عاشقانه‌های مدافع حرم برای زینب

نگاه عاشقانه‌اش را روی مزار چرخاند و ادامه داد: شهید رضی می‌گفت «خدا هر کسی رو که دوست داره زیبا پیش خودش می‌بره».
کد خبر: ۹۶۱۹۷۰۵
|
۱۸ مرداد ۱۴۰۳ - ۱۵:۵۴

عاشقانه‌های مدافع حرم برای زینب

به گزارش خبرگزاری بسیج گیلان _نوشین کریمی ، گلاب را که ریخت عطرش فضا را معطر کرد. با دست روی مزار کشید و عمیق خیره ماند به تصویری که روی سنگ قبر کشیده شده...

 

پای حرف جنگ و نبرد و جبهه و شهادت که به میان می آید همیشه تصویری که جلوی چشمانت می‌نشیند یک عده آدم خشن و جنگجو و سرد و بی روح هستند که به حمله و یورش و خون و خونریزی و گاهی دفاع فکر می کنند، ولی نهایتش همین مرگ و بهترینش شهادت است.

 

بعد از جنگ هشت ساله در جبهه حق علیه باطل، و تقدیم شهدایی در آن دوران، گیلان جزء استان‌های پیشتاز در جبهه مقاومت نیز بود که ۲۳ شهید مدافع حرم دارد.

 

شهیدان امیررضا علیزاده، محمدحسین عطری، فرهاد خوشه‌بر، سجاد طاهرنیا، سید اسماعیل سیرت‌نیا، حبیب روحی چوکامی، سجاد عفتی، مهدی (حامد) کوچک‌زاده، سید احسان میرسیار، سعید مسافر ماکلوانی، «جمال رضی»، حسین بواس، جواد دوربین، جهانگیر جعفری‌نیا، حسینعلی پورابراهیمی، محمدرضا یعقوبی، محمد اتابه گوراب زرمیخی، یدالله قاسم‌زاده، مرتضی حسین‌پور شلمانی، نوید صفری، علیرضا نظری، بابک نوری هریس و حسین جوینده از شهدای گیلانی مدافع حرم هستند.

 

شورای عالی انقلاب فرهنگی روز ۱۸ مرداد، سالروز شهادت شهید «محسن حججی» را به نام «روز بزرگداشت شهدای مدافع حرم» نام‌گذاری کرد تا به پاس این روز از فداکاری و رشادت‌های مدافعان حرم در دفاع از حرم آل‌الله و حمایت از مردم جنگ‌زده کشورهای عراق و سوریه قدردانی کنند.

 

من هم امروز به همین مناسبت در آستانه اشرفیه کنار مزار شهید «جمال رضی» نشستم و با همسرش زندگی عاشقانه‌اش با شهید را مرور کردیم.

 

 

 

زینب ربیع‌پور با اشاره به اینکه توفیق داشتم ۱۱ سال با شهید رضی زندگی کنم و روز تولد امام حسن عسکری(ع) روز خواستگاری ما بود، گفت: بعضی از اتفاقاتی که در زندگی باهاش روبرو میشیم خیلی خاصند و این یعنی همینطور که میگن، شهدا زنده‌اند.

 

وی با بیان اینکه چند بار در خواب آقا جمال را دیدم که به من می‌گفت «ماموریت ما تمام نشده»، افزود: اصلا بحث جدید غزه و فلسطین هم نبود، ولی به من می‌گفت «ما رفتیم برای قدس بجنگیم» و یا میگفت «ما نمیریم و تمام نمی‌شیم تا وقتی که این ماموریت تمام بشه و این پرچم به دست صاحب اصلیش برسه».

 

نگاه عاشقانه اش را روی مزار چرخاند و ادامه داد: شهید رضی میگفت «خدا هر کسی رو که دوست داره زیبا پیش خودش می بره» دیدید که عده ای چطور در دوران کرونا یا در تصادفات، بیماری ها و... به رحمت میرند.

 

ربیع پور افزود: بار اولی که شهید رضی برای دفاع از حرم رفت ما یک محمدحسین ۲۸ روزه و یک محمد طاهای پنج ساله و نیمه داشتیم، رفت و ۶۰ روز ماند و وقتی برگشت همه می گفتند «آقا جمال دیگه نمیره»، اما خدا شاهده از روزی که برگشت، تمام هم و غمش این بود که کی دوباره می تونم برم. چون اصلا فکرش این نبود که یک بار رفتم و ماموریتم تمام شده.

 

وی با لبخندی که تلخی و خوشحالیش را نمی توانستم متوجه شوم گفت: روزی همکارش به من گفت یک دوره ای قرار بود هزار و ۲۰۰ روزه ثبت نام کنند و اولین کسی که اسمش رو نوشت آقا جمال بود چون براش فرقی نمیکرد این ماموریت چند روزه باشه.

