خالی نماندن زمین از حجت‌های الهی/حجت‌ الهی؛ معیار تشخیص حق و باطل

در اعتقاد اسلامی، بشر همواره نیازمند هدایت‌گر است. به همین دلیل، از ابتدای آفرینش انسان تاکنون هیچ گاه جهان از پیامبران و امامان هدایت‌گری که حجت‌های خدا بر بندگانش هستند، خالی نبوده است.
کد خبر: ۹۶۲۶۶۲۵
|
۲۱ شهريور ۱۴۰۳ - ۱۴:۳۲

به گزارش خبرگزاری بسیج، متن زیر برشی از کتاب «معرفت امام زمان» اثر ابراهیم شفیعی سروستانی است که در ادامه می‌خوانید؛

 

یکی از مبانی اساسی امامت و ولایت، اعتقاد به ضرورت وجود حجت الهی در هر عصر است. بر اساس این اعتقاد، خداوند از ابتدای آفرینش تا روز قیامت همواره انسان‌های شایسته‏ ای را به عنوان حجت‌های خود بر مردم برگزیده است و انسان‌ها هیچ‏گاه بی‏ نیاز از این حجت‌ها نمی‌شوند. البته حجت‌های الهی همواره ظاهر و آشکار نیستند و چه‏‬ بسا که در برخی دوره‌ها، بر اساس مصالح و حکمت‌هایی، از دیدگان مردم پنهان شوند.

شیخ صدوق (ره) در مورد این مبنای مهم اعتقادی می‌نویسد: و واجب است که معتقد باشد که زمین هیچ‏‬ گاه از حجت خدا بر آفریدگانش خالی نمی‌ماند، خواه این حجت آشکار و شناخته شده باشد و خواه ترسان و پنهان از دیده‌ها. [۱]

برای روشن شدن معنا و مفهوم حجت و تبیین جایگاه و نقش حجت‌های الهی در هستی لازم است که نکاتی را یادآور شویم: «حجت» در لغت به معنی دلیل، برهان و راهنما است. به عبارت دیگر، «آنچه به آن دعوی یا مطلبی را ثابت کنند»، حجت گویند. [۲] راغب اصفهانی، حجت را این‏گونه معنا کرده است: راهنمایی آشکار به راه مستقیم و آنچه به وسیله آن می‌توان به درستی یکی از دو مخالف پی برد. [۳]

ابن‬ ‏فارس در بیان ریشه واژه حجت می‌گوید: حجّ شامل حروف حاء و جیم، در چهار معنای اصلی استعمال می‌شود: نخست به معنای قصد است…؛ دوم به معنای سال…؛ سوم استخوان گردی که پیرامون چشم است و… چهارم عقب نشستن. [۴]

وی آن‏گاه می‌گوید: ‬ممکن است حجت از معنای اوّل ریشه گرفته باشد؛ زیرا حجّت همیشه مورد قصد است، یا این‏که از طریق آن، حق مطلوب، مورد قصد قرار می‌گیرد. می‌گویند: با فلانی محاجه کردم و او را مغلوب حجّت خود ساختم.... [۵]

جوهری نیز می‌گوید: «حجت؛ یعنی برهان. کسی را مورد محاجه قرار دادن، یعنی با حجّت بر او غلبه کردن». [۶] شبیه به همین سخن در نهایه ابن‬ ‏اثیر آمده است. [۷]

یکی از پژوهشگران کشورمان نیز در این‏‬ باره می‌نویسد: ‬حجّت در لغت و فهم عرفی عبارت است از آنچه می‌توان در مقام اقامه دعوا و ادّعا در مقابل منکر یا طلب حقیقت بیان کرد. به همین ترتیب، آنچه می‌تواند توجیه‬ ‏گر اعمال و رفتار خاصّی باشد ممکن است حجّت نامیده شود؛ یعنی تکیه‌گاهی که در مقام پاسخ‏گویی به رفتاری می‌توان به آن تمسک کرد. [۸]

در روایات آمده است که خداوند تعالی دو حجت بر بندگانش دارد: یکی حجت آشکار که رسولان، پیامبران و امامان هستند و دیگری حجت پنهان که عقل و خرد انسان است. از امام موسی کاظم (ع) در این زمینه چنین نقل شده است: إِنَّ لِلّهِ عَلَی النّاسِ حُجَّتَیْنِ: حُجَّةٌ ظاهِرةٌ و حُجَّةٌ باطِنَةٌ. فَأَمّا الباطِنَةُ فَالرُّسُلُ وَ الأَنبِیاءُ وَ الأَئِمَّةُ و أَمَّا الباطِنَةُ فَالْعُقُولُ. [۹] برای خدا بر مردم دو حجت است: حجتی آشکار و حجتی پنهان. حجت پنهان رسولان، پیامبران و امامان، و حجت پنهان خردها هستند.

