صفحه نخست

استان ها

اقشار و معاونت‌ها

وزارتخانه ها

محور مقاوت

اقتصاد مقاومتی

ورزشکاران

فیلم و نماهنگ

عکس

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

جامعه زنان

راهیان نور

جامعه پزشکی

اجتماعی

دانشجویی

مهندسین صنعت

اصناف

مداحان

کارگری

عشایری

پیشکسوتان

دانش آموزي

مهندسین عمران

فرهنگیان

اساتيد

مهندسين کشاورزی

حقوقدانان

طلاب و روحانيون

بنیاد فرهنگی روایت

علمي، پژوهشي و فناوري

بسیج رسانه

كارمندان

مساجد و محلات

بنیاد تعاون

باشگاه خبرنگاران

باشگاه آذربایجان شرقی

باشگاه آذربایجان غربی

باشگاه اردبیل

باشگاه اصفهان

باشگاه البرز

باشگاه ایلام

باشگاه بوشهر

باشگاه تهران

باشگاه تهران بزرگ

باشگاه چهارمحال و بختیاری

باشگاه خراسان جنوبی

باشگاه خراسان رضوی

باشگاه خراسان شمالی

باشگاه خوزستان

باشگاه زنجان

باشگاه سمنان

باشگاه سیستان و بلوچستان

باشگاه فارس

باشگاه قزوین

باشگاه کردستان

باشگاه قم

باشگاه کرمان

باشگاه کرمانشاه

باشگاه کهگیلویه و بویراحمد

باشگاه گلستان

باشگاه گیلان

باشگاه لرستان

باشگاه مازندران

باشگاه مرکزی

باشگاه هرمزگان

باشگاه همدان

باشگاه یزد

رزمایش اقتدار عاشورایی

هنرمندان

سازندگی

فرهنگی و هنری

صفحات داخلی

يکشنبه ۰۷ خرداد ۱۴۰۲ - 28 May 2023
کارگردان سریال کیمیا نحوه اعزام خود و برادرش را به جبهه طی خاطره ای بازگو می کند.
کد خبر: ۸۶۱۷۱۶۲
|
۱۶ دی ۱۳۹۴ - ۱۲:۵۵

به گزارش خبرگزاری بسیح از قم، جواد افشار در گفتگو با خبرنگاران اظهار کرد:  "من و برادرم هر دو در یک عملیات بودیم و من بدلیل قطع پا از زانو، جانباز شدم اما برادرم "محمد رضا" به شهادت رسید"

جواد و محمدرضا افشار دو نوجوان از خانواده ای متوسط در قم بودند که در محله میرزای قمی سکونت داشتند؛ محمدرضا متولد سال 1348 بود که به عنوان نیروی بسیجی لشکر 17 امام علی بن ابی طالب(ع) از مسجد جامع قم اعزام و طبق اسناد موجود، در چهارم دیماه سال 65 در عملیات کربلای چهار به فیض شهادت نائل آمد و پس از حدود 11 سال مفقودیت، پیکر مطهر وی تفحص شد.

در بخشی از خاطره جواد افشار درباره نحوه اعزام همراه با برادر شهیدش چنین آمده است: " رضا گفت: جواد چه کار کنیم من که دیگر کلافه شده ام از بس توی تلویزیون و خیابانها دیده ام که بسیجی ها گروه گروه به جبهه ها عازم می شوند گفتم یک فکری به ذهنم رسیده البته بچه بسیجی ها برایم تعریف کرده اند. اولا: بیاییم شناسنامه هایمان را دستکاری کنیم و سنّمان را بزرگ کنیم. ثانیا: ما که نمی خواهیم برویم جبهه گناه کنیم. اصلا کی گفته لازمه که به پدر و مادر بگوییم. رضا گفت: آخه احترام آنها شکسته می شه. تو درست می گی ولی پدر و مادر هستند دلشان نمی آید ما را رها کنند توی میدان توپ و تانک. خلاصه بعد از کلی چونه زدن رضا قبول کرد که... " و بدین شکل بود که این دو برادر به جبهه اعزام شدند.

با درس خواندن مشت محکمی به دهان آمریکا بزنید

شهید محمدرضا افشار در قسمتی از وصیتنامه اش که در تاریخ 28 آذر 65 یکهفته قبل از شهادت نوشته شده چنین می گوید: پدر و مادر عزيزم من يك امانتی بيش در دست شما نيستم و امانت را هم بايد به صاحبش داد؛ مادرم اگر من لياقت شهيد شدن را داشتم و شهيد شدم برای من گريه نكنيد اگر هم گريه می كنيد برای علی اكبر و علی اصغر امام حسين(ع) گريه كنيد؛ ... از خرجهای بيهوده خودداری كنيد و از شما ای برادرم جواد و هادی و مهدی می خواهم كه راه مرا ادامه دهی و با درس خواندن مشت محكمی به دست آمريكا بزنی و از تو ای خواهرم می خواهم حجابت را حفظ كنی چون حجاب تو كوبنده تر از خون سرخ من است و از شما ملّت شهيد پرور می خواهم كه نماز جمعه را ترك نكنيد حرف امام حرف امام زمان است و حرف امام زمان حرف خدا بنابراين حرف امام مقدّم است و ديگر در آخر از امت شهيد پرور می خواهم كه مرا حلال كنيد.


ارسال نظرات