فرزندان شهدا چشم به در دوخته اند، تا تو بیایی
خبرگزاری بسیج، رقیه غلامی؛ بگذار سردار بخوانمت با همه بغض ها و دلتنگی هایم، سردار هنوز زود بود بار سفر بستن ات، زود بود زود، مگر نه اينکه فرزندان شهدا چشم به در دوخته اند تا تصویر نورانی ات قاب ديدگانشان را روشن کند!
بغض هایم سرگردان است و دلتنگی هایم بی تاب سردار، هرگز تصور نمی کردم چنین دوستت داشته باشم ولی داغ سنگین فراقت سخت محکمان زد تا عیار بی قراری و عشق مان را بسنجی!
سردار نمی دانی! نه خوب می دانی سر در گریبان با پریشانی هایمان دل مویه می کنیم.
سردار خوب می دانی اشک توان فروکش کردن آتش درونمان را ندارد حتی اگر اشک هامان رود هم شده باشد در برابر آتش شعله ور دل مان کارساز نیست!
سردار نمی دانستم این گونه مبتلای فراقت خواهی کرد و این گونه تنهايمان خواهی گذاشت، مگر نه اینکه این فراق با رسم مردی و مهربانی ات نمی خواند.
سردار کنار اروند عاقبت بخيري ات را از خدا و شهدا خواستی مگر نمی دانستی عاقبتت ختم بخيري است! حالا ببین عاقبت بخیر شدی، نه بهتر است بگويم مردم ایران را عاقبت بخیر کردی با مسیر روشنی که گشودی.
بگذار سردار بخوانمت با همه بغض ها و دلتنگی هایم، سردار هنوز زود بود بار سفر بستن ات، زود بود زود، مگر نه اينکه فرزندان شهدا چشم به در دوخته اند تا تصویر نورانی ات قاب ديدگانشان را روشن کند!
سردار باور کن تاب نداریم دوری ات را، تاب نداریم داغ فراقت را و تاب نداریم چشمان اشک آلود فرزندان شهدا را!
کاش آن خبر کوتاه و تلخ صبح جمعه واقعیت نداشت، باور می کنی سردار از داغي آن یخ بسته ام نه از سوز زمستان!!