حقوق بعضی از اعضا بدن از منظر امام سجاد علیه السلام
به گزارش خبرگزاری بسیج؛ در مکتب انسانساز اسلام، به سلامت جسم و روح توجه ویژهای شده است. اعضای بدن، امانتهای الهی هستند که باید در راه درست و برای کسب رضایت خداوند مورد استفاده قرار گیرند.
امام زینالعابدین (ع) در رساله حقوق، به زیبایی به این موضوع پرداخته و حقوق بعضی از اعضای بدن از جمله زبان، گوش، چشم، پا، دست، شکم و عورت را به تفصیل بیان فرمودهاند.
این حقوق، نه تنها جنبهی شرعی و فقهی دارند، بلکه نکات ظریف و دقیق اخلاقی و تربیتی را نیز در بر میگیرند که رعایت آنها میتواند انسان را به کمال و سعادت دنیوی و اخروی برساند.
در این نوشتار، به بررسی سخنان گهربار امام سجاد (ع) در باب حقوق اعضای بدن و وظایف انسان در قبال آنها میپردازیم و تلاش میکنیم تا با بهرهگیری از این آموزههای ارزشمند، گامی در جهت حفظ و استفادهی صحیح از این نعمتهای الهی برداریم.
حقوق بعضی از اعضا بدن از منظر امام سجاد (ع)
1- حق زبان
و اما حق اللسان فاکرامه عن الخنی و تعویده على الخیر و حمله على الادب و اجمامه إلا لموضع الحاجة و المنفعة للدین والدنیا و اعفائه عن الفضول الشنعة القلیلة الفائدة التی لا یؤمن ضررها مع قلة عائدتها و بعد شاهد العقل و الدلیل علیه و تزین العاقل بعقله حسن سیرته فی لسانه ولا قوة الا بالله العلى العظیم.
اما حق زبانت بر تو آنست که از فحشا و منکرات دورش نگهداری و به گفتن کلمات خوب و نافع عادتش دهی و وادارش کنی که با ادب وخوب سخن گوید و از زیاد گفتن و بیخود چرخیدن در دهان منعش نمائی تا سکوت را رعایت کند مگر در جائی که نیاز به تکلم باشد و نفعی برای دنیا و آخرت داشته باشد و نگزاری سخنی که فائده و نفعی ندارد.
و جز ضرر و زیان حاصلی در آن متصور نیست؛ از دهان تو خارج شود بعد از آنکه عقل و نقل بر مضر بودن و بد بودن آن دلالت دارد؛ زیرا که زینت عاقل به عقلش در خوبی گفتار و درست سخن گفتن است و حول و قوه ای نیست مگر به حول و قوه خداوند بزرگ.
کرامت انسان در گرو عقل و زبان
امیرالمومنین علیه السلام میفرمایند: «للانسان فضیلتان؛ عقل و منطق، فبالعقل یستفید و بالمنطق یفید». انسان دو برتری دارد: عقل و منطق. با عقل میآموزد و با منطق میفهماند.(1)
این امتیاز فقط در انحصار انسان است که با قوه ناطقه و قدرت بیان قادر بر انتقال مفاهیم درون خود میباشد. همانگونه که بکارگیری سرمایه گرانبهای عقل و اندیشه، برای ضرر رساندن و ایذاء سایر انسانها ممنوع است؛ استفاده از زبان هم در راه بدگویی، زشتگویی، ایذاء و آزار و ضرر زدن به دیگران ممنوع بوده و در شرع مقدس و معارف دین به عنوان عملی ناپسند و حرام تلقی شده است.
همانطور که در سایه زبان، بسیاری از خوبیها و اقدامات پسندیده قابل تحصیل است، بسیاری از زشتیها و رذایل اخلاقی نیز مظهری جز زبان ندارند.
دروغگویی، تهمت، غیبت، سخریه، شماتت و سرزنش نابجا، استهزا، هتک حرمت افراد، فحاشی، نمامی و سخنچینی، پرگویی، زیادهگویی و شهادت باطل و بسیاری دیگر از گناهان که از زشتیهای اخلاقی هستند و از ملکات سوء سرچشمه میگیرند، نمود آنها در زبان است.
وزن، اندازه و جرم زبان کوچک است، اما جرم، گناه، ثواب و اجرش عظیم است. آنچه را که عقل بیندیشد، خیال ببافد و قوه واهمه ساخته و پرداخته کند، زبان آن را بیان میکند.
زبان: تیغ برنده یا گنجینه گوهر
در فرمایشى از رسول اکرم صَلَّى اللّه عَلَیهِ و آلِهِ و سَلَّم نقل شده است که : یُعذِّب اللّه اللِّسان بِعذاب لا یُعذِّب به شیئا من الجوارح فیقول اءَى ربِّ عَذَّبتَنِى بِعذاب لم تُعَذِّب به شیئا فیقال له خَرَجتَ منکَ کَلِمَة فبَلغت مشارق الارض و مغاربها فَسَفِکَ بِها الدَّمِ الحَرام وانتَهَبَ بِهَا المَال الحرام وانتَهَکَ بها الفَرَج الحَرام و عزَّتى و جَلالى لاُعَذِّبَنَّکَ بِعَذاب لا اُعَذِّب به شیئا مِن جوارحک (2).