 

 

ربیع پور با چشمانی که برق میزد تاکید کرد: این رفتن نه به این خاطر که ما براش عزیز و دوست داشتنی نبودیم بلکه در وصیت نامه اش هم نوشته که تمام تعلقات دنیاییم زن و بچه‌هام بودند نه چیز دیگه ای، اما دفاع از حرم رو وظیفه اش میدونست.

 

وی در ادامه به حضور گروهی مستندساز که از لبنان به گیلان آمده بودند و از خانواده شهدا خواسته شده بود تا از عاشقانه‌های زندگی‌شان تعریف کنند، اشاره کرد و گفت: وقتی از اونا پرسیدم چرا؟ گفتند «به خاطر اینکه در لبنان و خیلی از کشورهای اسلامی و غیراسلامی اعتقاد دارن که ایرانی‌هایی که رفتند و در سوریه جنگیدند همون‌هایی بودن که از زن و زندگیشون سیر شده بودند و...» 

 

ربیع پور که حالا بغض نشسته در گلویش را راحت تر فرو می‌برد، به اینکه البته در ایران هم همین طور بود و می گفتند این ها کسانی هستند که برای گرفتن پول به سوریه میروند، ادامه داد: واقعا اینجور نبود، مثلا ما قبل از شهادت شهید رضی دو واحد خانه و یک ماشین داشتیم و خیلی چیزهای دیگه که در کنار حمایت خانواده ها و طی مدت زندگی خودمون به دست آورده بودیم و خود شهید هم انسان توانمندی بود.

 

وی تمام اعتقاد شهید رضی را به داشتن دارایی در این دنیا از پرداخت خمس دانست و اضافه کرد: آقا جمال چهار صفحه وصیت نامه نوشته که هر کدومش جداگانه خطاب به من، بچه ها، پدر و مادرم و پدر و مادر خودش است و در همه اینها به این موضوع اشاره کرده.

ربیع پور توجه به سبک زندگی شهدا را ضروری دانست و ادامه داد: شهید متولد ۶۰ و من متولد ۶۵ هستم و خیلی از کسایی که همسن ما یا اطرافیان ما هستند هم خیلی برای زندگیشون تلاش می کنند ولی ما از اونا فقط یه زندگی عادی رو می‌بینیم، اما مشخصه بارز شهید رضی این بود که هر چیزی که به عهده‌اش می‌گذاشتند به نحو احسنت انجام میداد.

 

 

وی بیان کرد: محمدطاهای ما وقتی پدرش شهید شد ۵ سال و نیم داشت و هنوز کلاس اول نرفته بود ولی خیلی مواقع میگه «بابای من خیلی بابای خوبی بود» و واقعا یه پدر و همسر به تمام معنا بود.

 

ربیع پور تصریح کرد: یادمه تو ۶۰ روزه دومی که رفته بود سوریه هر روز این جمله رو می گفت که «من از شما راضیم و شما هم منو حلال کنید» و در وصیت نامه اش هم این جمله رو نوشت چون همیشه بابت این نبودن ها دلش خالی بود.

 

وی افزود: شهید رضی وقتی هم بود کاملا در اختیار خانواده بود و میدونم از دستم ناراحت نمیشه که بگم حتی از پیاز سرخ کردن، خونه تکونی و... هم برای کمک به من دریغ نمی کرد و محبتش رو به هر مدلی که فکرش را کنید، نشون می‌داد.

 

همسر شهید گل های روی مزار را مرتب کرد و انگار یاد خاطره ای شیرین تر افتاده باشد گفت: شهید رضی در ۱۱ سال زندگی ما چندصد شاخه گل برای من خریده بود، یعنی در هر مناسبتی حتی شده با یک شاخه گل به خونه میومد.

 

وی اظهار کرد: گرچه همیشه برای من رز قرمز می خرید چون به این رنگ گل رز علاقه داشت اما یک بار یک شاخه گل رز آبی مصنوعی خرید. وقتی منزل یکی از همکاران رفتیم دیدم جفت همان شاخه گل رز در منزل اونا هم هست، وقتی پرسیدم صاحبخونه گفت «گل رو آقا جمال برای ما خریده» و تعریف کرد، شبی که آقا جمال با شوهرم از ماموریت برگشتند بهش گفته «چطور میتونی بعد این همه نبودن ها، بعد از این ۲۰ روزی که نبودیم دست خالی به منزل بری» و این شد که دوتاشون رفتند دو تا روز آبی برای ما خریدند و این تنها گلی بود که خونه ما اومد.

