26 فروردین به یقین روز به یادماندنی و جزء ایّام الله است. مثل روز عینالأسد. در تاریخ خواهد ماند و آیندگان خواهند گفت، زلزلهای که موشه دایان از آن میترسید، از 15 مهر 1402 اسرائیل را لرزاند ولی در ساعت صفر این روز آن را شخم زد و جهان را با طولانیترین و گستردهترین و بینظیرترین حمله پهپادی و موشکی در مدت کم، و هجمه بیسابقه تکنولوژیکی به اسرائیل برای تأدیب و تنبیه متجاوز مواجه کرد. کار ویژهای بود که مهمترین بمب خبری جهان شد و گرچه اکنون هم میتوان به آن پرداخت، ولی باید پس از مدتی که گَرد و دودها فرونشست، نتایجش را دید و آن را بهتر تحلیل و تشریح کرد تا بیشتر به عظمتش پی برد.
پس از گذشت 190 روز از عملیات طوفانالأقصی، برای جهانیان چهره خون آشام صهیونیزم و زامبیهای آمریکایی و حامیان اروپایی اسرائیل نمایان شد و همه فهمیدند که انتهای تمدن نولیبرالی غرب، همان ابتدای قرون وسطای اروپاست و مردم با تکرار تجربه تاریخی مواجهند و این بار، اسرائیل، جای شرورهای قرون وسطی نشسته و با گستاخی میگوید و نشان میدهد که به هیچ قول و قرارداد انسانی و حقوقی پایبند نبوده و نیست و جهان را کلافه کرده است. بدتر از این غدّه سرطانی و زگیل زیرِچشم، حامیان او هستند که داعیه مدیریت جهانی دارند. ثابت شد، تمدن غربی که مدعی آن آمریکا و اروپا و محورش«انسان خدانشناس» غربی است، در پشت ظاهر شیک و تکنولوژیکی خود، همان خوی وحشی اجداد خود را دارند که در کلوسئوم، از بوی خون قربانیان و گلادیاتورها به وجد میآمدند.
برنامه نهائی تمدّن خداستیز غرب، رسیدن به همین «جنگل منظمی» است که در آن روی گرگ و کفتار و سگ وحشی را هم سفید کردهاند. ذوب کردن استخوان کودکان با حرارت 800 درجه بمبهای فسفری؛ شکار کودکان گرسنه در صف غذا؛ باز کردن اکسیژن از دهان نوزادان نارسی که هیچ قدرت دفاعی ندارد و... تنها گوشهای از تربیت این تمدن وحشی و موجوداتی است که قیافهای شبیه انسان دارند و شاید داروین، نظریه خود را فقط برای اینها گفته بود و ما ندانسته او را نقد کردیم! نسل دروغگو و شیادی که با نهادهای حقوق بشر و زن و آزادی، انسانها و انسانیت را به بردگی و بندگی گرفته است. شعارهای اغتشاشات سال 1401 اینها را یادمان هست و فریز شدن رسانههای آنها در همان سال را میبینیم. کسی باور میکرد آنها که سالها با تمام توان فریاد میزدند «مشکل جمهوری اسلامی موی زنان است» خودشان بیش از ده سال است در مو، پیچ خوردهاند؟
در این 190 روز جنگ اسرائیل و آمریکا و فرانسه و انگلیس علیه غزه، همه متوجه شدند که دنیای آینده زمانی دنیای گفت وگوی تمدنها و تعامل و گفت وگوست که تعریف طرف مقابل از انسان «انسان گرگ انسان» نباشد؛ صهیونیزم نباشد؛ آمریکا و اسرائیل و فرانسه نباشند؛ نهادهای دروغین حقوق زن و بشر و آزادی و کودک نباشند و... انسانهایی باشند که نقطه عزیمت مشترک با آنها «کرامت انسان» باشد و سخن آدمی را بفهمند. اکنون اسرائیل و حامیانش به کدام اصول و قول و قطعنامه و نهادهای حقوق بینالملل معتقدند و محترم میشمارند؟ اینها حتی به قانون جنگ هم محل نمیگذارند و کنسولگری و سفارتخانه را موشک میزنند. میشود با اینان گفت وگو کرد؟ یا میشود بیش از ده روز صبر کرد که شاید دبیرکل سازمان ملل و نهادهای حقوق بشری و کشورهای صلح دوست و سفیران صلح و... به غیر از اظهار تأسف و نگرانی و دعوت به خویشتنداری طرفین و حرفهای لوس و لوکس و بیمعنی، حرف جدیدی بزنند؟
اگر میخواستیم برای خیبر و خندق باز هم از نسخه حدیبیه استفاده کنیم یا در کربلا دنبال خیمه عمرسعد برای مذاکره بگردیم یا... یا به نسخههای لیبرالی و غربزده و آروغهای روشنفکری اکتفا کنیم و به بازی برد _ برد و الگوی ژاپن و آلمان بیندیشیم و در کنار موتور خاموش برجام، تعهدات را ورق بزنیم و... اکنون شاید تنها یک برگ از تاریخ جهان مال ما بود که ما را عبرت و نماد سادهلوحی مینامید. یا جزئی از ولایات داعش بودیم یا مستعمره بریتانیا و فرانسه و آمریکا و یا سیبل متحرک برای وحشیهای صهیونیست یا مزرعهای برای چریدن دشمنان. شوربختانه همین سیاست کم فهمانه، در تیتر برخی رسانههای رسوا دیده میشود که اگر نگوییم صفحات خود را هماهنگ با دشمنان میبندند باید بگوییم که خواهناخواه لحن و بوی کلامشان شبیه تخیل، تصوّر و توقّع سلطهگران مستکبر از جهان و وطن فروشان است.