عذابى را که خداوند براى زبان مقرر فرموده است ، براى هیچ یک از اعضا و جوارح مقرر نکرده است ، این زبان در قیامت مى گوید: چگونه است که سخت ترین عذاب را براى من مقرر کرده اى ، به او پاسخ داده مى شود:
علت این که عذاب تو سخت تر و سنگین تر از عذاب سایر اعضا و جوارح است این است که کلمه از تو (زبان ) خارج شد که به خاطر آن خون محترمى ریخته شد، اموال مردم به غارت رفت ، نوامیس مومنان مورد تعرض قرار گرفت ، و در نهایت با آن کلمه ، جرایم سنگین انسانى و اجتماعى تحقق پیدا کرد؛ و طبیعى است که این جرایم سنگین باید عقاب و پاسخى سنگین به همراه داشته باشد.
در معارف دین مى بینیم عذاب و مصیبت سایر اعضا و جوارح در گرو چگونگى زبان است .
کنترل زبان ، موجب آرامش ، آسایش و نجات از عذاب الهى در قیامت است ؛ اگر انسان نتواند مالک زبان خود بوده و آن را آزاد بگذارد، موجب فراهم شدن مصیبت هاى دنیوى و اخروى براى سایر اعضا و جوارح مى شود.
روایتى از امام سجاد علیه السلام نقل کرده اند که حضرت فرمودند:انَّ لِسان ابن آدم یُشرف على جَمیعِ جَوارِحه کلّ صَباح فیقول کیف اءَصبَحتُم فیقولون بَخَیر ان تَرَکتَنا و یقولون اللّهَ اللّهَ فینا و یُناشِدونَهُ و یقولون انَّما نُثَابُ و نُعاقِبُ بِکَ(3).
زبان انسان هر صبحگاه بر سایر اعضا و جوارح اشراف پیدا مى کند و سوال مى کند که چگونه صبح کردید؟ جواب مى دهند که : اگر تو ما را رها کنى حال ما خوب است .
باز مى گویند: تو را به خدا- البته نوعى التماس و قسم دادن به زبان است - مراعات حال ما را بکن که ثواب و عقاب ما اعضا و جوارح در سایه اقدام تو است ؛ اگر تو صحیح عمل کنى ما هم از نعمت هاى الهى متنعم مى شویم و در غیر این صورت ، ما هم به عذاب الهى مبتلا خواهیم شد.
فواید سکوت
در حدیثى از امام صادق علیه السلام آمده است که لقمان علیه السلام خطاب به فرزندش مى گوید:یا بُنَىَّ ان کنت زعمت اءَنَّ الکلام من فضة فانَّ السکوت مِن ذَهَب (4).
پسرم ! اگر گمان مى کنى سخن از جنس نقره است ، پس بدان که سکوت از جنس طلاست (و یقینا انسان تاجر و عاقل ، طلا را بر نقره ترجیح مى دهد.
حضرت امیرالمومنین علیه السلام مى فرمایند:مَن کَثِرَ کَلامُهُ کَثُرَ خَطاؤُه (5). پرگویى و زیاده گویى ، باعث کثرت خطا و اشتباه مى شود.
فقط یک جا کلام زیاد استثنا شده است :لا تکثروا الکلام فى غیر ذکر اللّه (6). زیاده سخن مگویید؛ مگر در ذکر خدا.
لذا امام سجاد علیه السلام در دعاى مکارم الاخلاق فرموده اند:و ما اءجرى على لسانى من لفظة فحش اءو هجر اءو شتم عرض اءو شهادة باطل اءو اغتیاب مؤ من غائب اءو سبِّ حاضر و ما اءَشبه ذلک نطقا بالحمد لک و اغراقا فى الثناء علیک و ذهابا فى تمجیدک و شکرا لنعمتک و اعترافا باءحسانک و اءحصاء لِمِننک (7).
خدایا! به جاى هرزه گویى ، بدگویى ، گواهى دروغ ، غیبت انسان مومنى که غایب است ، دشنام به مومنى که حاضر است و هرچه که مصداق سوءاستفاده از زبان است ، مرا موفق کن که گفتارم در سپاس تو و اغراق در ستایش تو و تمجید تو و شکرگزارى نعمت تو و اعتراف به نیکى هایى که به من کردى و شمارش منت هاى تو، باشد.
2- حق گوش
و أما حق السمع فتنزیهه عن أن تجعله طریقا إلى قلبک إلا لفوهه کریمه تحدث ف ی قلبک خیرا أو تکسب خلقا کریما فإنه باب الکلام إلى القلب یؤدی إلیه ضروب
المعانی على ما فیها من خیر او شر و لاقوة الا بالله.اما حق گوش بر تو آنست که منزه و پاک کنی از اینکه راهی بهسوی قلب تو باشد مگر برای شنیدن مطالب خوب و مفیدی که در قلب تو خیری ایجاد نماید؛ یا آنکه سبب کسب خلق نیکی گردد؛ زیرا گوش دروازهء سخن به سوی قلب است و موجب انتقال انواع و اقسام معانی به قلب میباشد با تمام خوبیها یا بدیهای که در آن وجود دارد و قوت و قدرتی نیست مگر قوت و قدرت پروردگار.