در آموزه‌های اسلامی، موضوع «حجت» از جایگاه و اهمیت بسزایی برخوردار است و در آیات قرآن، روایات و ادعیه به جا مانده از معصومان (ع)، از زوایای مختلف به این موضوع پرداخته شده است. به دلیل جایگاه و اهمیت این موضوع، برخی مجموعه‌های روایی شیعه از جمله الکافی، بخشی را با عنوان «کتاب الحجة» به بیان روایات مربوط به این موضوع اختصاص داده‏‬ اند. [۱۰]

مهم‌ترین مباحثی که در این زمینه در آموزه‌های قرآنی و روایی مطرح شده، به شرح زیر است:

الف) حجت‌های الهی، مایه بسته شدن راه بهانه‬ ‏جویی بر مردم

خداوند در قرآن کریم در این باره می‌فرماید: رُسُلاً مُبَشِّرِینَ وَ مُنذِرینَ لِئَلاّ یَکُونَ لِلنّاسِ عَلَی اللّه‏ِ حُجَّةٌ بَعدَ الرُّسُلِ وَ کانَ اللّه‏ُ عَزیزا حَکیما. [۱۱] ‬ پیامبرانی که بشارت‏‬ دهنده و بیم‬ ‏دهنده بودند تا برای مردم پس از [فرستادن] پیامبران، در مقابل خدا [بهانه و] حجتی نباشد و خدا توانا و حکیم است.

خداوند در این آیه، هدف از فرستادن پیامبران را اتمام حجت بر مردم و بستن راه استدلال و بهانه‏‬ جویی بر آنها دانسته است. بنابراین، می‌توان گفت که پیامبران، «حجت» خدا بر مردم هستند و با آمدن آنها، دیگر کسی نمی‌تواند در درگاه خدا مدعی شود که چرا راه مستقیم را به ما نشان ندادی.

در دعای شریف ندبه نیز به این موضوع توجه شده و پس از اشاره به چند تن از پیامبران بزرگوار الهی چنین آمده است: وَ کُلٌّ شَرَعْتَ لَهُ شَریعَةً وَ نَهَجْتَ لَهُ مِنهاجا وَ تَخَیَّرتَ له أَوصِیاءَ مُسْتَحْفِظا بَعْدَ مُسْتَحْفِظٍ مِنْ مُدَةٍ إلی مُدَّةٍ إِقامةً لِدینکَ وَ حُجَّةً علی عِبادِکَ و لِئلاّ یَزُولَ الحَقُّ عَنْ مَقَرِّهِ وَ یَغْلِبَ الباطِلُ عَلی أَهلِهِ و لِئَلاّ یَقُولَ أَحَدٌ «لَولا أرْسَلْتَ إلَینا رَسُولاً مُنْذِرا و أقَمْتَ لَنا عَلَما هادِیا فَنَتَّبِعَ ایاتِکَ مِنْ قَبْلِ أَنْ‏نَذِلَّ وَ نَخْزی» [۱۲].... [۱۳]

و برای هریک از آنان شریعتی و روشی معین کردی و برایش جانشینانی نگهبان انتخاب کردی تا هر کدام یکی پس از دیگری، در مدتی معین دینت را برپا دارند و حجت بر بندگانت باشند تا حق از جایگاه خود خارج نشود و باطل بر حق‏مداران چیره نگردد و کسی نتواند بگوید: «چرا پیامبری هشداردهنده به سوی ما نفرستادی و نشانه‬ ‏ای هدایتگر برای ما به پا نداشتی تا پیش از آنکه خوار و رسوا شویم، از آیاتت پیروی کنیم؟»

ب) نیاز همیشگی به حجت

در اعتقاد اسلامی، بشر همواره نیازمند هدایت‌گر است. به همین دلیل، از ابتدای آفرینش انسان تاکنون هیچ‏‬ گاه جهان از پیامبران و امامان هدایت‌گری که حجت‌های خدا بر بندگانش هستند، خالی نبوده است. بر اساس این اعتقاد، اگر بر روی کره زمین تنها دو نفر باقی مانده باشند، یکی از آنها حجت الهی خواهد بود: «لَو لَمْ یَبْقِ فِی الأَرْضِ إِلاّ اثنانَ لَکانَ أَحَدُهُما الحُجَّة» [۱۴] دانشوران شیعه این موضوع را تحت عنوان «اضطرار به حجت» (ناگزیری از حجت) مطرح ساخته‏اند. [۱۵] امام محمد باقر (ع) در این باره می‌فرماید: وَ اللّه‏ِ ما تَرَکَ اللّه‏ُ أَرضَا مُنذُ قَبَضَ آدَمَ (ع) إِلاّ وَ فیها إِمامٌ یُهتَدی بِهِ إِلیَ اللّه‏ِ وَ هُوَ حُجَّتُهُ عَلی عِبادِهِ، وَ لاتَبقَی الأَرضُ بِغَیرِ إِمامٍ حُجَّةٍ لِلّهِ عَلی عِبادِهِ. [۱۶]

به خدا سوگند، خداوند از روزی که آدم (ع) قبض [روح] شد، هیچ سرزمینی را از پیشوایی که [مردم] به وسیله او به سوی خدا هدایت می‌شوند، خالی نگذاشته است. این پیشوا، حجت خدا بر بندگانش است و هرگز زمین بدون امامی که حجت خدا بر بندگانش باشد، باقی نمی‌ماند.

