به گزارش خبرنگار خبرگزاری بسیج از کردستان، در تاریخ این سرزمین، روزهایی هستند که نه به شمارهٔ تقویم وابستهاند، نه به غبار گذر زمان؛ روزهایی هستند که با خون نوشته شدهاند، با حماسه آمیختهاند و با نام شهیدان معنا گرفتهاند. سوم خرداد یکی از آن روزهاست، روزی که نام خرمشهر با بوی باروت، با فریادهای مظلومانه و با اشک شوق پیوند خورد، روزی که آسمان مسجد جامع خرمشهر، پرچم اسلام را در آغوش کشید و آزادی از پسِ هزاران گلوله، طلوع کرد.
خرمشهر آزاد شد، اما نه آسان، نه بیهزینه بلکه این فتح بزرگ، حاصل ۵۷۸ روز مقاومت، ایثار و خون بود، حاصل دستانی پینهبسته و دلهایی روشن از ایمان. در میان مردان و زنان دلاوری که در خاکریزهای خرمشهر ایستادند، سهم مردمان کردستان، سهمی روشن، ماندگار و مقدس است.
از ۵۴۰۰ شهید استان کردستان، ۱۱ شهید با خون سرخشان در آزادسازی خرمشهر نقش آفریدند، شهیدانی که از کوههای صبور غرب ایران تا دشتهای خونین جنوب، پیامآور شرف بودند.
شهید عصمتالله کرمی؛ شمیم ایمان در کوچههای خونین خرمشهر
در دامن بخش سریشآباد، در خانوادهای آکنده از عطر اهل بیت، عصمتالله کرمی در دهم خرداد ۱۳۳۳ چشم به جهان گشود، روزگار کودکیاش به تلخی یتیمی پیوند خورد، اما درخت ایمانش در خاک محبت ریشه گرفت لذا تحصیل را تا پنجم ابتدایی ادامه داد و زندگیاش را با رانندگی آغاز کرد، اما با شعلهور شدن آتش جنگ، فرمان زندگیاش را به سوی جهاد پیچید.
عضو رسمی سپاه شد، سه سال در جبهههای کردستان و غرب، همچون کوهی از ایستادگی جنگید، تا آنکه در شب جمعهای روحانی، در حال زمزمهٔ دعای کمیل، به دیدار معبود شتافت و ترکش خمپاره دشمن او را به افلاک سپرد و خونش، خیابانهای خرمشهر را سرختر کرد.
شهید پرویز الماسیفر؛ لالهای که در کرخه شکفت
در روستای دزج قروه، بهمن ۱۳۳۹، خورشیدی دیگر طلوع کرد؛ پرویز الماسیفر، فرزند محمدولی. کشاورز بود، از خاک و عرق، نان حلال در میآورد و در قلب پدر و مادرش، شادی میکاشت، خدمت مقدس سربازی را در لشکر ۱۶ زرهی آغاز کرد و در میانهٔ میدانهای آتشین، عیار ایمانش را به رخ کشید، در دهم اردیبهشت ۱۳۶۱، ترکش خمپاره در منطقه کرخه، شربت شهادت را در کام این دلیرمرد ریخت. قبر سادهاش در دزج، زیارتگاه دلهای عاشق است.
شهید فتحعلی بهارلویی؛ فروتنی در اوج پرواز
دوم خرداد ۱۳۴۰، بهارلو از توابع قروه، میزبان تولد جوانی شد که فروتنی و صداقت، آیینش بود، کشاورززادهای که با لقمههای حلال قد کشید و در سایه ایمان، مرد شد، فتحعلی با دلی مطمئن به جبهه رفت، در لشکر ۲۱ حمزه، جنگید، دوست داشت شهید شود. سرانجام در شلمچه، جایی که زمین با آسمان یکی میشود، در ۱۸ اردیبهشت ۶۱، لبیک گفت.
