صفحه نخست

استان ها

اقشار و معاونت‌ها

سازمانها و وزارتخانه‌ها

محور مقاومت

اقتصاد مقاومتی

روابط بین الملل

ورزشکاران

فیلم و نماهنگ

عکس

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

جامعه زنان

راهیان نور

جامعه پزشکی

اجتماعی

دانشجویی

مهندسین صنعت

اصناف

مداحان

سازمان حفظ آثار

کارگری

عشایری

پیشکسوتان

دانش آموزي

مهندسین عمران

فرهنگیان

اساتيد

مهندسين کشاورزی

حقوقدانان

طلاب و روحانيون

بنیاد فرهنگی روایت

علمي، پژوهشي و فناوري

بسیج رسانه

كارمندان

مساجد و محلات

بنیاد تعاون

باشگاه خبرنگاران

باشگاه آذربایجان شرقی

باشگاه آذربایجان غربی

باشگاه اردبیل

باشگاه اصفهان

باشگاه البرز

باشگاه ایلام

باشگاه بوشهر

باشگاه تهران

باشگاه تهران بزرگ

باشگاه چهارمحال و بختیاری

باشگاه خراسان جنوبی

باشگاه خراسان رضوی

باشگاه خراسان شمالی

باشگاه خوزستان

باشگاه زنجان

باشگاه سمنان

باشگاه سیستان و بلوچستان

باشگاه فارس

باشگاه قزوین

باشگاه کردستان

باشگاه قم

باشگاه کرمان

باشگاه کرمانشاه

باشگاه کهگیلویه و بویراحمد

باشگاه گلستان

باشگاه گیلان

باشگاه لرستان

باشگاه مازندران

باشگاه مرکزی

باشگاه هرمزگان

باشگاه همدان

باشگاه یزد

رزمایش اقتدار عاشورایی

هنرمندان

سازندگی

مدارس الگوی صالح

سازمان ورزش

فرهنگی و هنری

وزارت صمت

وزارت نفت

وزارت ارتباطات

وزارت دفاع

وزارت نیرو

وزارت آموزش و پرورش

وزارت جهاد کشاورزی

وزارت مسکن و شهرسازی

وزارت اقتصاد و دارایی

سازمان انرژی اتمی

سازمان آتش نشانی

بسیج صدا و سیما

صفحات داخلی

شنبه ۰۲ تير ۱۴۰۳ - 22 June 2024
روایتی از امدادگری و روزه داری در دفاع مقدس؛
تبریز- همزمان با عملیات بیت المقدس خواهران اعزامی از تبریز در آن هوای گرم روزه گرفته و دست به غذای رزمندگان نمی زدند حتی نان هایی را که آماده می کردند دست نمی زدند و با خرده ریزه های آن روزه می گرفتند.
کد خبر: ۹۵۰۰۱۸۳
|
۰۳ فروردين ۱۴۰۲ - ۱۰:۵۷

خبرگزاری بسیج، رقیه غلامی؛ اعظم دانش اسکوئی از آن بانوان تبریزی بوده که پس از گذراندن دوره امداد و امدادگری در بیمارستان ها به منطقه عملیاتی اعزام شده و مدتی را در نقاهتگاه های پشت جبهه به امدادگری پرداخته است.

آنچه می خوانید حاصل گفتگوی خبرنگار خبرگزاری بسیج با آن دانش آموز امدادگر دوران دفاع مقدس است؛

پس از شکل گیری بسیج، آموزش نظامی را در منظریه(طلائیه) فرا گرفتیم که يكي از مربیان ما آقای توانا بود و سلاح و آموزش نظامی را با ژ3 و ام یک یادمان دادند و در کنار آن هم کلاس قرآن و احکام داشتیم.

سه ماه دوره نظامی ما طول کشید و در اين مدت با خانم ها تیزچنگ، دلیر، دهقان و ... هم دوره بودم که پس از آن وارد بسیج خواهران شده و عهده دار امور مالی آن شدم.

با پذیرفتن امور مالی بنده مسئول جمع آوری کمک های نقدی مردم به جبهه ها بودم و در کنار آن مسئولیت انتظامات نمازجمعه هم بر عهده داشتم.

