به گزارش خبرگزاری بسیج گیلان،هما اکبری ؛در آستانه وفات حضرت ام البنین (س)به دعوت گرم و صمیمانه کانون خدمت رضوی آستانه اشرفیه ، اعضای کانون با ارادت و احترام راهی دیدار خانوادههای والامقام شهدا شدند.
در جامههایی که مزین به نشان کانون خدمت رضوی ،که نه تنها افتخاری بیبدیل را بر دوش خود احساس کردند، بلکه به نمادی از ایمان و ارادت قلبی به راه و مرام شهدا تبدیل گشتند.
این برنامه معنوی فرصتی گرانبها برای حضور در محضر مادران صبور و مقاوم شهدا بود؛مادرانی که با نگاهی سراسر عشق ، دلی تنگ از فراق و پرغرور از اهدای فرزند، با سخاوت تمام رهتوشهای از معرفت و معنویت را به همراهان خود ارزانی داشتند.
اعضای کانون سلطان سید جلالالدین اشرف به منظور تکریم و گرامیداشت مادران شهدابه دیدار مادران شهدایی چون مادر شهیدان آذر زرتشت، شهیدان رنجبر،شهیدان عزمی،علیرضا نژاد و شهیدملکی،قربانی ،بشلیده،خلیلی،پرندآور و پرناک راهی شدند.
روز وفات حضرت ام البنین (سلام الله علیها) به عنوان یکی از روزهای ویژه در تقویم قمری، فرصتی برای بزرگداشت مقام والای مادران شهدا و یادآوری از خودگذشتگیها و ایثارهای آنان است.
حضرت ام البنین(س)، با ایمان راسخ و محبت بیکران خود، الگویی جاودان برای تمامی مادران فداکار در تاریخ اسلام است.
آن حضرت نه تنها با تربیت فرزندانی شجاع و پایبند به اصول دینی، بلکه با صبر و استقامت در برابر مصائب و مشکلات، به نماد فداکاری و ایثار تبدیل شده است.
کانون سلطان سید جلالالدین اشرف خدمت رضوی، با الهام از زندگی پر برکت و آموزههای حضرت ام البنین (س)، به تکریم و گرامیداشت مادران شهدا میپردازد. این کانون با تلاشهای بیوقفه و اقدامات مؤثر خود، نقش مهمی در زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا و تکریم از مادران گرانقدر آنان ایفا میکند.
مادرانی که با قلبی سرشار از ایمان و عشق، فرزندانی را تربیت کردهاند که در راه دفاع از دین، وطن و انقلاب اسلامی، فداکاری کردند و جان خود را نثار کردند.
این یادآوری ارزشهای والای انسانی و اسلامی است که در شخصیت و رفتار مادران شهدا تجلی یافتهاند.
با نگاهی به زندگی حضرت ام البنین (س) و مادران شهدا، میتوان فهمید که چگونه محبت، ایمان و فداکاری میتواند الهامبخش نسلهای آینده باشد و آنان را به سوی تعالی و رشادت هدایت کند.
کانون خدمت رضوی، با توجه به رسالت معنوی خود، همواره در تلاش است تا با برگزاری برنامههای مختلف و ارائه خدمات معنوی و فرهنگی، به تقویت روحیه ایثار و فداکاری در جامعه بپردازد.
این کانون در راستای پاسداشت ارزشهای اسلامی و انسانی، همواره در خط مقدم تجلیل از مقام مادران شهدا و حفظ یاد و خاطره شهدای گرانقدر قرار دارد.
در این دیدار، مادر شهید غلامرضا ملکی با بغض و اشک از دوران کودکی پسرش سخن گفت.
وی با افتخار از تلاشهای بیوقفه فرزندش در انجام وظایف خانه و کشاورزی یاد کرد. غلامرضا، به عنوان بزرگترین فرزند خانه، مسئولیتهای بسیاری را بر عهده داشت.
شهید غلامرضا حتی زمانی که مادرش برای کارهای کشاورزی بیرون از خانه بود، ناهار میپخت و پیشنهاد میداد تا بخشی از غذا را برای شام نگه دارند تا بتواند بیشتر به مادرش در کارهای کشاورزی کمک کند.
این نوع اقدام شهید نشان از وفاداری و از خود گذشتگی او داشت که مادرش با بغض و اندوه فروخورده، از خوبیها و حسنات فرزند شهیدش سخن میگفت و زیر لب تکرار میکرد:«پسرم، پسرم نبود، همه کس من بود.»