نقش گوش و چشم در تربیت و سعادت انسان
ر تفسیر آیه فلینظر الانسان الى طعامه (8) وارد شده که : اءى علمُهُ الَّذى یاءخذ عمَّن یاءخذُهُ(9) انسان باید به آنچه که از دیگران یاد مى گیرد توجه کند و بداند که جایگاه این سخنان کجاست و به همان ملاک ، راه هاى ورود به آن آستان نیز باید منزه و پاکیزه بماند و طریق پاکیزه نگه داشتن این راه هاى ورودى فکر و اندیشه ، یکى گوش است و دیگرى چشم .
امام سجاد علیه السلام به دو مطلب اشاره دارد؛ اول این که این باب را براى ورود همه سخنان خیر، خوب و آموزنده باز نگه دارد؛ دوم این که گوش را به روى آنچه که ناروا، ناپسند، مذموم و حرام است ببندد.
در این میان ، در کلام امام علیه السلام غیبت به عنوان نمونه یادآورى شده است که توضیح داده خواهد شد، علاوه بر این که سخن امام علیه السلام مثل همه سخنان اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام برگرفته از منبع وحى است ، در قرآن مجید آمده است :
واللّه اءَخرجَکم من بطون اءُمَّهاتکم لا تعلمون شیئا و جعل لکم السَّمع و الابصار و الافئِدةَ لعلَّکم تَشکُرون (10).
شما درحالى از مادر متولد شدید که هیچ نمى دانستید. خداوند ابزار یادگیرى و دانستن یعنى گوش ، چشم ، فکر و اندیشه را در اختیار شما قرار داد تا شکر نعمت هاى او را به جاى آورید.
شکر نعمت هاى الهى در گرو استفاده صحیح و معقول از آنها است . این معنى و مفهوم شکر است که با گوش و چشم مواعظ و مناظر را بشنود و ببیند و با دل و اندیشه ، تعقل کند. پس در گام اول باید این در را به روى سخنان خیر و معارف تربیتى باز بگذارد.
فبشِّر عباد الَّذین یستمعون القول فیتَّبعون اءَحسَنَهُ(11).به بندگان من که سخنان را شنیده و از میان شنیده ها بهترین را انتخاب مى کنند بشارت بده.
بنابراین رسیدن به سعادت ، مرهون استفاده صحیح از گوش و نیروى شنوایى است ، در آیه شریفه نیز به این نکته اشاره شده است .
بعد از این مقدمه کوتاه تصور نمى شود که در میزان کارآیى و اهمیت این وسیله ارزشمند خدادادى ، کسى تردید داشته باشد؛ که قوه سامعه در سرنوشت انسانها هم در مسائل فردى و هم در مسائل اجتماعى ، هم آنچه مربوط به دنیاى انسان و هم آنچه مربوط به آخرت اوست چه مقدار تاثیر دارد. تاریخ حتى حربه مشرکان صدر اسلام را، در بستن گوش براى نشنیدن پیام وحى ثبت کرده است .
حکایت اسعد بن زراره انصارى
در تاریخ آمده است که یکى از اهالى مدینه ، به نام اسعد بن زراره انصارى خزرجى از قبیله خزرج براى مقابله با طایفه اوس و استمداد از قریش وارد مکه شد؛ و از آن جا که با عتبه بن ربیعه دوست بود به سراغ او رفت و از او براى قبیله خود کمک خواست .
عتبه به عذر این که اخیرا کسى در مکه پیدا شده که سرنوشت ما را تهدید مى کند و با ادعاى دین جدید خود، شرایط عادى ما را بر هم زده است ، از همراهى و یارى دوستان خزرجى عذرخواهى کرد. اسعد سوال کرد این شخص کیست و چه خصوصیاتى دارد؟
عتبه رسول اکرم صَلَّى اللّه عَلَیهِ و آلِهِ و سَلَّم را براى او معرفى کرده ، گفت : او جوانى است که داخل مسجدالحرام مى نشیند و مردم و حتى افراد ناآشنا و غریبه را به دین خود دعوت مى کند.
بنابر توصیه عتبه و دستورى که سران کفر براى مردم آن روز صادر کرده بودند اسعد براى ورود به مسجدالحرام در گوش خود پنبه گذاشت که سخنان و کلمات وحى را از این پیامبر و رسول جدید نشنود.
بنابر نقل تاریخ ، اسعد در شوط اول و قسمت اول طواف ، با نشانه هایى که داشت پیامبر جدید را شناخت . عده اى را دید که دور او جمع شده ، مشتاقانه به سخنانش گوش مى دهند.
در شوط دوم با خود اندیشید که اگر من از مکه بازگردم و اهل مدینه از من سوال کنند که چه اتفاق تازه و جدیدى در مکه افتاده بود؟ من اصل واقعه را که بازگو کنم ، آنها از من خواهند پرسید که او به چه چیز دعوت مى کرد؟ من چه جوابى بدهم ؟
آیا بگویم که پنبه در گوش گذاشته بودم و سخنان او را نشنیدم ؟! شاید دوستان ، مرا ملامت و مسخره کنند! بنابراین در پایان طواف ، پنبه را از گوش درآورد و به حضور پیامبر اکرم صَلَّى اللّه عَلَیهِ و آلِهِ و سَلَّم شرفیاب شده و از ماهیت دعوت حضرت پرس وجو کرد. حضرت آیات معروف سوره مبارکه انعام را براى او تلاوت کردند که :
قل تعالوا اءَتلُ ما حرَّم ربُّکم علیکم اءَلّا تُشرکوا به شیئا و بالوالدین احسانا و لا تَقتُلوا اءَولادکم من املاق نحن نرزُقُکم و ایَّاهم و لا تقربوا الفواحشَ ما ظَهَرَ منها و ما بَطَنَ و لا تَقتُلوا النَّفسَ الَّتى حرَّم اللّه الا بالحقِّ ذلکم وصّکُم به لعلکم تعقلون # و لا تقربوا مال الیتیم الا بالَّتى هىَ اءَحسن حتّى یبلُغُ اءَشدَّه و اءوفوا الکیل والمیزان بالقسط لا نکلِّف النَّفس الا وُسعَها و اذا قُلتُم فاعدِلوا و لو کان ذاقربى و بِعَهد اللّه اءوفوا ذلکم وصّکم به لعلَّکم تذکَّرون (12).
