وقتی با یه بچه روبهرو میشیم که دروغ گفته، ممکنه اولین واکنش ما تنبیه باشه. اما واقعیت اینه که هر دروغی یه دلیلی پشتشه و با دونستنش بهتر میتونیم به جای مجازات فوری، باهاشون حرف بزنیم و بهشون کمک کنیم.
برای رسیدن به خواستهها
گاهی بچهها میخوان سریعتر بازی کنن یا چیزی که دوست دارن رو به دست بیارن، پس میگن معلم تکلیف نداده تا بتونن سر فرصت کارشون رو انجام بدن.
این کار براشون یه راه میانبره که بدون دردسر به چیزی که میخوان برسن.
اجتناب از مسئولیت
اگر بچه تکلیفش رو ننوشته یا کار خونه رو نکرده، برای فرار از ملامت میتونه بگه «انجامش دادم» تا لازم نشه دوباره توضیح بده.
اینطوری از درگیری و کار اضافی در امان میمونه و فکر میکنه مشکلی پیش نمیاد.
محافظت از دیگران
بعضی وقتها بچهها به خاطر اینکه دوست یا خواهر و برادرشون اذیت نشن یا عذاب وجدان نگیرن، تقصیر رو به گردنشون میندازن.
مثلا بهدروغ میگن که «من شکستم» تا کسی رو متهم نکنن.
آزمودن مرزهای قدرت
بچه میخواد ببینه با دروغ گفتن چقدر میتونه کنترل شرایط رو به دست بگیره؛ مثلا امتحان کنه چقدر راحت میتونه دیگران رو گمراه کنه. این کار حکم یه آزمایش کوچیک رو داره که بفهمه واکنش اطرافیان تا چه حد جدیه.
خجالت یا ترس از قضاوت جمع
مثلاً دوست نداره وسط کلاس بگه دستشویی داشته و میترسه دیگران بهش بخندن، پس میگه مریض بوده تا راحتتر از کلاس خارج بشه.
ترس از مسخره شدن یا قضاوت معلم و همکلاسیها باعث میشه حقیقت رو پنهون کنه.
ضعف در تشخیص واقعیت از خیال و مشکلات زبانی/تمرکزی
تو سنای پایین بعضی بچهها هنوز فرق دقیق بین داستان و واقعیت رو نمیدونن، گاهی تجربههاشون رو همونطور که تو ذهن دیدهن تعریف میکنن.
همچنین بچههای پرانرژی یا کمتوجه مثل (ADHD) ممکنه قبل از اینکه کامل فکر کنن حرف بزنن و بعد یهو یادشون بیاد کار رو نکردن، بعد بدون قصد دروغ میگن که «انجامش دادم».
تقلید از بزرگترها
اگر بزرگترها مثل مادر، پدر یا معلم، در موقعیتی دروغ بگن یا حقیقت رو کتمان کنن، بچهها هم اون رفتار رو یاد میگیرن و تکرارش میکنن.
بچهها خیلی به رفتار و گفتار ما دقت میکنن؛ وقتی ما صداقت نداریم، از ما الگوبرداری میکنن و دروغ گفتن براشون یه چیز عادی میشه.
منبع: تبیان