صفحه نخست

استان ها

اقشار و معاونت‌ها

وزارتخانه ها

محور مقاوت

اقتصاد مقاومتی

ورزشکاران

فیلم و نماهنگ

عکس

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

جامعه زنان

راهیان نور

جامعه پزشکی

اجتماعی

دانشجویی

مهندسین صنعت

اصناف

مداحان

کارگری

عشایری

پیشکسوتان

دانش آموزي

مهندسین عمران

فرهنگیان

اساتيد

مهندسين کشاورزی

حقوقدانان

طلاب و روحانيون

بنیاد فرهنگی روایت

علمي، پژوهشي و فناوري

بسیج رسانه

كارمندان

مساجد و محلات

بنیاد تعاون

باشگاه خبرنگاران

باشگاه آذربایجان شرقی

باشگاه آذربایجان غربی

باشگاه اردبیل

باشگاه اصفهان

باشگاه البرز

باشگاه ایلام

باشگاه بوشهر

باشگاه تهران

باشگاه تهران بزرگ

باشگاه چهارمحال و بختیاری

باشگاه خراسان جنوبی

باشگاه خراسان رضوی

باشگاه خراسان شمالی

باشگاه خوزستان

باشگاه زنجان

باشگاه سمنان

باشگاه سیستان و بلوچستان

باشگاه فارس

باشگاه قزوین

باشگاه کردستان

باشگاه قم

باشگاه کرمان

باشگاه کرمانشاه

باشگاه کهگیلویه و بویراحمد

باشگاه گلستان

باشگاه گیلان

باشگاه لرستان

باشگاه مازندران

باشگاه مرکزی

باشگاه هرمزگان

باشگاه همدان

باشگاه یزد

رزمایش اقتدار عاشورایی

هنرمندان

سازندگی

فرهنگی و هنری

صفحات داخلی

پنجشنبه ۰۴ خرداد ۱۴۰۲ - 25 May 2023
حبیب‌الله صادقی گفت‌: در تابلوی نقاشی «یک روز سال 64» دو صحنه متفاوت را در یک روز دیدم و به تصویر کشیدم. تابلویی که شهید آوینی با شنیدن داستان آن گریه کرد.
کد خبر: ۸۷۵۲۹۴۳
|
۰۶ مهر ۱۳۹۵ - ۱۸:۴۰

به گزارش خبرگزاری بسیج، «یک روز سال 64» یکی از نقاشی‌های استاد «حبیب‌الله صادقی» است؛ نقاشی‌ که در آن دو صحنه متفاوت از دو خانه در شهر دیده می‌شود.

استاد حبیب‌الله صادقی این دو تابلو در یک قاب را این گونه روایت کرد، این روایت را در ادامه می‌خوانیم.

من حدود 50 تابلو درباره شهدا دارم که در تحلیل بیش از 10 تابلو با مرتضی آوینی نشستیم و گریه کردیم. وقتی داستان نقاشی «یک روز سال 64» را برای مرتضی تعریف کردم، او گریه کرد. مرتضی، مرد عاطفی بود و حیف که حرف‌هایش نیمه‌کاره ماند و خیلی از حرف‌هایش تبیین نشد.

 

تابلوی «یک روز سال 64»

در این تابلوی «یک روز سال 64» دو خانه دیده می‌شود؛ در یک روز دو زاویه را در تهران دیدم. در آن روز رفته بودم یکی از اقوام را به جبهه بدرقه کنیم. او مهندس بود. خانه زندگی ساده‌ای داشتند؛ مادرش رفت و لباس خیس را از بالای پشت بام آورد. من این صحنه را دیدم که مادرش با زبان ترکی قربان صدقه پسرش می‌رفت. او لباس را تن پسرش کرد. او را از زیر قرآن راهی جبهه کرد. من هم این رزمنده را بردم به راه آهن و برگشتم؛ او 10 روز بعد هم شهید شد.

همان روز آمدم در گوشه تهران، می‌خواستم به نگارخانه‌ای بروم؛ در یکی از محلات تهران زننده‌ترین صحنه‌هایی را دیدم که فردی لباس زیرش را جلوی چشم مردم گذاشته بودند.

در این دو صحنه‌ای که دیدم دو مفهوم بیداری و خواب وجود دارد؛ یعنی لباس بیداری رفت و برای انقلاب اسلامی شهید شد و لباس خوابی که در معرض دید عموم قرار گرفته بود.

صحنه آن مادر شهید و فضای شهر دو سال فکر من را مشغول کرده بود و دو سال بعد این تصویر را کشیدم.

ارسال نظرات