صفحه نخست

استان ها

اقشار و معاونت‌ها

وزارتخانه ها

محور مقاوت

اقتصاد مقاومتی

ورزشکاران

فیلم و نماهنگ

عکس

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

جامعه زنان

راهیان نور

جامعه پزشکی

اجتماعی

دانشجویی

مهندسین صنعت

اصناف

مداحان

کارگری

عشایری

پیشکسوتان

دانش آموزي

مهندسین عمران

فرهنگیان

اساتيد

مهندسين کشاورزی

حقوقدانان

طلاب و روحانيون

بنیاد فرهنگی روایت

علمي، پژوهشي و فناوري

بسیج رسانه

كارمندان

مساجد و محلات

بنیاد تعاون

باشگاه خبرنگاران

باشگاه آذربایجان شرقی

باشگاه آذربایجان غربی

باشگاه اردبیل

باشگاه اصفهان

باشگاه البرز

باشگاه ایلام

باشگاه بوشهر

باشگاه تهران

باشگاه تهران بزرگ

باشگاه چهارمحال و بختیاری

باشگاه خراسان جنوبی

باشگاه خراسان رضوی

باشگاه خراسان شمالی

باشگاه خوزستان

باشگاه زنجان

باشگاه سمنان

باشگاه سیستان و بلوچستان

باشگاه فارس

باشگاه قزوین

باشگاه کردستان

باشگاه قم

باشگاه کرمان

باشگاه کرمانشاه

باشگاه کهگیلویه و بویراحمد

باشگاه گلستان

باشگاه گیلان

باشگاه لرستان

باشگاه مازندران

باشگاه مرکزی

باشگاه هرمزگان

باشگاه همدان

باشگاه یزد

رزمایش اقتدار عاشورایی

هنرمندان

سازندگی

فرهنگی و هنری

صفحات داخلی

جمعه ۰۵ خرداد ۱۴۰۲ - 26 May 2023
گفت وگوی بسیج با آزاده سرفراز، سید عبدالمطلب موسوی
سیدعبدالمطلب موسوی از آزادگان سرافراز دفاع مقدس و متولد روستای حسین آباد در پنج کیلومتری بکران می باشد که مدت دو سال و شانزده روز در اسارت دشمن بعثی بوده است.
کد خبر: ۸۷۲۸۱۹۱
|
۲۶ مرداد ۱۳۹۵ - ۱۶:۴۰
به گزارش خبرگزاری بسیج از کرج؛ آقای موسوی در سال شصت وشش به خدمت سربازی اعزام و در تاریخ یک شهریور هزار و سیصد وشصت و هفت به اسارت دشمن در منطقه شرهانی اندیمشک درآمده و پس از دوسال وشانزده روز تحمل رنج وسختی با غرور وافتخار درتاریخ شانزده شهریور شصت ونه به میهن بازگشت .
 


وی پس از اسارت درمنطقه شرهانی به شهر ابوغریب منتقل شده وسپس به استخفارات بغداد و پس از سه ماه به تکریت کمپ شانزده منتقل می شود و در آنجا مجتبی گیوری آزاده ی بکرانی را که از قبل با هم دوست بودند ملاقات می نماید وتا پایان اسارت با این مرحوم در این کمپ بوده اند.

آقای موسوی که در این مدت همانند مرحوم مجتبی و سایر اسرا از مهمان نوازی بعثی ها بی نصیب نبوده است بیان می کند که دشمن تا چند روز مانده به آزادی شان از دادن نام آنها به صلیب سرخ خودداری کرده بود و بعثی ها به انها گفته بودند که زنده بودن و نبودن شما برای ما مهم نیست.

 
 
سیدعبدالمطلب بیان می کند که در روزهای اول اسارت که از تونل مرگ بعثی ها ما را عبور دادند و پس از ضرب وشتم فراوان که به انتهای تونل رسیدیم ما را یکی یکی برای بازجویی وارد اتاق می کردند وقتی وارد اتاق شدم به من گفتند اسمت چیست ؟ تا گفتم سیدعبدالمطلب و هنوز فامیل را نگفته بودم که بعثی ملعون مرا زیر مشت و لگد گرفت و دوباره اسمم را پرسید باز تاگفتم سید عبدالمطلب دوباره همان صحنه تکرار شد بار سوم که اسمم راگفتم سیدعبدالمطلب آن عراقی با عصبانیت گفت : لاسید ، سید واحد، صدام الحسین حفظ الله و احترام به صدام گذاشت.
 
 
مترجمی که انجا بود جریان سید و سادات را برای عراقی بازگو کرد و من فکر کردم راحت شدم اما وقتی عراقی جریان را فهمید دوباره با عصبانیت امد و مرا به باد کتک گرفت که هذا عرب.
و این که جرم این از بقیه بیشتر است چون عرب با عرب دارد می جنگد و با تلاش مترجم من را از زیر کتک نجات دادند و اسم من باعث شد که بیهوده مورد ضرب وشتم قرار بگیرم.
ارسال نظرات