امام صادق (ع) نیز در همین زمینه می‌فرماید: ما زالَتِ الْأَرْضُ إِلاّ وَلِلّهِ تَعالی ذِکْرُهُ فِیها حُجَّةٌ یُعَرِّفُ الْحَلالَ وَ الْحَرامَ وَ یَدْعُو إِلی سَبِیلِ اللّهِ جَلَّ وَ عَزَّ وَ لایَنْقَطِعُ الْحُجَّةُ مِنِ الأَرْضِ إِلاّ أَرْبَعِینَ یَوْما قَبْلَ یَوْمِ الْقِیامَةِ. فَإِذا رَفَعَتِ الْحُجَّةُ أُغْلِقَ بابُ التَّوْبَةِ وَ لَنْ‏یَنْفَعَ نَفْسا إِیمانُها لَمْ تَکُنْ امَنَتْ مِن قَبْلِ أَنْ تَرْفَعَ الْحُجَّةُ. [۱۷]

تا زمانی که زمین پابرجاست، در آن برای خدای تعالی حجتی است که حلال و حرام را [به مردم] می‌شناساند و [آنها را] به راه خدا فرامی‏‬ خواند. حجت خدا از روی زمین برداشته نمی‌شود مگر تا چهل روز پیش از برپایی رستاخیز. پس آن‏گاه که حجت خدا برداشته شد، در توبه بسته می‌شود و ایمان کسی که پیش از برداشته شدن حجت ایمان نیاورده است، برای او سودی نخواهد داشت.

نیاز همیشگی به حجت‌های الهی ریشه در این واقعیت دارد که آدمی برای پیمودن مسیر هدایت و دست یافتن به حقیقت هستی همواره نیازمند راهنمایی انسان‌های شایسته‬ ‏ای است که از سوی خدای متعال به این منظور برگزیده شده و رسالت هدایت و راهبری آدمیان را برعهده گرفته‬ ‏اند.

پرسشی که در اینجا ممکن است مطرح شود این است که با وجود کتاب‌های آسمانی چه نیازی به این انسان‌های برگزیده وجود دارد؟ در پاسخ این پرسش باید گفت: اولاً کتاب‌های آسمانی خود نیازمند مفسر و مبیّن هستند و ثانیاً این کتاب‌ها بدون وجود حجت‌های الهی دچار تحریف و تبدیل یا تأویل و تفسیرهای بی‏ اساس می‌شوند تا آنجا که حق بر مردم مشتبه شده و انسان‌ها بیش از پیش دچار سردرگمی می‌گردند. از‬ این‬ ‏رو، همواره باید در کنار کتاب‌های آسمانی انسان‌های برگزیده‏‬ ای به عنوان مفسر و مبین کلام خدا وجود داشته باشد.

قرآن کریم نیز به این واقعیت توجه کرده و رسول گرامی اسلام (ص) را عهده‬ ‏دار تبیین و توضیح آنچه بر مردم نازل شده، قرار داده است: وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ. [۱۸] و این قرآن را به سوی تو فرود آوردیم تا برای مردم آنچه را به سوی ایشان نازل شده است توضیح دهی، و امید که آنان بیندیشند. بدیهی است، پس از رسول خدا (ص) هم باید همواره کسانی وجود داشته باشند که با تبیین و تفسیر قرآن مردم را در پیمودن طریق هدایت یاری و آنها را از افتادن به راه‌های انحرافی حفظ کنند.

از برخی مناظره‌های یاران امامان معصوم (ع) با مخالفان خود که محتوای آنها به تأیید امامان رسیده است، نیز می‌توان به چرایی نیاز همیشگی بشر به حجت‌های الهی پی برد. گزارش یکی از این مناظره‌ها را مرور می‌کنیم:

منصور بن حازم گوید: به امام صادق (ع) عرض کردم: همانا خدا برتر و بزرگوارتر از این است که به آفریدگانش شناخته شود، بلکه آفریدگان به خدا شناخته می‌شوند. [آن حضرت] فرمود: راست گفتی. عرض کردم: کسی که بداند برای او پروردگاری است سزاوار است که بداند برای آن پروردگار خشنودی و خشم است و خشنودی و خشم او جز به وسیله وحی یا فرستاده او شناخته نمی‌شود. کسی که بر او وحی نازل نمی‌شود باید که در جست‬ ‏وجوی پیامبران باشد و چون ایشان را بیابد بداند که ایشان حجت خدایند و اطاعتشان لازم است.

من به مردم (سنیان) گفتم: آیا شما می‌دانید که رسول خدا (ص) حجت خدا بر آفریدگانش بود؟ گفتند: آری. گفتم: هنگامی که رسول خدا (ص) درگذشت حجت خدا بر آفریدگانش کیست؟ گفتند: قرآن. [گفتم:] من در قرآن نظر کردم و دیدم مرجئه، [۱۹] قدریه [۲۰] و [حتی] زندیقی [۲۱] که به آن ایمان ندارد، در مناظره برای غلبه بر دیگران به آن استدلال می‌کنند، پس دانستم که قرآن بدون قیّم (برپادارنده) حجت نیست و هر چه آن برپا دارنده درباره قرآن بگوید، حق است. آن‏گاه به ایشان گفتم: برپادارنده قرآن کیست؟ گفتند: ابن مسعود قرآن را می‌دانست، عمر هم می‌دانست، حذیفه هم می‌دانست. گفتم: تمام قرآن را؟ گفتند: نه، [گفتم:] من کسی را جز علی (ع) ندیدم که بگوید همه قرآن را می‌داند و هنگامی که در میان مردم چیزی رخ می‌داد که [همه در پاسخ آن در می‌ماندند و به هر کس مراجعه می‌کردند] می‌گفت: نمی‌دانم [تنها او بود] که می‌گفت: می‌دانم. پس گواهی می‌دهم که علی (ع) برپادارنده قرآن، [امام] مفترض الطاعة و حجت بر مردم پس از رسول خدا (ص) بود. هر آنچه او درباره قرآن بگوید حق است. آن‏گاه حضرت فرمود: خدایت رحمت کند. [۲۲]

از این مناظره نیز می‌توان دریافت که کتاب الهی به تنهایی برای هدایت بشر کافی نیست و همواره باید در میان مردم کسی که آشنا به کتاب خداست حضور داشته باشد تا با تبیین و تفسیر آن کتاب، راه هدایت را به انسان‌ها نشان دهد.

