صفحه نخست

استان ها

اقشار و معاونت‌ها

وزارتخانه ها

محور مقاوت

اقتصاد مقاومتی

ورزشکاران

فیلم و نماهنگ

عکس

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

جامعه زنان

راهیان نور

جامعه پزشکی

اجتماعی

دانشجویی

مهندسین صنعت

اصناف

مداحان

کارگری

عشایری

پیشکسوتان

دانش آموزي

مهندسین عمران

فرهنگیان

اساتيد

مهندسين کشاورزی

حقوقدانان

طلاب و روحانيون

بنیاد فرهنگی روایت

علمي، پژوهشي و فناوري

بسیج رسانه

كارمندان

مساجد و محلات

بنیاد تعاون

باشگاه خبرنگاران

باشگاه آذربایجان شرقی

باشگاه آذربایجان غربی

باشگاه اردبیل

باشگاه اصفهان

باشگاه البرز

باشگاه ایلام

باشگاه بوشهر

باشگاه تهران

باشگاه تهران بزرگ

باشگاه چهارمحال و بختیاری

باشگاه خراسان جنوبی

باشگاه خراسان رضوی

باشگاه خراسان شمالی

باشگاه خوزستان

باشگاه زنجان

باشگاه سمنان

باشگاه سیستان و بلوچستان

باشگاه فارس

باشگاه قزوین

باشگاه کردستان

باشگاه قم

باشگاه کرمان

باشگاه کرمانشاه

باشگاه کهگیلویه و بویراحمد

باشگاه گلستان

باشگاه گیلان

باشگاه لرستان

باشگاه مازندران

باشگاه مرکزی

باشگاه هرمزگان

باشگاه همدان

باشگاه یزد

رزمایش اقتدار عاشورایی

هنرمندان

سازندگی

فرهنگی و هنری

صفحات داخلی

پنجشنبه ۲۸ ارديبهشت ۱۴۰۲ - 18 May 2023
نجوای دانش آموز تبریزی با اروند؛
تبریز- آرامش مادری که از فرزند خویش گذشته، قاب عکس شکسته ای است که مدتی ست او را از خود جدا نکرده است
کد خبر: ۹۴۹۸۹۰۰
|
۲۳ اسفند ۱۴۰۱ - ۱۲:۳۵

خبرگزاری بسیج، نمی دانم که چطور وصفش کنم، نه نشانی دارد نه اسمی اما آن قدر برای من اشناست که گویی بیشتر از خودم او را می شناسم ...
مثل اینکه اویی در من بود!
اما .... قسم به چهار حرف مقدست شھـــید، زمین برای داشتنت زیادی کوچک بود.
اما نمی دانم چرا اروند رود آنقدر بی تابی می کند؟ صدای ناله هایش گوش زمان را کر کرده است...
آه ..حق دارد تو را به آغوش کشیده است، تویی که وضویت خون و زمزمه ات خدا بود، شاید اروند هم گذشته خود را در ایینه فردای تو می خواهد جستجو کند ...
نه ..نه..نه
اروند رود آنقدر بی تابی نکن
بی تابی برای چه ؟ اگر می دانستی ساحل دستانت را نمی گیرد باز هم خودت رو به صخره می کوبیدی؟
نه اروند رود ...
آرام باش ..
مادری جگرگوشه اش را به دامان تو سپرده است اما تو با هر موجت، با هر پایین و بالا شدنت، تکه تکه بدنشان را از هم جدا می کنی !
هیس...
آرام باش بی قراری از چه؟برای چه؟
تو اگر می دانستی با هر موجت غیرتمندانی که در سینه تو به خواب ابدیت رفته اند چطور استخوان هایشان سینه ات را زخم می کنند؛ این کار را نمی کردی...!
سکوتت فریادی از جنس غریبانه اما غیرت مند دارد
من مجذوب خورشید غروب کرده ات هستم که هر پرتو اش همچون تیری بر روی سینه زخم خورده ات است.
اگر می دانستی مادری هر شب فریادش را به ماه آسمان می برد و خاموشی ستاره گلویش را چنگ می زند این کار را نمی کردی...!
اگر می دانستی آرامش مادری که از فرزند خویش گذشته، قاب عکس شکسته ای است که مدتی ست او را از خود جدا نکرده این کار را نمی کردی.
بگذار طنین نفس های غیرت مند ان ها گوش عالم رو پر کند.

الهام رمضانی از تبریز

ارسال نظرات