به گزارش خبرنگار خبرگزاری بسیج از قم،تیموری مربی این حلقه صالحین نوجوانان در سخنان خود دربار شهید محسن حججی عنوان کرد: چیزی به اذان نمانده بود.سفره افطاری را انداخته بودند.هرکس با یکی صحبت میکرد و حسابی شلوغ بود.
وسط سروصدا هامحسن وارد شد.یک نفر به ریش او اشاره کرد و با صدای بلند گفت:به به اقا محسن!صدای بلندان مرد توجه همه رابه محسن جلب کرد همه نگاهها به صورت محسن دوخته شد و چند لحظه بعد همه با هم خندیدند.او به تازگی رفته بود ارایشگاه و سر و صورتش را با مدل جدید اصلاح کرده بودارایشگر همه ریشش را تراشیده بود و فقط به اندازه یک بند انگشت از موی زیره لبش را باقی گذاشته بود. وسط خندهی بچههای فامیل یک لحضه نگاه پدر به محسن افتاد.
هردو به هم نگاه کردند.پدر همان طورکه به او خیره شده بو لبخند زد.محسن از نوع نگاه پدر فهمید که کار درستی نکرده و مدل ریشش نا مناسب است.برای همین بعد از خوردن افطاری زود خداحافظی کرد و مستقیم به خانه رفت.قبل از اینکه پدر و مادرش برگردند رفت جلوی آینه وباقی مانده ریشش را هم زد.
محسن از نوجوانی روی حرف پدر و مادرش حرفی نمیزد منتظر دستور هم نمیماند؛همین که احساس میکرد تا احساس میکرد انها چیزی را میخواهند فوری دست به کار میشد او خیلی خوب معنای لبخندها و اخمهایشان را میدانست. محسن میدانست رضایت پدر و مادرش مساوی با رضایت خداوند است و جای او در بهشت است.
انتهای پیام/ کهندانی