او به زندگی نه گفت تا وطن بماند
شهید محمدرضا حیدری؛ فراتر از نان، بالاتر از جان
دهم تیرماه ۱۳۳۸، در حسنآباد، محمدرضا حیدری زاده شد، در دامان پدری کشاورز و مادری پاکدامن. در اوج جوانی، هم در اقتصاد خانواده کوشید، هم در میدانهای تظاهرات مردمی. در سال ۱۳۵۹ پدر شد، اما مسئولیت پدر بودن، مانع رفتن نشد.
در خط مقدم جنگید و همسرش را برای شهادت خویش آماده کرد و شانزدهم اردیبهشت ۱۳۶۱، خمپارهای از دشمن آمد، تنش را برد، اما یادش را جا گذاشت.
شهید محمدشریف خالدیان؛ افتادگی تا بلندای شهادت
در نخستین روز فروردین ۱۳۴۱، در شهابیه قروه، نوری دیگر چشم گشود، محمدشریف، پسر خاک بود و فرزند ایمان، درس خواند، عاشق امام شد و وقتی وقت رفتن رسید، گفت: «سرنوشت نزد خداست.» در هشتم آبان ۱۳۶۰ به جبهه رفت، در شلمچه جان فشاند، و در ۲۰ اردیبهشت ۶۱، در حماسه آزادی خرمشهر، نامش جاودان شد.
شهید عیسی ضیایی؛ آواز مظلومیت از سریشآباد تا شلمچه
شهیدی که مادر را در کودکی از دست داد، اما مادر بزرگش شعله مهر را در وجودش زنده نگه داشت، اهل قرآن بود، اهل تواضع. آنچنان خاکی که همسایهها گمان میکردند مستأجر پدرش است! از تیپ ۵۵ هوابرد شیراز، به جبهه رفت و در ۱۲ اردیبهشت ۶۱ در جنوب خرمشهر به آسمان پیوست.
او همانی بود که میگریست در نماز، میخنداند در زندگی، و فرو میرفت در دریای بندگی.
شهید غلامحسین معظمی؛ پسر روستا، فخر قزوین
در روستای مالوجه، بهمن ۱۳۴۰، از پدر و مادری کشاورز و باایمان، غلامحسین معظمی به دنیا آمد، جوانیاش را وقف کار کرد و در سال ۱۳۵۹، اسلحه در دست گرفت و به صف سربازان ارتش پیوست. با لشکر ۱۶ زرهی قزوین در جبهههای غرب و جنوب جنگید تا آنکه در ۲۴ تیرماه ۶۱، در بمباران هوایی اهواز، پیکرش آسمانی شد.
شهید اسماعیل نگهدار پنیرانی؛ فرزند سنندج، سرباز نور
در ۱۹ مرداد ۱۳۳۴ در سنندج به دنیا آمد. فرزند خانوادهای متین، با تربیتی مؤمنانه. پس از پایان تحصیلات، لباس ارتش به تن کرد و در سنگر امنیت وطن ایستاد. در صف درجهداران نیروی زمینی، اسماعیل نگهدار، نگهبان غیرت وطن شد و در میانهٔ جنگ تحمیلی، چنان ایستاد که دشمن تاب نیاورد و با خون او، برگی از افتخار تاریخ کردستان نگاشته شد.
از کوهستان تا کارون، صدای کردستان در خرمشهر پیچید
سهم کردستان در فتح خرمشهر، فقط چند اسم نیست. این استان، مردانی تربیت کرد که جانشان را فدای خاک کردند، اشکهای مادرانشان را زیر شمشیر لبخند پنهان کردند و تاریخ را به گِل نگرفتند و بر آن نقش زدند. خرمشهر آزاد شد، اما با خون کُرد، با بغض قروه، با اشک سریشآباد، با رشادت سنندج، آری اینجا، تاریخ زنده است و هر کوچهای نام یک شهید است و هر مزار، روایتی از بلندترین پروازها.
انتهای خبر/