 

ربیع پور با تاکید به اینکه به نظرم باید این خاطرات از شهدا هم در کنار خاطرات دیگه گفته و شنیده شوند، افزود: آقا جمال همیشه می‌گفت «اعتقاد به حرم یعنی اینکه شوهر پیش زن و بچه هاش هست و اگه میخواید بهترین کارو انجام بدی پیش زنت باش، ببین ازت چی می‌خواد ما که به اندازه کافی نبودن داریم، وقتی هستی، خیلی باش».

 

وی با اشاره به خاطره دیگری از شهید جمال رضی، بیان کرد: قبل از اولین ماموریتش به سوریه ما در لنگرود زندگی می‌کردیم، شهید رضی داشت روی بالکنی که سمت حیاط بود و همه می تونستند ببیننش پیاز سرخ می‌کرد، برای همین هر کی از بغلش رد می‌شد اذیتش میکرد که مگه مرد هم پیاز سرخ میکنه و خدا شاهده می‌رفتم و اصرار می‌کردم که این کارو نکن دارن مسخره‌ات می کنند ولی می‌گفت «اینا نباید راضی باشند که، اون بالایی باید راضی باشه، مگه حضرت علی(ع) برای خانم حضرت زهرا(س) عدس پاک نمی‌کرد!؟».

 

ربیع پور در ادامه گفت: شهید یه جمله ای رو زیاد میگفت و الان هم که وقتی گلزار شهدا میرم و این جمله رو می شنوم یادش میفتم که «وقتی لبیک یا زینب، لبیک یا مهدی، لبیک یا علی میگیم این لبیک ها باید سر جاش به کار بیاد و اگه لبیک میگیم باید شبیهش بشیم».

 

به تاریخ ولادت و شهادت روی مزار همسرش نگاهی می اندازد و می پرسم شما متولد چه ماهی هستید، همسر شهید رضی با بیان اینکه ماه قمری تولدم محرم و روز تولدم تاسوعاست در جوابم گفت: ماه شمسی تولدم شهریور هست ولی از همون روزی که آقا جمال این موضوع رو فهمید هر سال هم به روز قمری و هم به شمسی برام هدیه میخرید. با این تفاوت که روز قمری سعی میکرد هدیه چیزی باشه که ارزش معنویش خیلی بیشتر از ارزش مادیش باشه.

 

وی که نشان می‌داد چقدر این سال ها که گرچه زیاد هم نبود برایش شیرین و پر خاطره گذشته‌اند، ادامه داد: اولین سال برام کتاب هزار و یک ختم صلوات گرفت و یکسال کتاب حلیة المتقین و... سعی می‌کرد به هر طریقی منو خوشحال کنه. کلا هر اتفاقی ازین دست براش حس خوبی داشت.

 

ربیع پور با اشاره به اینکه مثلا پسرم محمدطاها ماه رجب به دنیا اومد و آقا جمال همیشه میگفت اینکه روز قیامت میگن «أین الرجبیون» امیدوارم محمدطاها هم یکی از اونا باشه، ادامه داد: یا مثلا پسر دومم محمدحسین که چون نمی دونستیم چه ماه قمری به دنیا میاد اولش قرار بود اسمش رو محمدمهدی بزاریم ولی وقتی سوم امام حسین(ع) در محرم به دنیا اومد اسمش رو محمدحسین گذاشتیم، در واقع منظورم اینه، با همه مشغله هایی که شهید رضی داشت کوچکترین چیز و نشانه مناسبتی که خیلی ها بهش بی تفاوت هستند برای شهید رضی ارزشمند بود و از کوچکترین کار برای من و خانواده هامون دریغ نمی‌کرد.

تلفنش زنگ میخورد و بچه ها که در منزل منتظرش هستند سراغش را می گیرند، من هم باید جمع و جور میکردم و راهی میشدم تا گزارش را برسانم. مادری آمده آنطرف طرف روی مزار فرزند شهیدش را می بوسد، بلند بلند می گوید دلم برات تنگ شد، دلم برات تنگ شده... 

 

با همسر شهید رضی از گلزار شهدا بیرون می آییم و خداحافظی می‌کنیم. می‌دانم مرور آنچه که امروز باعثش شدم جای خالی بیشتری را توی دلش باز کرده است، به نگاهایش، به دست نوازشی که روی سنگ سرد مزار می‌کشید، به عطر گلابی که بوی تن یارش را می‌داد فکر می‌کنم. چقدر برای حفظ این وطن جاااان رفته است.

 

عاشقانه‌های مدافع حرم برای زینب

عاشقانه‌های مدافع حرم برای زینب

عاشقانه‌های مدافع حرم برای زینب

عاشقانه‌های مدافع حرم برای زینب

عاشقانه‌های مدافع حرم برای زینب

ارسال نظرات
پر بیننده ها
آخرین اخبار