صفحه نخست

استان ها

اقشار و معاونت‌ها

وزارتخانه ها

محور مقاوت

اقتصاد مقاومتی

بین الملل

ورزشکاران

فیلم و نماهنگ

عکس

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

جامعه زنان

راهیان نور

جامعه پزشکی

اجتماعی

دانشجویی

مهندسین صنعت

اصناف

مداحان

کارگری

عشایری

پیشکسوتان

دانش آموزي

مهندسین عمران

فرهنگیان

اساتيد

مهندسين کشاورزی

حقوقدانان

طلاب و روحانيون

بنیاد فرهنگی روایت

علمي، پژوهشي و فناوري

بسیج رسانه

كارمندان

مساجد و محلات

بنیاد تعاون

باشگاه خبرنگاران

باشگاه آذربایجان شرقی

باشگاه آذربایجان غربی

باشگاه اردبیل

باشگاه اصفهان

باشگاه البرز

باشگاه ایلام

باشگاه بوشهر

باشگاه تهران

باشگاه تهران بزرگ

باشگاه چهارمحال و بختیاری

باشگاه خراسان جنوبی

باشگاه خراسان رضوی

باشگاه خراسان شمالی

باشگاه خوزستان

باشگاه زنجان

باشگاه سمنان

باشگاه سیستان و بلوچستان

باشگاه فارس

باشگاه قزوین

باشگاه کردستان

باشگاه قم

باشگاه کرمان

باشگاه کرمانشاه

باشگاه کهگیلویه و بویراحمد

باشگاه گلستان

باشگاه گیلان

باشگاه لرستان

باشگاه مازندران

باشگاه مرکزی

باشگاه هرمزگان

باشگاه همدان

باشگاه یزد

رزمایش اقتدار عاشورایی

هنرمندان

سازندگی

فرهنگی و هنری

صفحات داخلی

دوشنبه ۰۸ خرداد ۱۴۰۲ - 29 May 2023
محمدحسين.م
تابستان فصل شكفتن هجرت و جهادي
روزي لازم است در پهناي كوير سرپناهي بسازيم براي صحرانشيني كه شايد از نگاه مسئولي درد او درد نباشد چرا كه درد را يا بايد ديد و يا بايد چشيد.شايد هنوز مسئول آن ديار آن درد را نچشيده يا شايد هم دغدغه آن را نداشته. ولي ما مي سازيم با دستان خالي
کد خبر: ۸۹۰۱۹۸۹
|
۲۳ مرداد ۱۳۹۶ - ۲۳:۲۳

امروز مي خواهم زبان حال بچه هاي جهادي را برايتان بگويم. البته هيچ كدام حاضر به مصاحبه با من نشدند.گفتند كاري نكرده ايم. يكي مي گفت من تا آخر عمر مديون شهدايم. ديگري مي گفت:برو رفيق مگه ما كار هم مي كنيم.كار را مدافعان حرم مي كنند.كار را مرزبانان در چهارسوي كشورمان مي كنند.اگر آنها نباشند كه من و گروهم نمي توانيم ادعاي جهادي بودن را داشته باشيم. ديگري مي گفت:به خدا مسئوليم اگر كار نكنيم. پس كاري غير وظيفه نكرده ايم و انجام وظيفه كه بوق و كرنا نمي خواهد. اما من چند كلامي از روي دستان پينه بسته و نفس هاي به شماره افتاده اي كه بچه ها در پروژه هاي عمراني هر روز با آن روبرو هستند برايتان مي نويسم، از صعب العبوري مسيراها،از نبود امكانات،ا ز فقر كه گاه بيداد مي كند،چه مادي باشد و چه فرهنگي.

از مربياني كه كلاسي با عشق در پاي درختي برپا مي كنند و از اين تدريس فقيرانه لذت مي برند و مي گويند براي فرهنگ حاضريم همانطور كه رهبر عزيزمان گفت جانمان را هم فدا كنيم.از حميد برايتان بگويم كه كارگاهش تنها ممر درآمدش است و حالا چندماه است كه تعطيل است و در 250 كيلومتر دورتر از خانه اش ... مي سازد و مي سازد.اما يكبار هم گله نمي كند.نق نمي زند.فقط كار مي كند.

