دلنوشته بانوی رودباری در دیدار مردم کرمان با رهبر معظم انقلاب؛
شوق دیداری که قابل وصف نیست
تاب سالها انتظار اهالی کرمان به پایان رسید و باری دیگر موعد دیدار اهالی دیار کریمان با رهبر معظم انقلاب وصف شورانگیزی در میان مردم منطقه رقم زد.
به گزارش خبرگزاری بسیج از کرمان، تاب سالها انتظار اهالی کرمان به پایان رسید و باری دیگر موعد دیدار اهالی دیار کریمان با رهبر معظم انقلاب وصف شورانگیزی در میان مردم منطقه رقم زد.
دوم دیماه نزدیک به ۱۵۰۰ نفر از زنان و مردان دیار حاج قاسم با رهبر معظم انقلاب دیدار کردند.
در ادامه گفتگو خبرنگار ما را با یکی از بانوان رودباری حاضر در این دیدار را میخوانید.
مهدیه خوشوقت بانوی جهادگر رودباری که برای اولین بار به دیدار رهبر معظم انقلاب رفت در گفتگو با خبرنگار ما اظهار کرد: برای اولین بار است که به دیدار رهبر معظم انقلاب مدظله العالی و نائب امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف رفتم.
وی ادامه داد: شوق دیدار یار قابل وصف نیست، از لحضه به لحظه انتظار وصال یار چیزی شبیه رویا، چیزی شبیه یک خواب گاهی در رویا به او میرسیدم گاهی دلشوره ندیدن و نشدن و همچنان انتظاری سخت
یک ساعت انتظار برایم طولانی شده بود، اشکها بیاختیار روی گونهام نقش بسته بود و به چشمهای اشک آلود میگفتم نکند یار بیاید و تار ببینی، نکند اشک آلود باشی و تیره ببینی دیگر دلی برای انتظار نداشتم ثانیهها یاری نمیکردند و اشک امانم رابریده بود.
این بانوی رودباری ابراز کرد: ساعت بزرگ وسط حسینیه خبر از ورود رهبر معظم انقلاب را میداد، تیک و تاکش کش آورده بود و من هم چنان آشوبی در وجودم به پا بود که نکند از خواب بیدار شوم که ناگهان این خواب با ورود چهره نورانی به واقعیت پیوست و من خواب نبودم ، بیدار بیدار چشمانم تیرهتر شد، شانههایم سخت میلرزید و گونههایم خیس ذوق و شوق دیدار قابل توصیف نیست.
مهدیه با اینکه هنوز بغض در گلو داشت، گفت: این بار ثانیهها تند تند میرفتند دقایق از هم سبقت میگرفتند و من در میان سیل زنان مات این چهره نورانی بودم در این هنگام کسی دستم را گرفت و به صف اول برد خیلی نزدیک، نزدیک تر از آن رویا من بیدار بیدار بودم چهرهاش نوری داشت چشمانش برقی و کلامش آرامبخش وجودم شده بود.
وی افزود: همه یک دست شعار میدادند حیدر، حیدر و من در تب معرکه دست به دعا نشستم و اینجا بوی خمینی میآمد و اگر دیروز یوسف عزیز مصر بود امروز خامنهای عزیز دل ماست، ثانیه ها مثل برق میرفتند و من هنوز مات این چهره بودم، اینجا بوی شهدا میآمد، مادران شهداء عکس فرزندانشان را بر سینه و شعار حسین حسین شعار ما شهادت افتخار ما، سر میدادند.
مسئول گروه جهادی شهیده افضل رودبار جنوب بیان کرد: در سیل جمعیت مادری با فرزند یک ماهه در این دیدار حضور داشت میگفت فرزندم آمده که با یار بیعت کند و در رکاب یار باشد و من چه سالها و چ روزهایی را برای این وصال روزشماری کردم، من امروز نماینده دلهای زیادی از رودبار بودم که شوق دیدار پسر فاطمه را داشتند، نمیدانم برای خود دعا کنم یا برای دلهای که جامانده بود.
خوشوقت خاطر نشان کرد: همهمهها کم شد قاری شروع به خواندن قرآن کرد و بعد بلبل خمینی با نفس گرمش خود از زشادتهای حاج قاسم و شهدای دیار کریمان گفت و از شهداء و خاک خوزستان خواند دلهایمان رفت به لحظه شهادت حاج قاسم دلم گویی کباب شد وقتی که زینب حاج قاسم اشکهایش را پاک میکرد، جمعیت یک صدا و بلند برای حاج قاسم اشک میریخت، که ناگهان بعد از مدح خوانی صدای دلنشین رهبر معظم انقلاب بلند شد گویی هنوز خواب میبینم، صدای گهربار پسر فاطمه به گوش رسید و در
جلوی چشمانم، چشمانی که خواب نبود و نظارهگر واقعیت بودند و حس دیدار پدر قابل وصف برای یک دختر نیست.
وی در پایان افزود: من امروز باید زخمهای شهرم و دردهای شهرم را برای پدر بیان میکردم من مهدیه از دورترین نقطه دنیا از شهر نخل و آفتاب به دیدار پدری آمده بودم که میدانم شبانه روز نگران آینده فرزندان این خاک است.
سلام شما را رساندم به پدری مهربان گویی این دیدار به پایان رسید و من به آرزوی خود که وصال یار بود رسیدم.
انتهای خبر/پورحیدر
ارسال نظرات
غیرقابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۰
پر بیننده ها
آخرین اخبار