«السلام علیک یا ایها العلم المنصوب!»

دوباره طاق‌ها برای نصرت تو قد علم می‌کنند

دوباره همه از تو می‌گویند و می‌شنوند؛ شیرینی نام تو و شهد یادت به کام‌ها می‌نشیند؛ دوباره طاق‌ها برای نصرت تو قد علم می‌کنند؛کاغذهای رنگی به شاد باش تو در باد می‌رقصند.
کد خبر: ۹۴۲۱۷۵۱
|
۲۷ اسفند ۱۴۰۰ - ۱۰:۵۰

سریر عدل و عطوفت ارض در انتظار اجلال جلوس موعود منتظران اسـت و هستی، نام غریب زمین و آشنای آسمان را با نای نیاز، زمزمه می کند.

هنوز زخم مدینه و جراحت جاوید نینوا بر سینه دلسوختگان، باقی اسـت.
هنوز آوای «هل من معین حسین(ع)» از ورای آفاق بـه سوی انفس عاشقان، جاری اسـت. هنوز بیت الاحزان ام ابیها در مدینه دل ها برپاست.

سحاب سیاه ظلم بر مقیمان خاک، بی محابا می بارد و سردی دی، فراگیر ستیغ حادثه هاست. اندوهی گران بر گرده گیتی نشسته اسـت و جائران بر توسن سلطه بـه جفا دیدگان می تازند و طعم تلخ استکبار بر کام وارثان زمین، ریزان اسـت.

«السلام علیک یا ایها العلم المنصوب!» درود بر تو ای پرچم افراشته هدایت.
درود بر آن هنگام کـه قیام تو آغاز شود؛ و آن زمان کـه از پرده غیبت بـه درآیی. درود بر شامگاهان و صبح گاهان حضورت.

شکراً کـه بارانی از سپیده بر دشت خشک انتظار بارید و شعبان، مبدأ تاریخ عاشقان شد. نهر اشک شیعه از حرا تا سامرا پیمود و عندلیب عشق در سراپرده گل، شعفناکی آغازید. همتای رسول یار می‌آید.

یوسف اعصار امید با صد کرشمه بر محمل ارادت کنعانیان نشیند و ایوب شکیبایی و یعقوب انتظار از بحر حسرت بـه ساحل وصال رسیده و همپای هزاران شقایق اشتیاق بـه زیارت نور دیدگان نایل می شود.

درود صنوبران صفا و سروهای سرور و سپیدارهای سعادت بر امیر قیام و سالار ظهور. السلام علیک یا ابا صالح المهدی!
ای لثار حسین!

دوباره همه از تو می‌گویند و می‌شنوند؛ شیرینی نام تو و شهد یادت به کام‌ها می‌نشیند؛ دوباره طاق‌ها برای نصرت تو قد علم می‌کنند؛کاغذهای رنگی به شاد باش تو در باد می‌رقصند.

دوباره همه دیوارهای شهر با سرانگشتانِ احساس چراغان می‌شود. اما …کاش گفتن و شنودن از تو سهم همه ثانیه‌ها باشد و یادآوریت همه دقایق را پر کند و خدمت به تو انگیزه همه حرکت‌ها شود! کاش دردمان همیشه با توسل به تو آرام گیرد و دستمان جز به دعا برای تو به آسمان نرود...

کاش انتظار تو زنگی باشد که از نافرمانیت بازمان دارد! کاش حال و هوای همیشه دلمان به رنگ نیمه شعبان باشد …!

خسته‌ایم ؛
از دلتنگی برای خودِ خودمان!
همان خودی که باید آنقــــدر بزرگ می‌شد که امروز، علمدار لشگر آخرین ذخیره‌ خدا باشد و نیست ...
همان خودی که می‌خواند "اللهم الرزقنی طلب ثارک مع امامٍ منصور " ...
اما آنقدر کوچک مانده؛ که نمی‌خواهد آنچه را که می‌خواند!

حال دنیا خوب نیست!
گرفتاری و غم، ترس و اضطراب، ظلم و فساد... گلوی دنیا را می‌فشارد. و در این میان، همه‌‌ دلها و فکرها، در جستجوی منجی بشریت و موعود همه ادیان اند...

چهل و چند سال گذشت! ایران، فقط یک وطن برای من و شما نبوده و نیست. ایران، فرمان است. ایران فرمانده است. ایران سکان است. ایران سکان‌دار است.
در ماجرایی که با بستنِ نطفه‌های انقلاب، آغاز شد، و این روزها بسرعت به لحظه‌ ناگهانیِ طلوع آفتاب، نزدیک می‌شود!

ما مردم میدان ایم ...
میدانی که قرار است آنقدر پهن شود، تا تمام دنیا را برای یگانه منجی موعود، آماده کند.

روح مشترک همه‌ انسانها، در انتظار یک منجی از نسلِ انسان است. مهدی، مسیح، سوشیانت و... فقط سهمی از کلماتند!
مهم این است که دنیا به تشنگی برای منجی موعود، رسیده است.

باید همه باهم برای آمدنش دعا کنیم...

انتهای پیام

ارسال نظرات
پر بیننده ها
آخرین اخبار