بگو: بیایید آنچه را پروردگارتان بر شما حرام کرده است برایتان بخوانم : این که چیزى را شریک خدا قرار ندهید؛ و به پدر و مادر نیکى کنید؛ و فرزندانتان را از ترس فقر نکشید؛ ما شما و آنها را روزى مى دهیم ؛ و نزدیک کارهاى زشت نروید، چه آشکار باشد و چه نهان ؛ و انسانى را که خداوند محترم شمرده به قتل نرسانید مگر به حق . این چیزى است که خداوند شما را به آن سفارش کرده ، شاید درک کنید.
و به مال یتیم ، جز به بهترین صورت و براى اصلاح نزدیک نشوید، تا به حد رشد برسد؛ و حق پیمانه و وزن را به عدالت ادا کنید. هیچ کس را جز به مقدار توانایى اش تکلیف نمى کنیم . و هنگامى که سخنى مى گویید، عدالت را رعایت نمایید، حتى اگر در مورد نزدیکان شما باشد، و به پیمان خدا وفا کنید. این چیزى است که خداوند شما را به آن سفارش مى کند، تا متذکر شوید.
رسول اکرم صَلَّى اللّه عَلَیهِ و آلِهِ و سَلَّم در این دو آیه کریمه ، اصول اساسى و اعتقادى و نکات دقیق تربیتى و اخلاقى دین و آیین خود را براى اسعد بازگو کرد و فرمود:
تو در آغاز باید بدانى که دعوت من به یگانگى خداست و رسالت من ، توصیه به احسان ، خیرخواهى نسبت به پدر و مادر، خوددارى از کشتن فرزندان از ترس گرسنگى ، نزدیک نشدن به فحشا و منکر، نهى از قتل نفس ، رعایت همه حدود الهى ، پرهیز از دست یازیدن به مال ایتام ، رعایت عدالت در کسب و تجارت و امثال این نکات است . اسعد این سخنان را که شنید با شعف و اشتیاقى عجیب گفت : اشهد ان لا اله الا اللّه و انّک رسول اللّه (13).
این ملاقات و دگرگونى روحى اسعد بن زراره مقدمه مهاجرت پیامبر صَلَّى اللّه عَلَیهِ و آلِهِ و سَلَّم به مدینه فراهم شد. پس آیین مقدس اسلام با آن همه پیشرفت سریع و نفوذ معنوى و تسخیر دل ها و قلوب مردم و توسعه حیرت انگیز جغرافیایى ، مرهون استفاده صحیح و مناسب از قوه سامعه بشرى است .
3- حق چشم
وأما حق بصرک فغضه عما لا یحل لک و ترک ابتذاله إلا لموضع عبرة تستقبل بها بصرا أو تستفید بها علما فإن البصر باب الإعتبار
ترجمه: اما حق چشمت برتو آنست که برگردانی آنرا از چیزی که خداوند ترا از دیدن آن منع نموده است و بیجهت بهر طرف و هر چیز نظر نکنی؛ مگر در جائی که موجب پند و عبرتی باشد یا سبب بصیرت و بیداری گردد و یا علمی از آن استفاده شود زیرا چشم دروازهء پند و عبرت گرفتن است.
حکایت برصیصاى عابد
مرحوم طبرسى صاحب تفسیر مجمع البیان در تفسیر این آیه مبارکه از سوره حشر که مى فرماید: کَمَثَلِ الشَّیطان اذ قالَ لِلانسان اکفر فلمَّا کفر قال انِّى برى ء منک انِّى اَخافُ اللّه رب العالمین (14).
کار آنها همچون شیطان است که به انسان گفت : کافر شو (تا مشکلات تو را حل کنم ) اما هنگامى که کافر شد گفت : من از تو بیزارم ، من از خداوندى که پروردگار عالمیان است بیم دارم.
از ابن عباس داستانى شیرین و شنیدنى نقل مى کند و مى نویسد:
کان فى بنى اسرائیل عابد اسمه برصیصا عبداللّه زمانا من الدهر حتى کان یؤ تى بالمجانین یُداویهم و یعودهم فیَبرَءون على یده و انَّه اءَتى بامراءة فى شرف قد جُنَّت ... فاءُمر به فصُلِب فلمّا رُفع على خشبتِهِ تَمَثَّل له الشیطان فقال : اءنا الَّذى اَلقَیتُک فى هذا فهل انت مطیعى فیما اءقول لک فَاُخَلِّصُک ممَّا انت فیه ؟ قال : نعم ، قال اسجد لى سجدة واحدة ، فقال : کیف اسجد لک و انا على هذه الحالة ؟ فقال اکتفى منک بالایماء فاءوماءَ له بالسّجود فکفر باللّه و قُتِل الرجل (15).