جلال آل احمد، شصت سال پیش در کتاب سفر به ولایت عزرائیل نوشت «تجربه چین و الجزایر و کوبا نشان داد که دست استعمار را فقط با تبر میتوان برید نه با وعده و وعید و قول و قرار و اصول بشری و انسانی» و «شلاق حوادث، بیدارکنندهتر از هر پند و موعظه است» و ما این حوادث کوبنده را به چشم میبینیم و میبینیم که غرقاب خون غزه را همان کسانی به وجود آوردهاند که سالها برای فریب ما، از نجات اردک و گربه و جلوگیری از انقراض مارمولکهای نادر، سریالهای جذاب میساختند. کسانی که آمریکا را قهرمان و منجی جهان معرفی میکردند، امروزه در نوشیدن خون کودکان غزه گیلاس به گیلاس بایدن و نتانیاهو و مکرون و بن سلمان و اردوغان و عبدالله دوم و چارلز میزنند و آنها که سینمایشان مملو از زنان زیباروست، زیبایی را از چهره زنان مظلوم جهان ربودهاند و آنها که مأمور تطهیر تمدن عفن غرباند و کودکان رنگارنگ را به فرزندی میگیرند، در قبال کشتار کودکان غزه با سکوتشان به صهیون کمک میکنند.
إنشاءالله فلسطین نجات مییابد و غزه مثل خرمشهر ما توسط خدا آزاد میشود و ای کاش بیمارستان معمدانی و شفا را مثل «پناهگاه پارک شیرین کرمانشاه» موزه جنگ کنند تا آیندگان بدانند چه کسانی پناهگاه و بیمارستانها را با آدمهایش شخم زدند و کودکان را به جای بوسیدن آتش میزدند و گُلها را به جای بوییدن میجویدند. بدانند که نمیشد با آنان مذاکره کرد و قرارداد بست و به قولشان مطمئن بود. بدانند باید قوی شد و به پاخاست و به خود جرأت داد و این نکته را دانست که «مبارزه هوشمندانه با دشمن قوی، انسان را قوی میکند» و «هزینه تسلیم و تمکین، به مراتب بیش از هزینه مقاومت و مبارزه است». باید به یاد آورد که نتیجه دعوت به گفت وگو از موضع ضعف«محور شرارت» شدن و قرارداد«تقریباً هیچ» است و نتیجه «مقاومت هوشمندانه» سکوت مرگبار دشمن پس از عینالأسد و 26 فروردین امسال است.
عملیات موفق «وعده صادق» در اصل تنبیه بیادبان بود نه جنگ و انتقام. اسرائیل، نه کشور است و نه خاکی دارد و نه در قواره مقابله با ایران است که بخواهیم با او بجنگیم. تولهای است که به پا میپیچد. وعده صادق، غیر از آنکه مهمات در آستانه انقضاء را صرف کار خیر کرد، آزمایشی بود تا توان پدافندی اسرائیل و آمریکا و انگلیس و فرانسه محک بخورد. نکته مهمتر اینکه ایران از تسلیحات چند نسل قبل خود استفاده کرد ولی اسرائیل و متحدانش، با تمام توان تکنولوژیکی خود به آن پاسخ دادند. آنچه رسانههای غربی از دهان سیاستمداران خود میگیرند و در بوق میکنند، مهم نیست. لاف غریبی برای فرار از رسوایی است و عرصه غزه گویاتر از ادعای آنهاست وقتی که اسرائیل و آمریکا و انگلیس و فرانسه، 190 روز است نتوانستند یک اسیر را آزاد کنند یا تپهای را فتح کنند، حرف رسانههاشان ژاژخایی است.
عادتشان است پس از شکست بگویند غیر از چند نفر ضربه مغزی، تلفاتی نداشتیم؛ ساختمانهای خالی را زدند و چند موشک در خاک خودشان فرود آمد؛ تنها یک دختربچه زخمی شد و به بیمارستان منتقل شد[با بغض] و... ولی بعد نمیگویند تابوتهایی جاساز شده که شبانه به پایگاههای خود در کشورهای اطراف میبرند و قبلاً به بهانه فوتی کرونایی خودشان دفن میکردند را این بار چگونه توجیه میکنند؟ باید سران خبیث صهیون بدانند که یهودیان ساکن اسرائیل، هنوز منتظر آزادی فرزندان اسیرشان هستند و اکنون هرگز مرگ عزیزان خود به خاطر مار و عقرب گزیدگی و فتق و واریکوسل را نمیپذیرند. آنها خواهند پرسید اگر حمله ایران ناموفق و گنبدآهنین موفق بوده، پس فرزندان و پدران ما کجا هستند و چرا شما این همه اضطراب دارید و نشست اضطراری میگذارید و... والله یَشهد إنهم لَکاذبون.