ج) لزوم زنده بودن حجت الهی

در روایات متعددی بر این موضوع تأکید شده است که حجت الهی آن‏گاه بر مردم اقامه می‌شود که امام زنده ‏ای در میان مردم باشد و مردم نیز او را بشناسند. امام صادق (ع) در‬ این باره می‌فرماید: «إِنِّ الحُجَّةَ لاتَقُومُ لِلّهِ عَزّ وَ جَلَّ عَلی خَلقِهِ إِلاّ بِإمامٍ حَتّی [حَیٍّ [۲۳]] یُعرَفُ؛ حجت خدا بر آفریدگانش تنها با امام [زنده‬ ‏ای] که شناخته شود، اقامه می‌شود». [۲۴]

امام موسی بن جعفر (ع) نیز در این زمینه می‌فرماید: مَنْ ماتَ بِغَیْرِ إمامٍ ماتَ مِیتَةً جاهِلِیَّةً، إمامَ حَیٍّ یَعْرِفُهُ. فَقُلتُ: لَمْ‏أَسْمَعْ أَباکَ یَذْکُرُ هَذا یِعنِی إماما حَیّا فَقالَ: قَدْ وَاللّهِ قالَ ذلِکَ رَسُولُ اللّهِ (ص)، قالَ: وَ قالَ رَسُولُ اللّهِ (ص): مَنْ ماتَ وَ لَیْسَ لَهُ إمامٌ یَسْمَعُ لَهُ وَ یَطِیعُ ماتَ مِیتَةً جاهِلیّةً. [۲۵]

هر کس بدون امام بمیرد به مرگ جاهلیت مرده است؛ امام زنده‏‬ ای که او را بشناسد. پس گفتم: از پدرتان نشنیدم که این لفظ یعنی امام زنده را ذکر کرده باشد. فرمود: به خدا قسم که آن را رسول خدا (ص) ذکر کرد. رسول خدا (ص) فرمود: هر کس بمیرد و امامی که سخنش را بشنود و از او اطاعت کند، نداشته باشد، به مرگ جاهلیت مرده است.

امام رضا (ع) به نقل از امام باقر (ع) چنین روایت می‌کند: «إنّ الحُجَّةَ لاتَقُومُ لِلّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلی خَلقِهِ إِلاّ بِإِمامٍ حَیٍّ یَعرِفُونَهُ؛ حجت خداوند عزّ و جلّ بر مردم اقامه نمی‌شود مگر با امام زنده‏ای که او را می‌شناسند». [۲۶]

با توجه به آنچه در زمینه نیاز همیشگی مردم به حجت گفته شد و همچنین با توجه به روایت نقل شده از امام موسی بن جعفر (ع) که در آن بر موضوع پیروی و اطاعت از امام تأکید شده بود، فلسفه لزوم زنده بودن حجت‌های الهی روشن می‌شود.

د) امکان غیبت حجت‌های الهی

حجت‌های الهی گاه آشکارا بر مردم ظاهر می‌شوند و به صورت عادی در جامعه حضور می‌یابند و گاه به دلایلی از دیدگاه مردم پنهان می‌شوند و نهان‏‬ زیستی (غیبت) را برمی‏‬ گزینند. این موضوع گاه به صورت کلی و بیان اصل امکان غیبت حجت‌های الهی و گاه به صورت مصداقی و بیان موارد غیبت آنان در تاریخ، در روایات آمده است. یکی از مواردی که در آن به اصل این موضوع اشاره شده، روایتی است که در آن، به نقل از امام علی (ع) چنین آمده است: أَللّهُمَّ بَلی، لاتَخلُو الأَرضُ مِن قائِمٍ لِلّهِ بِحُجَّةٍ؛ إِمّا ظاهِرا مَشهُورا، وَ إِمّا خائِفا مَغمُورا، لِئَلاّ تَبْطُلَ حُجَجُ اللّه‏ِ وَ بَیِّناتُهُ.... [۲۷] ‬ بلی، زمین تهی نماند از کسی که حجت بر پای خداست، پایدار و شناخته است و یا ترسان و پنهان از دیده‏هاست، تا حجت خدا باطل نشود و نشانه‌هایش از میان نرود....

