یادداشت/

کتاب «زمانی برای عاشقی» مرثیه‌ای از زندگی عاشقانه یک فرمانده

همدان-تراژدی قصه کتاب «زمانی برای عاشقی» از جای دیگر می‌شود مرثیه، درست از فصل ششم کتاب. از نظر خوانندگان این کتاب می‌تواند مرثیه‌ای از زندگی عاشقانه یک فرمانده باشد.
کد خبر: ۹۵۱۹۹۶۰
|
۲۴ خرداد ۱۴۰۲ - ۰۶:۳۰

به گزارش خبرگزاری بسیج از همدان، کتاب «زمانی برای عاشقی» با مقدمه‌ای سرشار از احساس شروع می‌شود، در مقدمه آن «لیلا گودرزیان‌فرد» نویسنده کتاب از اولین دیدارش با راوی می‌نویسد به سادگی و روانی از حال و هوای همسر شهید در زمان گفتن خاطراتش سخن می‌گوید، از همراه شدنش با راوی داستان که لازمه یک کار موفق است، چرا که همزاد پنداری نویسنده و راوی یکی از ضروریات نوشتن است.

درک متقابل، خندیدن و گریستن، غوطه‌ور شدن در زندگی گوینده و ذوب شدن در شخصیت او، آنجا که اشاره می‌کند به اینکه: " در مقابلش می‌نشینم می‌دانم که بعد از ۳۵ سال ناگفته‌هایی را قرار است بشنوم، شنیدن خاطرات شهدا از زبان همسرانشان برایم حس و حال دیگری دارد، غرق می‌شوم در دنیایی سرشار از عشقشان که متفاوت تر، زیباتر، ماندگار‌تر و صادقانه‌تر است از عشق‌های امروزی.

در ادامه‌ مقدمه نویسنده با مهارت آنچه را که پیش روی مخاطب است را در چندین سطر مورد اشاره قرار داده است، از اولین جرقه دیدار معصومه راوی کتاب با محسن حرف می‌زند با بیان عباراتی چون: «معصومی قصه ما در روزمرگی‌های زمانه محسن را از یاد نبرده است. هنوز هم عشقشان تازه است مثل همان ۳۵ سال پیش که دختری ۱۲ ساله بود». با این جملات کوتاه مخاطب متوجه می‌شود قرار است کتاب عاشقانه را ورق بزند و بخواند.

در ادامه با بازی کلمات و جملات مخاطب را آماده می‌کند برای یک تراژدی که قرار است در قسمت‌هایی از کتاب به اوج برسد. نویسنده از فلسفه‌ی انتخاب نام کتاب هم غفلت نکرده است و می‌گوید: «قلم در دستم می‌لرزد مثل صدای معصومه، انگار قلم من هم تپش دارد، اصلاً هر کجا که عشق باشد تپش است. با عشق مینویسم" زمانی برای عاشقی» خاطرات «معصومه خدابخشی» همسر سردار شهید حاج «محسن عینعلی.»اشاره نویسنده به تپش قلم و ارتباطش با عشق کافیست تا شهادت دهد ارتباط قوی او با راوی کتاب برقرار شده است و در نهایت عاشقانه پای کار بودن یک نویسنده.

در ادامه کتاب وقتی با لبخند‌ها می‌شود لبخند زد و با گریه‌ها می‌شود گریست قدرت این عاشقی را در یک اثر می‌توان پیدا کرد. چرا که اگر یک نویسنده عاشق اثرش نباشد نمی‌تواند آن را به خوبی خلق کند درست مثل یک مادر که با عشق فرزندش را پرورش می‌دهد.

کتاب آغاز می‌شود، در ابتدای داستان به روز‌های کودکی راوی برمی‌خوریم در روستای قلعه آقابیگ دختری پرشر و شور عزیز کرده پدرش است بر خلاف رسوم آن زمان روستا، همنشین همیشگی پدرش که بزرگ روستای قلعه آقابیک است هم قدم با او برای سرکشی اهالی روستا می‌رود. دختری نترس که گاهی اوقات همین نترس بودن و پرجنب‌وجوش بودنش کار دستش می‌دهد.

یکی دیگر از هنر‌های نویسنده فضا سازی روستا است که به خوبی تصویرسازی شده است طوری که مخاطب می‌تواند به راحتی با آن ارتباط بگیرد «گلعلی بابایی» نویسنده توانمند و پرتلاش حوزه ادبیات پایداری درباره این فضاسازی در دل داستان می‌گوید: «کتاب نثر خوب و روانی دارد خاطرات صمیمی که به دل مینشیند و فضایی که همسر شهید در آن زندگی می‌کرده است ملموس و دست یافتنی است و نویسنده خیلی خوب توانسته در قالب در بیاورد و احساس همزاد پنداری ایجاد کند و خیلی راحت می‌توان با آن ارتباط گرفت».