در دیدار بعدی، در منزل شهیدان رنجبر، با مادر شهیدانی دیدار کردیم که با قاب عکسهای فرزندان شهیدش زندگی میکرد.
وی با بغض و اشک از خاطرات شیرین فرزندانش و روزهایی گفت که به آنها نان پختن یاد میداد و فرزندانش چونان نانوای ماهر به او گوش میدادند.
مادرشهیدان رنجبر با دلی سرشار از ایمان و عشق، از تربیت فرزندانش نه در فقر، بلکه در سختی و ایمان واقعی صحبت کرد و به تربیت معنوی و روحانی آنها افتخار میکرد.
وی با چشمهایی پر از اشک و دلی پر از عشق به یاد فرزندان شهیدش زندگی میکرد و هر لحظه با یاد و خاطره آنها روز را به شب و شب را به روز میرساند.
دردیداربا مادر شهیدان آذر زرتشت که در جوار حرم سلطان سید جلالالدین اشرف سکنی گزیده بود، این مادر با افتخار از حضور فرزندش در جبهههای مقاومت گفت:«هر چه دارم از خدا و ائمه معصومین دارم.»
او بعد از بوسه به پرچم متبرک حرم حضرت زینب (سلام الله علیها) با اشکهای روان و دستانی بر سینه، از افتخار اهدای فرزندان شهیدش در راه دفاع از دین، نظام و انقلاب سخن گفت.
در غروب سرد پاییزی کاروان خدمت رضوی به منزل شهید پرندآور رسید. مادر شهید، با گرمی و عشق، به استقبال آمد.
این حضورحاملان پرچم متبرک حرم حضرت زینب (س) برای او بسیار ارزشمند بود و اشک شوق از چشمانش جاری شد،
با مهربانی از همه احوالپرسی کرد و به تکرار خوشحالیاش پرداخت.
مادر شهیددقایقی از خاطرات فرزندش گفت: از اینکه با وجود جوانی،از ازدواج صرفنظر کرد و گفت:«وقتی معلوم نیست که برمیگردم یا نه، چرا ازدواج کنم؟». همچنین از زمان دریافت خبر شهادتش و شلوغی حرم که گویی روز عاشورا بود، سخن گفت.
ودراخر با بغض فراوان از اینکه پسرش به گونهای به شهادت رسیده بود که دیدن پیکر مطهرش برای مادر ممکن نبود، سکوت را ترجیح داد.
دیدار بعدی دیداربا مادر شهیدان عزمی بود، کاروان خادمیار رضوی که حامل پرچم متبرک حرم حضرت زینب (س) بود، با گرمی و احترام خاصی از سوی خانواده شهیدان عزمی، بهویژه مادر شهیدان، مورد استقبال قرار گرفت.
خواهر شهید با لباسی منقش به خدمت رضوی در کنار ۲برادر شهید، مهمانان را با مهر و محبت پذیرا شد.
مادر شهیدان عزمی، خاطراتی از فرزندان شهیدش بازگو کرد که قلبها را به تپش انداخت.
یکی از این خاطرات به دوران کودکی شهید محمدحسین بازمیگشت. در ایام محرم، او با شجاعتی کودکانه تصمیم به حضور در هیئت گرفت، در حرم آقا سید محمد چاه بود، و محمدحسین که به اتفاق چند دوست راهی هیات شده بود،در چاه افتاد. اما با تلاش خستگیناپذیرخود و کفشداری حرم، از چاه بیرون آمد.
وقتی مادر ازش پرسید چرا به هیات رفتی او پاسخ داد:«هر جا که دسته حسین (ع) و نام حسین باشد، من میروم».
میخواستم از مادر شهیدبپرسم که چرا او را به جنگ فرستادید؟!که دیدم خود شهید اینگونه پاسخ داده است: «هرجا نام حسین باشد من می روم ،» آری شهید به فرمان حسین زمان، امام خمینی(ره)، لبیک گفت و در نهایت به شهادت رسید.
دیدار بعدی با مادر شهید پرناک بود؛ مادری که در برنامههای فرهنگی مختلف حضوری فعال داشت، اما گذر زمان و غم فراق فرزند، او را رنجور کرده بود.
دقایقی در کنارش نشستیم. او خواهر شهید عزمی را شناخت و نامش را گفت. پرچم حرم حضرت زینب (س) را زیارت کرد و تبرکی حرم امام رضا (ع) به او اهدا شد.