در روایت دیگری که از امام صادق (ع) نقل شده است، در این زمینه چنین می‌خوانیم: وَ لَمْ‏تَخْلُ الأَرْضُ مُنْذُ خَلَقَ اللّهُ ادَمَ مِنْ حُجَّةٍ لِلّهِ فِیها ظاهِرٌ مَشْهُورٌ أَوْ غَائِبٌ مَسْتُورٌ، وَ لاتَخْلُو إِلی أَنْ‏تَقُومَ السّاعَةُ مِنْ حُجَّةِ اللّهِ فِیها، وَ لَولا ذلِکَ لَمْ یُعْبَدِ اللّهُ. [۲۸]

از زمانی که خداوند آدم را آفرید تاکنون زمین از حجت خدا خالی نمانده است، خواه آن حجت آشکار و شناخته شده باشد، خواه غایب و پنهان [از دیده‌ها]. و تا روزی هم که قیامت برپا شود، زمین از این حجت‌های الهی خالی نخواهد ماند. اگر این‬ گونه نبود، خدا پرستیده نمی‌شد.

افزون بر این روایات که در آنها به اصل امکان غیبت حجت‌های الهی پرداخته شده است، روایات فراوانی وجود دارد که در آنها از موارد غیبت حجت‌های خدا در طول تاریخ سخن گفته شده است.

شیخ صدوق (ره) در کتاب خود پس از بیان مقدمه‏‬ ای طولانی درباره علت تألیف کتاب و پاسخ به برخی شبهه‌هایی که فرقه‌های مختلف در زمینه غیبت امام دوازدهم (ع) مطرح می‌کنند، به بیان موارد غیبت پیامبران و حجت‌های الهی در طول تاریخ می‌پردازد و با بهره‬ ‏گیری از روایات به تفصیل در مورد غیبت ادریس، نوح، صالح، ابراهیم، یوسف، موسی و… (ع) سخن می‌گوید. [۲۹]

در اینجا ممکن است این پرسش مطرح شود که در صورت غیبت حجت‌های الهی با همه نقش‌های گسترده‬ ‏ای که آنها در جوامع انسانی دارند مردم چگونه از وجود آنها بهره‬ ‏مند می‌شوند؟

در پاسخ این پرسش چند نکته را یادآور می‌شویم:

۱. بسیاری از اموری که در روایات از آنها به عنوان فواید و آثار وجودی حجت‌های الهی و پیشوایان معصوم (ع) یاد شده است، در زمان غیبت نیز استمرار دارند و غیبت ظاهری امام هیچ تأثیری در آنها ندارد. به بیان دیگر، اگرچه مردم در زمان غیبت به ظاهر از وجود امام محروم می‌شوند، ولی آثار و برکات متعدد وجود امام که پیش از این به تفصیل درباره آنها سخن گفتیم، [۳۰] همچنان شامل حال جهان و جهانیان می‌شود و مردم پیوسته از آثار مادی و معنوی وجود امام بهره ‏مند می‌گردند. چنان‏که مردم در زمانی که خورشید در پشت ابر است و در ظاهر دیده نمی‌شود، از برکات بی‏ شمار خورشید برخوردار می‌شوند. این موضوعی است که در روایات متعددی بر آن تصریح شده است که از آن جمله می‌توان به موارد زیر اشاره کرد: ‬ پیامبر گرامی اسلام (ص) در پاسخ این پرسش جابر بن عبدالله انصاری که «آیا شیعیان آخرین امام، در زمان غیبتش از او بهره‏ مند می‌شوند؟» می‌فرماید: ‬ إی وَالَّذِی بَعَثَنِی بِالنُّبُوَّةِ إِنَّهُمْ لَیَسْتَضِیئُونَ بِنُورِهِ وَ یَنْتَفِعُونَ بِوِلایَتِهِ فِی غَیْبَتِهِ کَانْتِفاعِ النّاسِ بِالشَّمْسِ وَ إِنْ تَجَلَّلَها سَحابٌ. [۳۱]

آری، سوگند به پروردگاری که مرا به پیامبری برانگیخت، مردم در زمان غیبت او از نورش روشنایی می‌گیرند و از ولایتش بهره‬ ‏مند می‌شوند، چنان‏که از خورشید در زمانی که ابرها آن را پوشیده‬ اند، استفاده می‌کنند.

امام صادق (ع) نیز در ادامه روایتی که پیش از این نقل شد، در پاسخ این پرسش راوی که «مردم چگونه از حجتی که غایب و پنهان [از دیده‌ها] ست بهره‏مند می‌شوند؟» می‌فرماید: کَما یَنْتَفِعُونَ بِالشَّمْسِ إِذا سَتَرَها السَّحابِ. [۳۲] ‬ آن‏‬ چنان که از خورشید در زمانی که ابرها آن را پوشانده‏اند استفاده می‌کنند.

در توقیع شریفی که از ناحیه مقدسه خطاب به اسحاق بن یعقوب صادر شده است، چنین می‌خوانیم: وَ أَمّا وَجْهُ الاْءِنْتِفاعِ بِی فِی غَیْبَتِی فَکَالاْءِنْتِفاعِ بِالشَّمْسِ إِذا غَیَّبَتْها عَنِ الْأَبْصارِ السَّحابُ. [۳۳] ‬ اما چگونگی بهره‏‬ مند شدن از من در [زمان] غیبتم بسان بهره‏مند شدن از خورشید است هنگامی که ابرها آن را از دیدگان پنهان داشته‬ ‏اند.