همه اتفاقات در همان روستا می‌افتد ترسیم فضای روستا با گردو‌هایی که نماد شهر و روستا‌های تویسرکان است خود بخشی از هویت داستان است. پیوند دادن اصالت دختر روستایی ایرانی در حجب و حیا و درختی که نمادی از معرفی یک شهرستان میباشد بسیار هوشمندانه است و داستان اصلی زندگی معصومه و محسن از همان زیر درخت گردو شکل جدیدی به خود می‌گیرد: «وارد باغ شدم از دور هیبت و قامت زیبای محسن را دیدم به یکی از درختان گردو تکیه داده بود و نسیم پاییزی به صورتش میخورد و مو‌های پرپشتش را تاب می‌داد».

درخت گردو می‌شود نمادی از یادآوری یک عشق مقدس برای معصومه که این ارتباط تا آخر داستان همچنان ادامه دارد. آغاز شدن یک عشق پر چالش زمانی به اوج خود می‌رسد که هر دو خانواده مخالفت‌های خود را به صورت آشکار بروز می‌دهند و باعث می‌شود تا مدت‌ها کشمکش‌های زیادی برای به ثمر رسیدن این ازدواج ادامه پیدا کند. راوی داستان به صراحت و صادقانه از مخالفت‌های خانواده صحبت کرده است.

اغراق نکردن، حاشیه نرفتن و صداقت بیان از خصوصیت‌های بیان خاطراتی از زبان راوی است که در کتاب به خوبی مشهود است. کتاب پر است از فراز و نشیب‌ها و تعلیق‌هایی که گاهی حدس زدن انتهای کار را سخت می‌کند و این زیبای داستان را دو چندان می‌کند. اینکه مخاطب هر بار که کتاب را ورق می‌زند با یک فراز و نشیب تازه روبرو شود که برایش قابل حدس نیست باعث میشود کتاب یکنواخت نباشد حوصله مخاطب را سر نبرد.

ارتباط دادن این حوادث و اتفاقات هنر دیگر نویسنده است. حتی از روزمرگی‌هایی که ممکن است کسالت آور باشد به نحو احسن بهره می‌برد و با توصیفات و شخصیت پردازی‌های خواننده را با خود همراه و همقدم می‌کند.

یکی دیگر از ویژگی‌های بارز این کتاب این است که اوج داستان را نمی‌شود برای یک قسمت از کتاب متصور شد. نویسنده این انتخاب را به مخاطب داده است تا قضاوت کند و انتخاب کند از نظر او کجای کتاب اوج داستان زندگی معصوم و محسن است.

تراژدی قصه این کتاب از جای دیگر می‌شود مرثیه. درست از فصل ششم کتاب. از نظر خوانندگان کتاب زمانی برای عاشقی مرثیه‌ای می‌تواند باشد از زندگی عاشقانه یک فرمانده، این برداشت را نه یک خواننده معمولی بلکه «گلعلی بابایی» یک استاد تراز اول و یک نویسنده و خواننده‌ی حرفه‌ای که سالهاست کارش نوشتن و خواندن تراژدی‌های دفاع مقدس است می‌گوید: «صفحه ۹۹ تا انتهای کتاب یک مرثیه است و دیگر نمی‌توان جلوی اشک را گرفت که نشان از صداقت راوی و قلم روان نویسنده دارد».

اما از نظر نویسنده اوج مصیبت زندگی معصومه در بروز امتحان سخت شهادت محسن و بیماری احسان است که تا مدت‌ها نویسنده را تحت تاثیر آن قرار داده است: «وقتی مصاحبه تمام می‌شود به یک چیز می‌اندیشم از این به بعد هر وقت باران ببارد خاطره‌ای تلخ رفتن محسن و ماندن معصومه را برایم تداعی می‌کند، چنگ زدن به خاک خیس و فریادی که در گلو خفه می‌شود، دلتنگی و مستاصل شدن در بین راه بیمارستان و گورستان، معصومه را محسن را و خودم را که چطور بنویسم تا حق این درد‌ها و رنج‌ها ادا شود» و در نهایت این جملات نشانی از تعهد یک نویسنده به شنیدن و نوشتن از روایتی است که بعد از ۳۵ سال شنیده است.

نویسنده: محمد برخوردار، مدیر تاریخ، آموزش و ادبیات اداره‌کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس همدان

انتهای پیام/

ارسال نظرات
آخرین اخبار