هنگام تصویربرداری، اصرار داشت من نیز در عکس حضور داشته باشم. نمیدانم این امر یادآور روزهای برنامههای بسیج بود که من همیشه پشت دوربین بودم، یا چیز دیگری، او چنان محکم دستم را میفشرد که متوجه شدم باید در عکسی که قرار بود ثبت کنیم، باشم.
فرزندش در حالی که درحال خروج بودیم، گفت مادر بسیار خوشحال شده است، در واقع ماهم فهمیده بودیم چرا که این از چهرهاش کاملاً مشهود بود.
دیدار بعدی با مادر شهید جاویدالاثر خلیلی بود، مادری که خانه خود را ترک نمیکند و به امید حضور فرزندش است. او کم صحبت میکرد، اما نگاهش پر از حرف بود؛ ناگفتههایی از نبود فرزندش...
صبح روز جمعه بعد از دعای ندبه، کاروان خدمت رضوی راهی منازل شهدا شد.
این بار، دیدار با خانواده سه شهید؛ شهیدان علیرضانژاد و بشلیده، مادری که هم فرزند و هم همسر و دامادش را در راه دفاع از نظام و انقلاب اهدا کرده است.
خواهر شهید، که خود نیز همسر شهید است، دقایقی از عنایت شهدا و حضور آنها صحبت کرد و افزود: بیش از پیش کلام وحی بر من اثبات میشود که شهدا حاضر و ناظر هستند، حتی در امور منزل و مسائل کوچک و بزرگ زندگی که با آنها مواجه هستم.
دیدار بعد با مادر شهید قربانی که در بستر بیماری بود، صحنهای دلگیر و تأثیرگذار بود. این مادر داغدار که همسر و فرزندش را نیز از دست داده بود، از ابتدای حضور، چنان اشک میریخت که دلتنگی و شوق در هم تنیده بود.
بعد از اهدای تبرکی از حرم امام رضا(ع) و تبرک پرچم حرم حضرت زینب (س)، مادر شهید خواست تا با فرزند شهیدش و پرچم عکسی بگیرد. این لحظه پر احساس و خیس از اشکها بود ،به گفته خواهر شهید ، مادر شهید چند روزی بود که حضرت زینب (س) را صدا میزد و با او گفتوگوهای قلبی داشت.
خواهر شهید از زنده و ناظر بودن شهدا سخن گفت.
در دقایقی که گذشت، تعجب ما از این همه اشک مادر بعد از دیدن پرچم حضرت زینب (س) برطرف شد.
خواهر شهید نقل کرد:« بعد از وقایع سوریه، مادر مدام در خواب و بیداری نام حضرت زینب (س) را صدا میزد. در خواب دیده بود که تصمیم گرفته بود مادر را به سوریه ببرد. در تدارک سفر بود که ناگهان به خود آمد و گفت: «ای کاش پیشتر اقدام کرده بودم. حال که داعش در سوریه است، نمیشود.»
وقتی از خواب بیدار شد، متعجب از این خواب بود. حالا که این حضور و این پرچم را دید، نتوانست از اشک ریختن خودداری کند، سالها بود که به دلیل بیماری مادر، به کربلا، مشهد و سایر اماکن مقدس مشرف نشده بودند.
وی این حضور را بسیار مایه مباهات دانست و گفت: «این هم از عنایت شهید است. هرچند ما لایق حضور نیستیم، اما بر ما منت میگذارند.»
به راستی که این مادران با قلبهایی سرشار از عشق و با اشکهای شوق پرچم حرم حضرت زینب (سلام الله علیها) تبرک کردندو هدایایی از حرم امام رضا (علیه السلام) به آنان تقدیم شد.
مادران شهدا با تلاش و فداکاری بیوقفهشان، نشان دادند که عشق و ایمان به فرزندانشان و به اهل بیت، نیرویی بیپایان و ارزشمند است.
آنها با تربیت فرزندانشان در سختترین شرایط، نشان دادند که چگونه میتوان عشق و ایمان را به نسلهای بعد منتقل کرد.
این مادران، با نگاههایی پر از اشک و دستانی بر سینه، از روزهای سختی گفتند که با تمام وجود برای تربیت فرزندانشان تلاش کردند.
از روزهایی که با نان پختن و یاد دادن صرفهجویی به فرزندانشان، آنها را آمادهی زندگی در شرایط سخت کردند. این مادران با ایمان به خداوند و اعتماد به ائمه معصومین، فرزندانشان را به گونهای تربیت کردند که نه تنها در خانه، بلکه در جبهههای مقاومت نیز مثالزدنی بودند.