صفحه نخست

استان ها

اقشار و معاونت‌ها

وزارتخانه ها

محور مقاوت

اقتصاد مقاومتی

ورزشکاران

فیلم و نماهنگ

عکس

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

جامعه زنان

راهیان نور

جامعه پزشکی

اجتماعی

دانشجویی

مهندسین صنعت

اصناف

مداحان

کارگری

عشایری

پیشکسوتان

دانش آموزي

مهندسین عمران

فرهنگیان

اساتيد

مهندسين کشاورزی

حقوقدانان

طلاب و روحانيون

بنیاد فرهنگی روایت

علمي، پژوهشي و فناوري

بسیج رسانه

كارمندان

مساجد و محلات

بنیاد تعاون

باشگاه خبرنگاران

باشگاه آذربایجان شرقی

باشگاه آذربایجان غربی

باشگاه اردبیل

باشگاه اصفهان

باشگاه البرز

باشگاه ایلام

باشگاه بوشهر

باشگاه تهران

باشگاه تهران بزرگ

باشگاه چهارمحال و بختیاری

باشگاه خراسان جنوبی

باشگاه خراسان رضوی

باشگاه خراسان شمالی

باشگاه خوزستان

باشگاه زنجان

باشگاه سمنان

باشگاه سیستان و بلوچستان

باشگاه فارس

باشگاه قزوین

باشگاه کردستان

باشگاه قم

باشگاه کرمان

باشگاه کرمانشاه

باشگاه کهگیلویه و بویراحمد

باشگاه گلستان

باشگاه گیلان

باشگاه لرستان

باشگاه مازندران

باشگاه مرکزی

باشگاه هرمزگان

باشگاه همدان

باشگاه یزد

رزمایش اقتدار عاشورایی

هنرمندان

سازندگی

فرهنگی و هنری

صفحات داخلی

پنجشنبه ۲۱ ارديبهشت ۱۴۰۲ - 11 May 2023
آقا جان ... برای سه ساله های تنها بیا!
کد خبر: ۸۶۷۸۳۷۴
|
۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۱۳:۲۱

به گزارش خبرگزاری بسیج استان چهارمحال و بختیاری؛ زینب بابامیر از بسیجیان شهرستان لردگان در دل نوشته خود آورده است؛

یاد بود شهدای مدافع حرم به ویژه شهدای استان چهارمحال و بختیاری، دلنوشته ای کوتاه از بسیجی شهرستان لردگان زینب بابامیر تقدیم به همه فرزندان شهدای مدافع حرم.

نامشان مدافع است.. آری همان مدافعان حرم، همان علم د اران مهدی زهرا(سلام الله علیها) که یک به یک قد علم کرده اند و شده اند علمدار بی بی زینب کبری(سلام الله علیها)، عباس های روزگارمان را می گویم، همانهایی که نگذاشتند در این غربت روزگار پرچم آقایشان قمر بنی هاشم (علیه السلام) زمین بماند...

گوش کنید...

می شنوید...

صدای بی تابی و هق هق کودکی می آید، پدر را می خواند، دلتنگ حرفهای گفته و ناگفته او، دلتنگ حضور او پشت درب مدرسه بعد از زنگ آخر کلاس؛ اما این چشم انتظاری گویا فقط در رویاهای شبانه محقق می شود.

آری او هنوز هم در آرزوی پهن کردن سفره برای باباست و رویای غذاپختن برای بابا و شنیدن نوای نوازشگر «آفرین دخترم چه بزرگ شده ای...» را در رویا خواهد دید و در حسرتش می ماند... .

گویی شام غریبان دیگری در راه است، باز خانه ها ماندند و سه ساله ها و چشم های چشم به راه، گویی چرخ روزگار می چرخد و شمر می آید و کودکی می گرید و سری باز به افلاک می رسد.

آقاجان...

کودکان علمدارانت تنها مانده اند

برای ما که نه...

برای سه ساله های تنها بیا!


ارسال نظرات