با نگاهی اجمالی به ویژگی‌های دوازده‏‬ گانه امامان معصوم (ع) که شیخ صدوق (ره) اعتقاد به آنها را از لوازم معرفت امام برشمرده است، درمی ‏یابیم که غیبت امام در بسیاری از آنها تأثیری ندارد و این ویژگی‌ها در هر حال برای آنها ثابت است. به بیان دیگر آنها در حال غیبت و حضور، والیان امر، گواهان بر مردم، راهنمایان به سوی خدا، جایگاه‌های علم الهی، پایه‌های توحید، صاحبان معجزه‌ها و نشانه‌ها، مایه‌های ثبات و پایداری جهان، وسیله‌های نجات و رستگاری امت و سرسپردگان امر الهی هستند و مردم از همه این ویژگی‌های آنها بهره‏‬ مند می‌شوند.

۲. بی‬ ‏تردید مردم در زمان غیبت، از بسیاری از فواید و آثار وجودی حجت‌های الهی نظیر بیان حلال و حرام الهی، تبیین و تفسیر کتاب آسمانی، برپاداشتن حدود الهی، اجرای احکام خدا و… محروم می‌شوند، ولی این بدان معنا نیست که مردم در زمان غیبت به حال خود واگذاشته شده و در وادی نادانی و گمراهی رها شده‏اند. مطالعه تاریخ غیبت امام دوازدهم نشان می‌دهد که اجداد طاهرین آن امام سال‌ها پیش از آغاز غیبت، مردم را برای این دوران آماده کرده و با معرفی فقها به عنوان نایبان عام امامان معصوم، تکلیف آنها را در زمان غیبت روشن ساخته‬ ‏اند. [۳۴]

۳. درست است که برخی از آثار و فواید وجودی حجت خدا؛ مانند ولایت سیاسی و اداره امور جامعه؛ ولایت تشریع و تبیین حکم الله واقعی؛ بیان معنای دقیق آیات کتاب خدا و تفسیر و تأویل آنها و… به حضور عینی و ملموس او در جامعه بستگی دارد، ولی باید توجه داشت که سبب محرومیت جوامع انسانی از آثار و فواید یادشده، خود مردم بوده‬ اند و اگر آنها در پی بهره‬ ‏مند شدن از این آثار و فواید هستند، باید تلاش کنند که موانع غیبت برطرف و در ظهور آخرین حجت خدا تعجیل شود.

ه) حجت‌های الهی، معیار تشخیص حق و باطل

یکی دیگر از ویژگی‌های ممتاز حجت‌های خداوند، معیار و شاخص بودن آنها برای شناسایی حق از باطل و معروف از منکر است. مردم برای اینکه بدانند آنچه در زندگی فردی و اجتماعی آنها می‌گذرد، حق است یا باطل، معروف است یا منکر، چاره‏ای جز رجوع به آنان ندارند. در روایتی که از امام باقر (ع) یا امام صادق (ع) نقل شده است، در این زمینه چنین می‌خوانیم: ‬ إِنَّ اللّهَ لَمْ یَدَعِ الْأَرْضَ بِغَیْرِ عالِمٍ وَ لَولا ذلِکَ لَمْ یُعَرَّفِ الْحَقُّ مِنَ الْباطِلِ. [۳۵] ‬ خداوند زمین را بدون عالم نگذاشته است و اگر این‬ ‏گونه نبود، حق از باطل شناخته نمی‌شد.

امام صادق (ع) در روایت دیگری، در این زمینه چنین می‌فرماید: لَمْ تَخْلُ الأَرْضُ مُنْدُ کانَتْ مِنْ حُجَّةٍ عالِمٍ یُحْیِی فِیها ما یُمِیتُونَ مِنَ الْحَقِّ. [۳۶] زمین از همان گاه که پدید آمده، از حجتی عالم که هر حقی را مردم به دست فراموشی بسپارند، زنده می‌کند، تهی نبوده است.

امام باقر (ع) نیز در زمینه مرجعیت امامان در تشخیص حق از باطل و درست از نادرست می‌فرماید: إِنّما کُلِّفَ النّاسُ ثَلاثَةً: مَعْرِفَةَ الأَئمَّةِ و التَّسلیِمَ لَهُم فِیما وَرَدَ عَلَیهِمْ و الرَّدَ إِلَیهِمْ فیِما اخْتَلَفُوا فِیه. [۳۷] ‬ مردم تنها به سه چیز تکلیف شده‏اند: شناخت امامان؛ تسلیم شدن به ایشان در آنچه بر آنها وارد می‌شود و رجوع به آنها در آنچه در آن اختلاف دارند.

در قسمتی از زیارت آل یاسین که از امام عصر (ع) نقل شده است، پس از آنکه تک تک امامان را به عنوان حجت خدا می‌خوانیم و بر این موضوع گواهی می‌دهیم، خطاب به آنها می‌گوئیم: فَالحَقُّ ما رَضِیتُمُوهُ وَ الباطِلُ ما أَسخَطْتُمُوهُ وَ المَعرُوفُ ما أَمَرتُمْ بِهِ وَ المُنکَرُ ما نَهَیتُمْ عَنهُ. [۳۸] حق آن است که شما از آن خشنود شوید و باطل آن است که شما از آن به خشم آیید. معروف آن است که شما بدان امر کنید و منکر آن است که شما از آن نهی کنید.

