دلنوشته/
زانو زده بر سر مزار
تبریز-به چشمانم باید التماس کنم که فرصتی دهد تا با چشم باز ببینم که کجا آمده ام باورم نمیشود زانو زده بر سر مزار سرباز ولایت هستم «مزار شهید سردار حاج قاسم سلیمانی».
به گزارش خبرگزاری بسیج از آذربایجان شرقی، حال و هوای عجیبی وجودم را گرفته بود یک ماهی می شد در حال خواب و بیداری روزها و شب ها را می گذراندم بالاخره روز موعود فرا رسید، فرسنگ ها و فاصله ها را با چاشنی عشق آسمانی طی کردم و به مقصد رسیدم.
آری به دیار مردان مرد رسیدم، مردی از جنس آسمان، آخر با کدامین الفاظ و واژه ها توصیفش کنم که در دایره لغات و ادبیاتم نمی گنجد.
پاهایم انگار از زمین کنده شده اند و در دنیای دیگری هستند باورم نمیشود با پاهای لنگان و چشم های گریان خودم را بر سر مزار میرسانم.
گریه امانم نمی دهد اشک هایم را پاک می کنم ولی انگار به چشمانم باید التماس کنم که فرصتی دهد تا با چشم باز ببینم که کجا آمده ام باورم نمیشود زانو زده بر سر مزار سرباز ولایت هستم «مزار شهید سردار حاج قاسم سلیمانی».
گفتم که واژه ها از توصیفش مانده اند، داغ دلم تازه شده است انگار خبر شهادتش را الان میشنوم. خوب با رفیقش شهید یوسف الهی و یار وفادارش شهید پور جعفری و رفیقان شهیدش دورهمی به پا کرده اند مکتب شهید حاج قاسم است دیگر، کوچک و بزرگ، زن و مرد، پیر و جوان همه عاشق حاج قاسم هستند.
حسرت و آه وجودم را فرا گرفته است، گرچه سبک شده ام اما آه نبودن حاجی در این برهه از تاریخ امانم را بریده است ولی مکتب حاج قاسم زنده است و از خود شهید سلیمانی خطرناک تر است.
وارد گلزار شهدا شدم حس خوبی داشتم انگار به زیارت کربلا آمده ام از سردار می خواهم دعایم کند و همانند شهدا زندگی کنم و مکتب حاج قاسم الگویم باشد.
نباید دست خالی برگردم باید کوله بارم را پر کنم، کوله باری از مکتب حاج قاسم اخلاص، معنویت، ولایت مداری و سربازی، دفاع از حق مظلوم و نوکری اهل بیت علیهم السلام ،کوله باری که بتوانم با اندوخته هایش راه شهدای والا مقام را ادامه دهم.
راضیه غلامی از عجب شیر
ارسال نظرات
غیرقابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۰
پر بیننده ها
آخرین اخبار