در نمازجمعه یا اجتماعات دیگر با قبض هایی که داشتیم کمک های نقدی مردم را جمع آوری می کردیم، آن روزها مردم حتی برای کمک به رزمندگان طلاهای خود را هم از دستشان درمی آوردند و می دادند پس از جمع آوری کمک های نقدی آن را به ستاد پشتیبانی که در آن جا هم آقای محمود چمنی(دوسال پیش فرماندار تبریز بود) مسئول این کار بود تحویل می دادم.

علاوه بر آن در مسجد بهشتی مارالان هم اهالی مساجد دیگر جمع می شدند و با هم در دوخت و بافت لباس کمک می کردیم و مربا و غذاهای خشک مثل حلوا می پختیم. حتی شب هایی که در فرودگاه کشیک بودیم کاموا می بردیم و وقت هایی که پرواز نبود تا صبح لباس برای رزمندگان می بافتیم.

آن روزها نیروها از منطقه حافظ بیشتر اعزام می شدند ولی آنچه در این اعزام ها قابل توجه بود، قرآن سرگرفتن مادران برای فرزندانشان بود؛ چنان با اشتیاق این کار را انجام می دادند که امروز وقتی غصه دار شدن مادران را برای سربازی رفتن فرزندانشان می بینم احساس می کنم واقعا اتفاق فوق العاده ای بود، آن روزها حتی مادران خجالت می کشیدند روی فرزندانشان را هم ببوسند.

در کنار فعالیت های ستاد پشتیبانی جبهه برای تهیه کمک ها، بعد از نمازجمعه هر هفته به خانواده شهدا سرکشی می کردیم، آن ها را خواهران و مادران خود می دانستیم چنان بین ما محبت بود که اکنون هم پس از گذشت سال ها هنوز آن ارتباط ها ادامه داد.

در عملیات بیت المقدس هم پس از طی 45 روز دوره امدادگری به اهواز رفتیم و در ورزشگاه تختی اهواز که نقاهتگاهی برای رزمندکان کرده بودند مستقر شدیم، از همه شهرها نیرو آمده بود، پس از سومین روز مسئولان ما آقای شفیعی و خوش کلام ما را تقسیم کردند و ما به دانشکده جندی شاپور رفتیم، چنان بین خواهران شوق و شور برای کمک به رزمندگان بود که آنجا انسان حس می کرد خدا خیلی نزدیک است.

پس از آغاز عملیات، معمولا زخمی هاي زيادي از خط می آوردند كه من به همراه برخي از دوستانم مسئول رسیدگی به مجروحان سرپائی بودیم، در کنار کمک به مجروحان، لباس مجروحان را در بشکه های بزرگ خیس می کردند و می شستند و پس از خشک شدن با کتری آب جوش اتو می زدند و در مشما گذاشته و سپس، لباس هر مجروح را بالای تختش در نقاهتگاه می گذاشتند.

به قدری خواهران تبریزی کارشان را خوب انجام می دادند که دکتر دیانت که مسئول آنجا بود گفت: آذربایجانی ها محشر کردند، چراکه حتی شیشه های مربا را برای رزمندگان می آمد می شستند و تمیز می کردند تا برای استفاده دوباره به شهرها ارسال و استفاده شود.

همه خواهران اعزامی از تبریز در آن هوای گرم روزه گرفته و دست به غذای رزمندگان نمی زدند حتی نان هایی را که آماده می کردند دست نمی زدند و با خرده های نان روزه می گرفتند.

حتی خرده ریزه های نان را با پنیر و کره که خودمان از ماست می گرفتیم مخلوط کرده و با چای شیرین به رزمندگان می دادند تا قوت بگیرند که دکتر نفیسی که پزشک امام راحل هم بودند طرز درست کردن آن را از ما خواستند تا به همسرشان یاد بدهند.

برخی از مجروحان نيز با آن حال خود، روزه می گرفتند که از دکتر دیانت خواستیم برنج و روغن تهیه کنند تا برای سحری آن ها غذا درست کنیم تا راحت روزه بگیرند.

ارسال نظرات