همچنین در بخشی از زیارت جامعه کبیره خطاب به حجت‌های الهی عرضه می‌داریم: «وَ الحَقُّ مَعَکُم وَ فیکُمْ وَ مِنْکُمْ وَ إِلَیْکُمْ و أنْتُمْ أهْلُهُ و مَعْدِنُهُ؛ حق با شما، در شما، از شما و به سوی شماست و شما اهل حق و معدن آن هستید». [۳۹]

و) حجت‌های الهی، بیان کننده حلال و حرام الهی

یکی دیگر از ویژگی‌های منحصر به فرد حجت‌های خداوند، مرجعیت آنان برای بیان حلال و حرام الهی است. این ویژگی از ابتدای تاریخ تا روزی که بشر در کره زمین حیات دارد، استمرار داشته و خواهد داشت و بشر هیچ‏گاه از راهنمایی حجت‌های الهی بی‏نیاز نخواهد شد. امام صادق (ع) در این زمینه می‌فرماید: ‬ مازالتِ الأَرضُ إِلاّ و لِلّهِ فِیها الحُجَّةُ یُعَرِّفُ الحَلالَ وَ الحَرامَ و یَدعُو النّاسَ إِلی سَبیلِ اللّهِ. [۴۰] تا زمانی که زمین پابرجاست، در آن، برای خدا حجتی است که حلال و حرام را به مردم می‌شناساند و آنها را به راه خدا فرا می‌خواند.

آنچه گذشت، بخش کوچکی از معارف ارزشمندی است که در آموزه‌های اسلامی درباره حجت‌های الهی آمده است. همین اندک نیز به خوبی نقش و جایگاه آنان را در هستی نشان می‌دهد و روشن می‌سازد که ما منتظر ظهور چه شخصیتی هستیم. شخصیتی که در عین غیبت ظاهری، در لحظه لحظه زندگی ما نقش دارد و همه خیرات و برکات مادی و معنوی به وسیله او به ما می‌رسد. بی‏‬ تردید، چنین انتظاری آثار بسیار ارزشمندی در زندگی فردی و اجتماعی منتظران خواهد داشت. آثاری که در هیچ یک از انتظارهایی که دیگر ادیان و مکتب‌ها، آن را تبلیغ می‌کنند، یافت نمی‌شود.
پی نوشت:

[۱]. الهدایة، ص ۳۸.

[۲]. المصباح المنیر فی غریب شرح الکبیر، ص ۱۲۱؛ لسان العرب، ج ۳، ص ۵۳؛ سعید الخوری الشرتونی اللبنانی، أقرب الموارد فی فصح العربیه و الشوارد، قم، مکتبه آیت الله العظمی المرعشی النجفی، ۱۴۰۳ ه. ق، ج ۱، ص ۱۶۴؛ فرهنگ لاروس، ج ۱، ص ۸۰۸؛ حسن عمید، فرهنگ عمید، چاپ پنجم: تهران، امیرکبیر، ۱۳۶۳، ج ۱، ص ۷۷۹.

[۳]. مفردات ألفاظ القرآن فی غریب القرآن، ص ۱۰۷.

[۴]. ابوالحسین احمدبن فارس‌بن زکریا، معجم مقاییس اللغة، قم، مکتب الإعلام الإسلامی، ۱۴۰۴ ه. ق، ج ۲، ص ۲۹ به بعد.

[۵]. همان، ص ۳۰.

[۶]. اسماعیل‌بن حماد جوهری، الصحاح، بیروت، دارالعلم للملائین، ۱۴۰۷ ه. ق، ج ۱، ص ۳۰۴.

[۷]. مبارک‌بن محمد جزری ابن اثیر، النهایه، قم، اسماعیلیان، ۱۳۶۴، ج ۱، ص ۳۴۱.

[۸]. سیف الله صرامی، منابع قانونگذاری در حکومت اسلامی، چاپ اول: قم، بوستان کتاب، ۱۳۸۲، ص ۱۴۱.

[۹]. بحارالانوار، ج ۱، ص ۳۷.

[۱۰]. ر. ک: الکافی، ج ۱، صص ۱۶۸ ۴۳۸.

[۱۱]. سوره نساء (۴)، آیه ۱۶۵.

[۱۲]. سوره طه (۲۰)، آیه ۱۳۴.

[۱۳]. بحارالانوار، ج ۹۹، ص ۱۰۵.

[۱۴]. الکافی، ج ۱، ص ۱۷۹، به نقل از امام صادق (ع).

[۱۵]. برای مطالعه بیشتر در این زمینه ر. ک: الکافی، ج ۱، کتاب الحجّة، باب الإضطرار إلی الحجة، صص ۱۶۸ ۱۷۴؛ کمال الدین و تمام النعمة، ج ۱، باب العلة التی من أجلها یحتاج إلی الإمام (ع)، صص ۲۰۱ ۲۱۰؛ کتاب الغیبة (نعمانی)، باب ۹، صص ۱۳۹ و ۱۴۰؛ بحارالانوار، ج ۲۳، باب الاضطرار الی الحجة و أنّ الأرض لاتخلو من حجة، صص ۱ ۵۶.

[۱۶]. الکافی، ج ۱، صص ۱۷۸ و ۱۷۹، ح ۸.

[۱۷]. کمال الدین و تمام النعمة، ج ۱، ص ۲۲۹، ح ۲۴؛ بحارالانوار، ج ۲۳، ص ۴۱، ح ۷۸.

[۱۸]. سوره نحل (۱۶)، آیه ۴۴.

