم را به سوی بهشت. نه آنکه این هدایت را وظیفه حاکم اسلامی نمیبیند. امام خمینی یا امام خامنهای هم فرقی نمیکند... پای مستضعف و مستکبر آنها ایستاده و اسلام ناب را از اسلام آمریکایی جدا میکند... پای آرمان قدس است و راه قدس را گذرنده از کربلا میداند و همینطورکلید رمز آلود درهای فرج... و این معارف در حین کار جهادی و تماس با مردم عادیتر از قلبش میچکد و روی قلب آنها میفتد و اینگونه به «یکدلی مومنانه» کمک میکند. بلکه مصداق ناصرالامام میشود... و در همین حالات یاد میکند از حاج عبدالله والی پیش کسوت نسل جدید جهادیها.
یکی مانده به آخر اینکه: جهادیها میدانند که «تولی» بدون «تبری» نمیشود. تولی مستضعفین و تبری از مستکبرین. درست است که این تولی و تبری باید از همسایه و مردم خودش شروع شود و مگر جز این عمل میکند، ولی به خاطر بلندی همت جهادیها آن طرف دنیا را هم شامل میشود. حتی «مردم مستضعف امریکا» را. البته قبلش به مردم عراق و سوریه، یمن و نیحریه و هند و میانمار نیز رسیده است و نهایتا میرود آنطرف دنیا. مخصوصا اگر بتواند تولی و تبری را یکجا ادا کند؛ «انساندوستی برای مردم آمریکا و خشم نسبت به دولت تروریست و مستکبر آمریکا». کرونا اگر چه متهم به صدور از طرف شیطان بزرگ است و فکر پشت آن ممکن است تغییر جهان در مسیر تداوم ظلم باشد، اما در نسبت با مومنین جهادی نعمتهایی هم دارد. مثل دفاع مقدس که به غیر از سختی و رنج نعمتهایی با خود داشت و امروز دیگر کمتر کسی این حقیقت را کتمان میکند؛ و آخر اینکه مومن جهادی هیچگاه فرصت را برای تحقیر مستکبران از دست نمیدهد مخصوصا اگر همراه با محبت به مردم مستضعف باشد که خمینی روح خدا فرمود:: «رئیس جمهور امریکا گفته است ایران ما را تحقیر کرد این اول کار است ایران تا آخر شما را تحقیر خواهد کرد.»
انتهای پیام/
ارسال نظرات
غیرقابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۰
پر بیننده ها
آخرین اخبار