در میان قوم بنى اسرائیل عابدى به نام برصیصا بود. دیوانگان و مریضان را نزد او مى آوردند و او در سایه عبادت زیاد و نفس گرمى که داشت ، آنها را درمان مى کرد.
تا این که روزى ، زنى از اشراف زادگان محترم را که دیوانه شده بود براى درمان نزد وى بردند داستان طولانى است و مرحوم طبرسى آن را به تفصیل نقل کرده است عابد با یک نگاه همه ایمان و اندوخته هاى عبادى خویش را به باد داد؛ و در نتیجه براى فرار از رسوایى ، زن دیوانه را کشت و پنهانى دفن کرد.
برادرانى که خواهر را براى درمان نزد عابد برده بودند از ماجرا خبردار شدند. به سلطان و حاکم وقت اطلاع دادند. سلطان ، عابد را احضار کرد و او نیز به گناه خود اعتراف کرد.
بنابه دستور حکومتى عابد را بر چوبه دار آویختند. چوبه هاى دار آن زمان اینگونه نبود که زود انسان را خفه کرده و به حیات او خاتمه دهد؛ انسان را براى مدتى به چوبه اى آویزان مى کردند تا در اثر سرما، گرما، گرسنگى و تشنگى از دنیا مى رفت .
در آن حال شیطان به نزد او آمد و گفت : من بودم که این مصیبت را براى تو به وجود آوردم . حالا اگر صادقانه بگویى که از من اطاعت مى کنى ، تو را از این مهلکه نجات مى دهم .
عابد گفت : من تسلیمم . شیطان گفت : مرا سجده کن . عابد گفت : من در حالى که بالاى چوبه دار هستم ، چگونه سجده کنم ؟ شیطان گفت : من به اشاره چشم تو قانعم . او در بالاى چوبه دار، با ایما و اشاره چشم بر شیطان سجده کرد و بعد از عمرى عبادت به درگاه خداى متعال ، کافر شد و آنگاه شیطان هم از او تبرّى جست و سپس کشته شد.
یک نگاه از دریچه چشم عبور کرد و حاصل آن ، دل را متحول کرد؛ گناه زنا و قتل واقع شد و در نهایت با کفر، الحاد و سجده بر شیطان پایان پذیرفت .
4- حق پا
و أما حق رجلیک فأن لاتمشى بهما إلى ما لایحل لک و لاتجعلهما مطیتک فی الطریق المستخفه بأهلها فیها فإنها حاملتک و سالکه بک مسلک الدین و السبق لک و لاقوة الا بالله.
اما حق پاهایت برتو آنست که از آن به عنوان وسیله ای برای رفتن به طرف حرام استفاده نکنی و پا را مرکب در راهی که سبب استخفاف و زبونی تو میشود قرار ندهی؛ زیرا که این دو پا ترا حمل می کنند و سیر میدهند در مسیر دین و سبقت گرفتن در کارهای خوب و قوتی نیست مگر به قوت پرور دگار.
پا، وسیلهای برای صعود یا سقوط
در روایتى نقل شده است که :رُوىَ اءَنَّ رجلا قال للنَّبىِّ صَلَّى اللّه عَلَیهِ و آلِهِ و سَلَّم اءستاءذن على اءُمّى ؟ فقال : نعم ، قال : انَّها لیس لها خادم غیرى اءفاءستاءذن علیها کلما دخلت ؟ قال : اءتحب اءن تراها عریانه ؟ قال الرجل : لا، قال : فاستاءذن علیها(16).
(روایت شده فردى بعد از نزول این آیه به پیامبر صَلَّى اللّه عَلَیهِ و آلِهِ و سَلَّم عرض کرد: یا رسول اللّه ! آیا من براى ورود به خانه مادرم باید از او اجازه بگیرم ؟ فرمودند: بله ، باید از مادر هم اجازه بگیرى .
عرض کرد که مادرم پیرزنى است که جز من خدمتکارى ندارد من باید خدمت او را انجام بدهم و به او کمک کنم آیا هر بار که مى خواهم داخل خانه شوم باید از او اجازه بگیرم ؟ فرمودند: آیا دوست دارى مادرت را بدون لباس و عریان ببینى ؟ عرض کرد: نه ، یا رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله و سلم ! حضرت فرمود: پس باید حتى براى ورود به خانه مادر، اجازه بگیرى ).
بر اساس این آیه شریفه ، براى ورود به ملک و خانه دیگران باید رضایت و اجازه صاحب آن حاصل شود. گاه این عمل ، مصداق عنوان غصب است که حرام شرعى و عقلى است ؛ زیرا مصداق ظلم به دیگرى است . بنابراین تعبیر امام علیه السلام که فرمودند:
اءَن لا تمشى بها الى ما لا یحل گاهى از باب تجاوز به حقوق دیگران است و گاه نیز تعدى و تجاوز به حقوق خود انسان است ؛ که بیان امام علیه السلام به مصداق دوم معطوف است ؛ یعنى در ورود به محل و مکانى که به حسب ظاهر ممنوع نیست ، ولى قدم نهادن به آن موجب سبک و کوچک شدن انسان است باید پرهیز کرد؛
چرا که براساس معارف دین ، انسان مجاز نیست خود را کوچک و سبک کند و باید همیشه حرمت انسانى خود را حفظ کند. در تعبیرى از امام عسکرى علیه السلام آمده است که فرمودند:
انّ اللّه تبارک و تعالى فوَّضَ الى المؤ من کلّ شى ء الا اذلال نفسه (17). خداوند همه اختیارات را به انسان تفویض کرده است ، مگر چیزى که موجب ذلت و حقارت او بشود.
