صفحه نخست

استان ها

اقشار و معاونت‌ها

وزارتخانه ها

محور مقاوت

اقتصاد مقاومتی

ورزشکاران

فیلم و نماهنگ

عکس

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

جامعه زنان

راهیان نور

جامعه پزشکی

اجتماعی

دانشجویی

مهندسین صنعت

اصناف

مداحان

کارگری

عشایری

پیشکسوتان

دانش آموزي

مهندسین عمران

فرهنگیان

اساتيد

مهندسين کشاورزی

حقوقدانان

طلاب و روحانيون

بنیاد فرهنگی روایت

علمي، پژوهشي و فناوري

بسیج رسانه

كارمندان

مساجد و محلات

بنیاد تعاون

باشگاه خبرنگاران

باشگاه آذربایجان شرقی

باشگاه آذربایجان غربی

باشگاه اردبیل

باشگاه اصفهان

باشگاه البرز

باشگاه ایلام

باشگاه بوشهر

باشگاه تهران

باشگاه تهران بزرگ

باشگاه چهارمحال و بختیاری

باشگاه خراسان جنوبی

باشگاه خراسان رضوی

باشگاه خراسان شمالی

باشگاه خوزستان

باشگاه زنجان

باشگاه سمنان

باشگاه سیستان و بلوچستان

باشگاه فارس

باشگاه قزوین

باشگاه کردستان

باشگاه قم

باشگاه کرمان

باشگاه کرمانشاه

باشگاه کهگیلویه و بویراحمد

باشگاه گلستان

باشگاه گیلان

باشگاه لرستان

باشگاه مازندران

باشگاه مرکزی

باشگاه هرمزگان

باشگاه همدان

باشگاه یزد

رزمایش اقتدار عاشورایی

هنرمندان

سازندگی

فرهنگی و هنری

صفحات داخلی

جمعه ۰۵ خرداد ۱۴۰۲ - 26 May 2023
خود آمریکایی‌ها استنباط‌شان این بود وقتی از ایران بروند، همه هلی‌کوپترها به آهن‌پاره تبدیل می‌شود ولی هوانیروز کردستان ودفاع مقدس را اداره کرد و توانست وسایل پرنده را حفظ کند که جزو بهترین فعالیت‌های هوانیروز بوده است.
کد خبر: ۸۶۰۳۶۲۴
|
۱۵ آذر ۱۳۹۴ - ۱۲:۰۶



به گزارش خبرگزاری بسیج مازندران، در سی‌وپنجمینسالگرد شهادت سیمرغ تیزپرواز آسمان ایران و نگین هوانیروز ارتش جمهوری اسلامی، سرلشکر خلبان شهید احمد کشوری با سرهنگ بازنشسته خلبان رضا صالحی که قبل از انقلاب در پایگاه کرمانشاه با شهید کشوری آشنا شده بود، گفت‌وگویی انجام دادیم که مشروح آن در ادامه از نظرتان می‌گذرد.

* راه جالب مبارزه با نفس

قبل از انقلاب و حدوداً سال 54 بود که با احمد در اعتراضاتی که نسبت به پخش موسیقی در پایگاه داشتیم، آشنا شدم که نخستین دیدار و صحبت ما به آن زمانبازمی‌گشت.

احمد کشوری یک انسان خودساخته بود، یکی از ویژگی‌های شهید کشوری این بود که در روزهای سرد، لباس کمتر و در روزهای گرم لباس بیشتری می‌پوشید و می‌گفت باید با نفس خود این‌طور مبارزه کرد.

انسان خیلی جذابی بود و جذابیت او هم از نوع مذهبی‌اش بود که با کم‌ترینصحبت و برخورد طرف مقابلش را جذب می‌کرد.

احمد خیلی انسان‌دوست و به فکر نیازمندان بود، هر وقت مشاهده می‌کرد کسی به کمک احتیاج دارد، به کمکش می‌رفت تا مشکلش رفع شود.

کشوری شخصیت سخت‌گیرانه‌ای نداشت و اهل رفاقت بود، در رفاقت هم سعی می‌کرد به‌جای گرفتن ایده منفی، ایده صحیح و درست را به طرف القا کند.