در هجرت دانش آموزي قلم موي عاشقي را بر ديوار مدارس مي كشيم تا به رنگ خدا درآييم و از درآميختن رنگ و عشق به خدمت در هجرت دانش‌ آموزي لذت مي بريم.در اردوي جهادي بيل و كلنگ بر زمين مي زنيم و آجر روي آجر مي گذاريم و ديوارهاي مجازي ذهن كودكان روستاهاي محروم را برايشان به حقيقت تبديل مي كنيم . اينجا ما آرمانها را از روي كاغذ و دستورالعمل به روي پهنه دشت و صحرا مي كشانيم و به عمل تبديل مي كنيم .

ما شعار نمي دهيم ،آتش به اختيار ،عمل به هنگام و به اندازه اي را انجام مي دهيم كه البته تميز هم باشد.اين را از مكتب مولايمان علي آموخته ايم كه كلامش اكنون در كلام ولايت جاري است و ما آتش به اختياران انقلابيم و شاگردان مكتب روح الله و سيد علي .بسيج مدرسه عشق است و عاشقي شيوه اي دارد و ما در اين مدرسه ،عشق را در عمل ديده ايم .اينجا گرماي خورشيد.برودت كوهستان،شرجي سواحل مكران و بادهاي سوزاننده كوير نتوانسته است ما را از مسير خارج كند. استوار ايستاده ايم بر پهناي استقامت و مي سازيمت اي ايران.

روزي لازم است در پهناي كوير سرپناهي بسازيم براي صحرانشيني كه شايد از نگاه مسئولي درد او درد نباشد چرا كه درد را يا بايد ديد و يا بايد چشيد.شايد هنوز مسئول آن ديار آن درد را نچشيده يا شايد هم دغدغه آن را نداشته. ولي ما مي سازيم با دستان خالي اما بركت اين دستان رحمت الهي است و دعاي دستان گشوده به آسمان پيرمردي از دل كوير كه برايمان دعاي خيري مي كند كودكي كه لبخندش را بدرقه راهمان مي كند و مادري كه با صداي بلند خير دنيا و آخرت را از خدا برايمان طلب مي كند و ما را همين بس.البته ناگفته نماند گاه مسئوليني دلسوز هم همراهمان مي شوند و دستان پر محبتشان را براي گشايش زندگي تنگدستان اين سرزمين پينه دار مي كنند. كه البته بر اين دستان بوسه باد.

از كوهستان برايتان بگويم و روستاهايي كه شايد نگاهي دلسوز هنوز به آنها ننگريسته است و راهي هموار براي رسيدن به اين روستا هنوز وجود ندارد و ما دست به كار مي شويم براي كشيدن جاده اي تا اين آبادي به يك آبادي ديگر متصل شود و شايد هم پلي بسازيم براي ساكنين آبادي كه تنها راه آنها براي رسيدن به شهر بعدي و يا آبادي بعدي، زدن به دل رودخانه است و شايد هم در اين راه بسيار زخم ها ديده اند و داغ ها بر دلشان نشسته.

از روستايي برايتان بگويم كه بچه هايش در يك زمين خاكي كه سبزي اطرافش خار و تيغ و نهال كاريش درختچه هاي تاغ بود و با عشق تمام در اين زمين خاكي بازي مي كردند. و بچه هاي گروه برايشان يك پارك ساختند پاركي براي شادي دلهاي كوچك بچه هاي روستا،براي گشايش عقده داشتن حداقلي يك پارك ساده، شايد به نظر شما كارهايمان بسيار كوچك باشد اما نتيجه كارهايمان به بزرگي و پهناي نگاه همراه با رأفت ساكنان آن روستاست و همين هاست كه به ما اراده اين را مي دهد كه براي يك دوره سه ماهه كسب و كار را رها كنيم و دل به جاده جهادي بزنيم. از اينجا به بعد حكايتمان شيرين تر مي شود.

اما بگذاريد براي نوبت بعد ... با بچه هاي جهادي خداحافظي مي كنيم ولي هنوز از آنها كم گفته ايم.

به قلم: محمدحسين.م


ارسال نظرات