صفحه نخست

استان ها

اقشار و معاونت‌ها

وزارتخانه ها

محور مقاوت

اقتصاد مقاومتی

ورزشکاران

فیلم و نماهنگ

عکس

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

جامعه زنان

راهیان نور

جامعه پزشکی

اجتماعی

دانشجویی

مهندسین صنعت

اصناف

مداحان

کارگری

عشایری

پیشکسوتان

دانش آموزي

مهندسین عمران

فرهنگیان

اساتيد

مهندسين کشاورزی

حقوقدانان

طلاب و روحانيون

بنیاد فرهنگی روایت

علمي، پژوهشي و فناوري

بسیج رسانه

كارمندان

مساجد و محلات

بنیاد تعاون

باشگاه خبرنگاران

باشگاه آذربایجان شرقی

باشگاه آذربایجان غربی

باشگاه اردبیل

باشگاه اصفهان

باشگاه البرز

باشگاه ایلام

باشگاه بوشهر

باشگاه تهران

باشگاه تهران بزرگ

باشگاه چهارمحال و بختیاری

باشگاه خراسان جنوبی

باشگاه خراسان رضوی

باشگاه خراسان شمالی

باشگاه خوزستان

باشگاه زنجان

باشگاه سمنان

باشگاه سیستان و بلوچستان

باشگاه فارس

باشگاه قزوین

باشگاه کردستان

باشگاه قم

باشگاه کرمان

باشگاه کرمانشاه

باشگاه کهگیلویه و بویراحمد

باشگاه گلستان

باشگاه گیلان

باشگاه لرستان

باشگاه مازندران

باشگاه مرکزی

باشگاه هرمزگان

باشگاه همدان

باشگاه یزد

رزمایش اقتدار عاشورایی

هنرمندان

سازندگی

فرهنگی و هنری

صفحات داخلی

پنجشنبه ۲۱ ارديبهشت ۱۴۰۲ - 11 May 2023
«حامد عسکری» شاعر جوان کشورمان در واکنش به انتشار فیش حقوقی «صفدر حسینی» پدر «سیده فاطمه حسینی» نماینده مجلس دهم یادداشت جالبی در صفحه اینستاگرام خود منتشر کرد.
کد خبر: ۸۷۰۸۵۴۷
|
۲۰ تير ۱۳۹۵ - ۱۶:۱۴
به گزارش خبرگزاری بسیج، حامد عسکری در صفحه اینستاگرام خود نوشت:

 سرکار خانم فاطمه حسینی صبیه محترم جناب صفدر حسینی سلام علیکم. شما وقتی به دنیا آمده اید من سه ساله و نیمه بودم. من به شما رای ندادم اما از اینکه دختری از نسل خودم نماینده نسلش است ته دلم خوشحال بودم. گذشت تا اینکه حق اوقات فراغت فرزندان در فیش حقوقی پدرتان را دیدم و مرا پرت کرد به سالها قبل. سالهای نوجوانی ام سالهایی که پدرم از ریاست آموزش و پرورش بم به ریاست آموزش پرورش کهنوج تبعید شد.

خانم حسینی یک کهنوج می گویم یک کهنوج میشنوید. بارها چرخهای ماشین رنو پنج قسطی پدرم در گرمای چهل و هشت درجه این شهر در آسفالت های خمیرشده از گرما فرو رفت و بارها روی پوست صورت مادرم که از مدرسه می آمد ماست خنک ریختیم تا تاول پوست صورتش راحت تر ور بیاید. من و شما هر دوتا آقا زاده بودیم اما آقا زاده بودن امریست نسبی. پدر شما حق اوقات فراغت می گرفت و پدر من برای روشن کردن کولر ماشین اداره اش در هنگامی که خانواده سوار ماشین میکرد از علمای قم اجازه شرعی گرفت. پدر شما پاداش عید غدیر و عید فطر می گرفت و پدر من برای اینکه راننده ش وقتی آمده بود دنبالش و من از راننده اش خواستم اجازه بدهد من ماشین را سر و ته کنم و او موافقت کرد هم گوش من را پیچاند و هم برای راننده اش توبیخی رد کرد. می دانید خانم حسینی تا بوده همین بوده این بحث ارباب رعیتی تا قیامت دست از سر من و سرزمینم بر نمی دارد. طوری جا افتاده که انگار رعیت مفلوک گیوه پاره ای هم اگر بپا دارد از تصدق سر ارباب دلسوز است. اگر باران بیاید از دعای ارباب با تقوی است و اگر باران سیل شود از معصیت و قدر نشناسی رعیت.

می دانید خانم حسینی شاید حقوق پدرتان و هم قبیله هایش را از حلقومشان بکشند بیرون که چشمم آب نمی خورد اما با حسرتهای برباد رفته من چه می کنید. شما سرندی پیتی را در تلویزیون رنگی دیدی و من بدبخت با تلویزیون پارس سیاه سفیدی که تا چنگال در ماتحتش فرو نمیکردی تصویر نداشت. تو راننده داشتی من در گرمای کهنوج چربی دور تخم چشمهایم آب شد. خدا را شکر میکنم که پدرم گوشی هوشمند ندارد و فیش حقوقی پدرتان را ندید البته اگر از صدای و سیمای شفافگر و صادقمان نشنیده باشد. می دانید سیده خانم حکایت من و امثال من و پدرم و هم قبیله هایش حکایت این عکس است. این عکس امروز بم است. حاصل یکسال عرق ریزی کشاورز مفلوک بمی به واسطه طوفانی ناجوانمرد دانه دانه بر زمین ریخت و همشهری هایم بیچاره تر شدند.

آقازاده های عزیزلطفا بعد از خوردن حق مردم مسواک بزنید. ما دیگر رمق دیدن هزینه دندانپزشکی فرزندان رادر فیش حقوقی را نداریم.
 
آقازاده های عزیز لطفا مسواک بزنید
ارسال نظرات