[۱۹]. پس از شهادت حضرت علی (ع) و روی کار آمدن بنی‏امیه، توده مردم که معروف به سواد اعظم شدند، در برابر خوارج که نه امامت حضرت علی (ع) و نه خلافت معاویه را قبول داشتند و نیز در مقابل شیعیان علی (ع) که معتقد به امامت وی بودند، فرقه جدیدی را تشکیل دادند که «مرجئه» خوانده می‌شوند.

برای تسمیه این فرقه چند وجه ذکر کرده‏اند: نخست آنکه، این فرقه نیت و عقیده را اصل شمردند و گفتار و کردار را بی‏اهمیت دانستند. دوم آنکه، معتقد بودند همان‏گونه که عبادت کردن با کفر سودی ندارد، گناه کردن هم چیزی از ایمان نمی‌کاهد. سوم آنکه، بعضی از دانشمندان مانند نوبختی «ارجاء» را به معنی امیدوار کردن گرفته‏اند؛ زیرا این فرقه، اهل کبایر را با ادای شهادتین از مزیت ایمان نومید نمی‌ساختند و آنان را کافر نمی‌شمردند و برای همه امید آمرزش داشتند. «مرجئه» از مخالفان سرسخت خوار ج بودند؛ زیرا خوار ج می‌گفتند: مسلمان با ارتکاب گناه کبیره کافر می‌شود، اما «مرجئه» برخلاف آنان عقیده داشتند که مسلمانان با ارتکاب کبیره از اسلام خارج نمی‌شود. (فرهنگ فرق اسلامی، صص ۴۰۱ و ۴۰۲).

[۲۰]. در زمان بنی‏امیه «قدریه» یا «معتزله» ظهور کردند و با فرقه مخالف خود «جبریه» یا «مجبّره» اختلاف داشتند. جبریه معتقد بودند که بندگان خدا صاحب افعال خود نیستند و خیر و شر را به خداوند نسبت می‌دادند و نسبت آن دو را به انسان امری مجازی می‌دانستند. برخلاف ایشان معتزله یا قدریه طرفدار قدرت و حریت انسان بودند و آدمی را در کردار و رفتار خویش آزاد می‌پنداشتند. (همان، ص ۳۵۶).

[۲۱]. «زنادقه» جمع زندیق است و زندیق در اصطلاح به مسلمان ملحدی گویند که تفسیرهای او از نصوص شرعیه قرآن و سنت، موجب گمراهی مسلمانان گردد.... نخستین زندیقان از موالیان ایرانی در کوفه و حیره بودند که خود را به قبایل عرب نسبت داده و عقاید کفرآمیز خویش را اشاعه می‌دادند. (همان، صص ۲۱۰و۲۱۱)

[۲۲]. الکافی، ج ۱، صص ۱۶۸ و ۱۶۹، ح ۲.

[۲۳]. در برخی از نسخه‌های الکافی به جای «حتی» کلمه «حیّ» آمده است.

[۲۴]. الکافی، ج ۱، ص ۱۷۷، ح ۲.

[۲۵]. الإختصاص، صص ۲۶۸ و ۲۶۹؛ بحارالانوار، ج ۷، ص ۲۰.

[۲۶]. ابوالحسن عبدالله‌بن جعفر الحمیری، قرب الإسناد، چاپ اول: قم، مؤسسة آل‏البیت (ع) لإحیاء التراث، ۱۴۱۳ ه‌.ق، ص ۳۵۱.

[۲۷]. نهج البلاغه، ترجمه: سید جعفر شهیدی، چاپ اول: تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۶۸، کلمات قصار ۱۴۷، ص ۳۸۸.

[۲۸]. کمال الدین و تمام النعمة، ج ۱، ص ۲۰۷، ح ۲۲؛ بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۹۲، ح ۶.

[۲۹]. ر. ک: کمال الدین و تمام النعمة، ج ۱، صص ۱۲۷ ۱۵۹.

[۳۰]. ر. ک: همین کتاب، صص ۱۳۹ ۲۰۱.

[۳۱]. کمال الدین و تمام النعمة، ج ۱، ص ۲۵۳، ح ۳؛ بحارالانوار، ج ۳۶، ص ۲۵۰، ح ۶۷.

[۳۲]. کمال الدین و تمام النعمة، ج ۱، ص ۲۰۷، ح ۲۲؛ بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۹۲، ح ۶.

[۳۳]. کتاب الغیبة (طوسی)، ص ۱۷۷؛ کمال الدین و تمام النعمة، ج ۲، ص ۴۸۵، ح ۴؛ بحارالانوار، ج ۵۳، ص ۱۸۱، ح ۱۰.

[۳۴]. برای مطالعه بیشتر در این زمینه ر. ک: همین کتاب، صص ۲۶۵ ۲۶۶.

[۳۵]. الکافی، ج ۱، ص ۱۷۸، ح ۵.

[۳۶]. بحارالانوار، ج ۲۳، ص ۳۷، ح ۶۵.

[۳۷]. همان، ص ۳۹۱، ح ۱.

[۳۸]. بحارالانوار، ج ۹۹، ص ۸۲، ح ۱.

[۳۹]. من لایحضره الفقیه، ج ۲، ص ۳۷۲؛ بحارالانوار، ج ۹۹، ص ۱۲۹، ح ۴.

[۴۰]. الکافی، ج ۱، ص ۱۷۸، ح ۳.

ارسال نظرات
آخرین اخبار