نابراین اگر ورود به مکانى موجب ذلت ، خوارى و استخفاف انسان باشد از مصادیق ورود به محلى است که حلال و جایز نیست و البته این امر به حسب مراتب تشخص افراد در اجتماع متفاوت است . ممکن است ورود به محلى براى افرادى بدون اشکال باشد، اما بر طبقات دیگرى از افراد جامعه موجب سبکى و استخفاف باشد.
لذا امام علیه السلام در این تعبیر مى فرمایند:و لا تجعلها مطیتک فى الطریق المستخفه باهلها فیها.((دو پاى خود را، مرکب پیمودن مسیرى که موجب خفت و سبک شدن تو مى شود قرار مده )).
پا، ابزار ظاهرى حرکت است ، پس وقتى مى فرمایند: حق ندارى با این دو پا به جایى که براى تو ممنوع است قدم بگذارى ، بالملازمه هر نوع حرکت ظاهرى ممنوع و ناروا نهى مى شود.
یعنى این ابزار براى ارتکاب حرام و انجام نامشروع در اختیار انسان قرار نگرفته ، بلکه ابزارى است براى وصول به کمال و غرض غایى و تسهیل در رسیدن به اهداف عالیه آفرینش .
5- حق دست
و أما حق یدک فأن لاتبسطها إلى مالایحل لک فتنال بما تبسطها إلیه من الله العقوبة فی الآجل و من الناس بلسان اللائمة فی العاجل؛ و لاتقبضها مما افترض الله علیها؛ ولکن توقرها بقبضها عن کثیر مما لایحل لها و بسطها الى کثیر مما لیس علیها؛ فاذا هی قد عقلت و شرفت فی العاجل وجب لها حسن الثواب فی الأجل
اما حق دست تو این است که آن را به ناروا دراز نکنى ؛ که با این کار عقاب آخرت را براى خود تدارک دیده اى و در دنیا نیز زبان ملامت گران را به روى خود گشوده اى و هیچ گاه دست خود را از واجبات باز ندارى ، بلکه احترام نهادن به دست ها این است که آن را حتى از بسیارى از آنچه که حلال است باز داشته (مثل موارد شبهه و مکروهات ) و بسیارى از آنچه واجب نیست به جاى آور (مثل مستحبات ) در نتیجه به عقل و شرافت این دنیا شهره مى گردى ضمن این که ثواب اخروى را نیز براى خود تضمین نموده اى.
دست، وسیلهای برای کسب کمال یا ارتکاب گناه
در اعضاى ظاهرى انسان ، دست مظهر جابه جایى و وسیله نقل و انتقال اشیاى خارجى است و یقینا در تعبیر و بیان امام علیه السلام ، هم معناى واقعى دست و هم آثار و افعال مترتب بر آن موردنظر است ؛ مثلا دست درازى به اموال ، سرقت و تصرف مال دیگران بدون اجازه ، دست اندازى به نوامیس و یا هر حقى از حقوق دیگران ، از گناهان دست است .
یک معناى کنایى هم از بیان امام علیه السلام محتمل است ؛ که با سرانگشت تدبیر و شیطنت ، حقى را تضییع و به حریم دیگران تجاوز کردن ؛ و یا به تعبیر کنایى دیگر، گشاده دستى و بسته بودن دست ، که مراد همان سخاوت ، و نقطه برابرش خسّت طبع است ، این سخن امام سجاد علیه السلام برگرفته از این آیه شریفه است که :
و لا تجعل یدک مغلولة الى عنقک و لا تبسطها کل البسط فتقعد ملوما محسورا(18). هرگز دستت را بر گردنت زنجیر مکن ، (و ترک انفاق و بخشش منما) و بیش از حد نیز دست خود را مگشاى که مورد سرزنش قرار گیرى و از کار فرومانى.
در همه تعلیمات و آداب اخلاقى اسلام ، طورى اعتدال و میانه روى رعایت شده است که براى هر عقل سلیمى ، قابل درک است ، تعالیم دینى ، انسان را از هرگونه افراط و تفریط، تندروى و کندروى نهى کرده است . در فرمایشى از امیرالمومنین علیه السلام نقل شده که فرمودند:
لاترى الجاهل الا مفرطا اءو مفرّطا(19).نمى بینى جاهل را مگر در حال تندروى یا کندروى. تندروى و کندروى ریشه در جهل انسان دارد و این خصیصه افراد جاهل است .
بنابراین ، به اعتدال و میانه روى در امر معیشت و تنظیم صحیح زندگى توصیه فراوان شده است . در آیه شریفه دیگر آمده است :
و الَّذین اذا اءنفقوا لم یسرفوا و لم یقتروا و کان بین ذلک قواما(20).و کسانى که هرگاه انفاق کنند، نه اسراف کنند و نه سختگیرى ؛ بلکه در میان این دو، حد اعتدالى دارند.