احمد، رفاقتی زیرکانه و باهوش با افراد ایجاد می‌کرد، عموماً بچه‌های پادگان نسبت به شهید کشوری خاطره خوشی داشتند؛ واقعاً اگر آدم بتواند ایمان خود را حفظ کند و بندگان خدا را نیز حفظ کند، خیلی هنر کرده است.

به‌گونه‌ای در زندگی و اموراتش برنامه‌ریزی داشت که به قول شهید بهشتی «جذب حد اعلی و دفع به حد ضرورت» و به معنای واقعی به این حرف عمل می‌کرد.

هوانیروز در دفاع مقدس و قبل از آن در حادثه کردستان نقش چشم‌گیر و قابل ملاحظه‌ای داشت، وقتی هوانیروز در کردستان فعالیتی نداشت، بچه‌هایی دلسوز مثل شهید کشوری، شیرودی و اسماعیلی و دیگر شهدای بزرگوار با ازخودگذشتگی و جان‌فشانی خود کردستان را نجات دادند.

هوانیروز نقش مؤثری در دفاع مقدس ایفا کرد و با توجه به اینکه آن موقع یگان‌ها هنوز خودشان رابازنیافتهبودند،تیزپروازانهوانیروز با پروازهایی که داشتند، این کاستی‌ها را جبران می‌کردند.

با توجه به تحریم‌های موجود در آن زمان، هوانیروز با اقداماتی خوب توانست قدرتمند ظاهر شود که حتی خود آمریکایی‌ها هم فکر این‌چنین قدرتی را نمی‌کردند.

خود آمریکایی‌ها استنباط‌شان این بود که وقتی از ایران بروند، همه هلی‌کوپترهادر واقعبه آهن‌پاره تبدیل می‌شود ولی هوانیروز کردستان را اداره کرد، دفاع مقدس را اداره کرد و توانست وسایل پرنده را تا امروز حفظ کند که جزو بهترین فعالیت‌های هوانیروز بوده است.

* خاطره‌ای خوش با احمد

بعد از انقلاب تصمیم گرفتم به اصفهان نقل‌ مکان کنم، آن زمان فرمانده پایگاه آقای سعدی بودند، قبل از این نیز با آقای سعدی آشنایی داشتم و به قول معروف با هم بچه‌مسجدی بودیم، موضوع را با ایشان مطرح کردم، در پاسخ به من گفت: «الان که ما نیاز به شما داریم، می‌خواهید بروید؟» من هم جواب دادم: «تا کی بمانم؟ که آقای سعدی گفت: «مدتی را بمان و بعد برو.» خانواده‌ام را فرستادم اصفهان و خودم تنها در کرمانشاه ماندم و مشغول فعالیت بودم.

بعد از مدتی که خدمت من در آن منطقه تمام شد، شهید کشوری به‌دنبال من می‌گشت تا مرا در کرمانشاه نگه دارد اما من از دست احمد فرار می‌کردم و این یکی از خاطرات خوب من با او بود.

* بدشانسی خطرناک

آن زمان شهید کشوری به همراه موسی موسوی، تعدادی اعلامیه تهیه کرد و قرار شد این اعلامیه‌ها را در پادگان در جا و زمان مناسبی پخش کند.

شهید کشوری بعد از تهیه اعلامیه‌ها، آن را به من سپرد و من مأمور پخش اعلامیه‌ها شدم، بعد از مشخص شدن روز پخش اعلامیه‌ها، تعدادی از اعلامیه‌ها را در مسیر پادگان پخش کردم و بقیه اعلامیه‌ها را تک‌تک در زمین صبح‌گاه، قبل از برگزاری مراسم صبح‌گاه پخش کردم و به داخل پایگاه رفتم.

اما از شانس خوب ما، سربازان نظافت‌چی آمدند و تمامی برگه‌ها را جمع کردند و بردند به اطلاعات پادگان تحویل دادند.

بعد از اینکه شهید کشوری متوجه این موضوع شد، بسیار ناراحت شد و گفت: «چرا ما این کار خطرناک را به تو سپردیم

زمانی که احمد زخمی شده بود و در تهران بستری بود، با جمعی از دوستان به عیادتش رفتیم، من در آن روز به شوخی به او گفتم: «احمد فکر کنم ناخالصی داشتی که نرفتی.» احمد هم خندید و گفت: «شاید

طولی نکشید که احمد در 15 آذر سال 59 به آرزوی خود رسید و دعوت حق را لبیک گفت.

ارسال نظرات