6- حق شکم
و اما حق بطنک فان لاتجعله وعاء لقلیل من الحرام ولا لکثیر و ان تقتصد له فی الحلال و لاتخرجه من حد التقویة الى حد التهوین و ذهاب المروة و ضبطه اذا هم بالجوع والظمأ فان الشبع المنتهی بصاحبه الى التخم مکسلة و مثبطه و مقطعة عن کل بر و کرم و إن الرى المنتهی بصاحبه الى السکر مسخفه و مجهله و مذهبه للمروة.
اما حقیکه شکمت بر تودارد پس از آن به عنوان ظرفی برای جمع شدن حرام چه کم باشد یا زیاد استفاده نکن؛ بلکه حتی در خوراکی های حلال نیز حد اعتدال را کاملا رعایت کن و برای تقویت از خوراک استفاده کن و هیچ وقت بفکر پر کردن شکم خودت تا حلقوم و نادیده گرفتن دیگران نباش و مروت و انصاف را فراموش نکن.
زیرا که نتیجهء پرخوری تنبلی و کسالت است و ترا از خیر و صلاح و نیکوئی و انجام اعمال صالحه باز میدارد؛ چنانکه نتیجهء زیاده روی در نوشیدن مایعات نیز سخافت و جهالت و بی عقلی خواهد بود.
رسول اکرم صَلَّى اللّه عَلَیهِ و آلِهِ و سَلَّم آمده است :ان اءبغض الناس الى اللّه تعالى المُتَّخمون الملاءى و ما ترک عبد اءکلة فیشتهیها الا کانت له درجة فى الجنّة (21).
مبغوض ترین افراد نزد خدا کسانى اند که شکم خود را با انواع خوردنى ها در حد افراط پر کرده اند؛ و اگر انسان خوردن لقمه اى را که بسیار هم مورد اشتها و علاقه اوست ، ترک کند در قبال این کار خداوند یک درجه و مقام در بهشت به او مى دهد.
گرچه بسیارى از تندرویها، افراط کارى ها و عدم اعتدال در رفتار و اعمال ، آثار دنیوى در همین عالم دارد، ولى در عین حال چون جایگاه هر فرد در آخرت انعکاس رفتار او در این دنیاست ، یک سلسله از اعمال ما به خوبى در آن دنیا جلوه مى کند.
در روایتى نقل شده که رسول اکرم صَلَّى اللّه عَلَیهِ و آلِهِ و سَلَّم فرموده اند:فان اءطول الناس جوعا یوم القیامة اکثرهم شِبَعا فى الدنیا(22).
((طولانى ترین ساعات ، روزها و سنوات گرسنگى انسان در صحنه قیامت ، براى کسانى است که بیشترین ساعات و ایام روزگار دنیاى خود را با سیرى به سر برده اند)).
روز قیامت ، یک روز بسیار طولانى است . در آن صحنه ، حالات و عوارضى بر انسان وارد مى شود که انعکاس همان رفتار دنیوى اوست . از طرفى اساسا انسان براى خوردن و آشامیدن خلق نشده است ؛ غرض از خلقت ، پرواز روح انسانى است و پرخورى مانع این پرواز است .
اگر انسان همه مقتضیات و ابزار پرواز روح را فراهم کند، ولى پر و بال او با مانعى بسته شود، قدرت پرواز از او سلب شده ، سد راه کمال او خواهد گردید. در لسان اهل بیت علیهم السلام پرخورى به عنوان مانع تعالى و پرواز روح ذکر شده است .
از رسول اکرم صَلَّى اللّه عَلَیهِ و آلِهِ و سَلَّم نقل شده است که فرمودند:لا یدخل ملکوت السماوات مَن ملاء بطنه (23).کسى که شکم خود را پر مى کند قدرت سیر در ملکوت را ندارد.
7- حق عورت
و اما حق فرجک فحفظه مما لایحل لک و الاستعانة علیه بغض البصر؛ فانه من اعون الاعوان و کثرة ذکر الموت و التهدد لنفسک بالله و التخویف لها به و بالله العصمة و التأیید و لاحول ولاقوة الا به :
اما حق عورت؛ عبارت است از حفظ آن از حرام و برای آنکه بتوانی از حرام حفظش نمائی؛ چشمت را از حرام برگردان که چشم بسیار کمک کننده است و هم چنین زیاد به یاد مرگ باش و خودت را تهدید به عذاب خداوند کن و از خدا بترسان و دست نیاز به سوی خالق بی نیاز بلند نما و از او طلب کمک کن زیرا که حول و قوهء نیست مگر به حول و قوهء خداوند.
روابط نامشروع و کیفرهاى آن
در مواردى که راه هاى مشروع براى ارضاى غریزه جنسى فراهم بوده است مومنان راه صحیح را رفته اند، قرآن مى فرمایند:والَّذین هم لِفُروجِهِم حافظون # اءلا على اءَزواجهم اءَو ما مَلَکَت اءَیمَانِهم فانَّهم غَیرَ مَلومِین # فَمَنِ ابتَغَى وَرَاءَ ذلک فاولئک هم العادون (24).
کسانى که غریزه خود را محافظت کردند و در اشباع و ارضاى آن از طریق مشروع اقدام کردند، از مومنینى هستند که به آنها وعده فلاح و رستگارى داده شده ، اما اگر کسى این سنت را شکست و این قانون را رعایت نکرد، سرکشى و فرمان شکنى کرد و مسیر صحیح را رعایت نکرد، استحقاق عذاب الهى را دارد.
این گناه از جمله گناهانى است که خداوند بزرگ در کتاب مجیدش براى بعضى از این مصادیق تنبیه و حد، تعیین فرموده است . یک مصداق فراگذاردن پا از حدود مقرر الهى در ارضاى غریزه زنا است . امام باقر علیه السلام از رسول اکرم صَلَّى اللّه عَلَیهِ و آلِهِ و سَلَّم نقل مى کند که فرمودند:
فى الزِّنا خمسُ خِصال یَذهَب بماءِ الوَجهِ و یورثُ الفَقر و یَنقُص العُمُر و یُسخِط الرحمنَ و یُخَلِّد فى النار نعوذُ باللّه من النار(25).
در زنا پنج ویژگى است : اولین مورد این است که آبروى انسان را مى برد؛ دوم آن که باعث فقر و نادارى مى شود؛ نتیجه سوم این است که موجب نقصان و کمبود عمر مقرر انسان مى شود؛ نتیجه چهارم و پنجم مربوط به امور آخرت است یکى این که خدا را به غضب و خشم مى آورد. و دیگر این که موجب خلود در آتش است . و از آتش به خدا پناه مى بریم.
عفت و پاکدامنى
قرار گرفتن در چهارچوب عفت و تقوا براى نجات از طغیان غریزه و آثار سوء مترتب بر آن ، یک الزام عقلى است . در سخنى از امام باقر علیه السلام روایت شده است که فرمودند:
ما من عبادة اءَفضلُ من عفة بطن و فرج (26) هیچ عبادتى ارزشمندتر از منزه نگه داشتن غریزه خوردن و آشامیدن و غریزه شهوت نیست.
در سخنى دیگر از رسول اکرم صَلَّى اللّه عَلَیهِ و آلِهِ و سَلَّم روایت شده که فرمودند:علیکم بالعفاف و ترک الفجور(27).شما ملزمید که خلاف کارى ها را ترک کنید و عفت و پاکدامنى پیشه کنید.
نتیجه:
با مطالعهی سخنان امام سجاد (ع) در مورد حقوق اعضای بدن، از جمله زبان که باید از گفتار حرام و بیهوده حفظ شود، گوش که باید از شنیدن سخنان باطل و غیبت پرهیز کند، چشم که باید از نگاه حرام و چشمچرانی باز داشته شود، پا که نباید در راه حرام و معصیت گام بردارد، دست که باید از انجام کارهای حرام و نامشروع خودداری کند، شکم که باید از پرخوری و خوردن مال حرام پرهیز کند و عورت که باید از بیعفتی و زنا حفظ شود، به اهمیت و ارزش این امانتهای الهی پی میبریم و در مییابیم که هر یک از اعضا، وظایف خاصی بر عهده دارند که باید به درستی انجام شوند.
رعایت این حقوق، نه تنها سلامت جسم و روح را تضمین میکند، بلکه موجب سعادت و رستگاری انسان در دنیا و آخرت نیز میشود. بنابراین، شایسته است که با پیروی از آموزههای امام زینالعابدین (ع) و عمل به آنها، قدردان این نعمتهای الهی باشیم و از آنها در راه صحیح و مورد رضایت خداوند استفاده کنیم.
پی نوشت:
1.تصنیف غررالحکم ، ص 50، حدیث 330.
2. کافى ، ج 2، ص 115، حدیث 16، بحارالانوار، ج 68، ص 304، حدیث 80.
3. کافى ، ج 2، ص 115، حدیث 13، بحارالانوار، ج 68، ص 302، حدیث 77.
4. کافى ، ج 2، ص 114، حدیث 6.
5. نهج البلاغه ، ص 218، حکمت 329.
6. کافى ، ج 2، ص 114، حدیث 11.
7. صحیفه سجادیه ، ص 113 (دعاى بیستم ).
8.سوره عبس ، آیه 24.
9. تفسیر صافى ، ج 5، ص 287.
10. سوره نحل ، آیه 78.
11. سوره زمر، آیه 17 و 18.
12. سوره انعام ، آیه 151 و 152.
13. بحارالانوار، ج 19، ص 8.
14. سوره حشر، آیه 16.
15. تفسیر مجمع البیان ، ج 6، ص 36 (جزء
16.. تفسیر مجمع البیان ، ج 5، ص 32 (جزء 18).
17. کافى ، ج 5، ص 63، حدیث 3.
18. سوره اسراء، آیه 29.
19. نهج البلاغه ، ص 194، حکمت 70.
20. سوره فرقان ، آیه 67.
21. محجَّةُ البیضاء، ج 5، ص 150.
22. بحارالانوار، ج 63، ص 339، حدیث 2.
23. محجَّةُ البیضاء، ج 5، ص 146.
24. سوره مومنون ، آیه 5 7.
25. کافى ، ج 5، ص 544، حدیث 9، وسایل الشیعه ، ج 20، ص 309، حدیث 25690.
26. وسایل الشیعه ، ج 20، ص 356، حدیث 25817.
27. کافى ، ج 5، ص 554، حدیث 6، وسایل الشیعه ، ج 20، ص 356، حدیث 35819.