صفحه نخست

استان ها

اقشار و معاونت‌ها

وزارتخانه ها

محور مقاوت

اقتصاد مقاومتی

ورزشکاران

فیلم و نماهنگ

عکس

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

جامعه زنان

راهیان نور

جامعه پزشکی

اجتماعی

دانشجویی

مهندسین صنعت

اصناف

مداحان

کارگری

عشایری

پیشکسوتان

دانش آموزي

مهندسین عمران

فرهنگیان

اساتيد

مهندسين کشاورزی

حقوقدانان

طلاب و روحانيون

بنیاد فرهنگی روایت

علمي، پژوهشي و فناوري

بسیج رسانه

كارمندان

مساجد و محلات

بنیاد تعاون

باشگاه خبرنگاران

باشگاه آذربایجان شرقی

باشگاه آذربایجان غربی

باشگاه اردبیل

باشگاه اصفهان

باشگاه البرز

باشگاه ایلام

باشگاه بوشهر

باشگاه تهران

باشگاه تهران بزرگ

باشگاه چهارمحال و بختیاری

باشگاه خراسان جنوبی

باشگاه خراسان رضوی

باشگاه خراسان شمالی

باشگاه خوزستان

باشگاه زنجان

باشگاه سمنان

باشگاه سیستان و بلوچستان

باشگاه فارس

باشگاه قزوین

باشگاه کردستان

باشگاه قم

باشگاه کرمان

باشگاه کرمانشاه

باشگاه کهگیلویه و بویراحمد

باشگاه گلستان

باشگاه گیلان

باشگاه لرستان

باشگاه مازندران

باشگاه مرکزی

باشگاه هرمزگان

باشگاه همدان

باشگاه یزد

رزمایش اقتدار عاشورایی

هنرمندان

سازندگی

فرهنگی و هنری

صفحات داخلی

سه‌شنبه ۰۲ خرداد ۱۴۰۲ - 23 May 2023
مخدومی گفت: آن سرباز برای اینکه اجر کارش از بین نرود، نام خودش را اشتباهی به من گفته بود و بعدها هرچه به دنبال او گشتم نتوانستم او را پیدا کنم. این نمونه کوچکی از اخلاص و یک رنگی بود که در میان رزمندگان سپاه اسلام موج می زد.
کد خبر: ۸۹۰۶۶۷۹
|
۰۱ شهريور ۱۳۹۶ - ۰۶:۵۵

 به گزارش سرویس راهیان نور خبرگزاری بسیج،  هادی مخدومی از یادگاران هشت سال دفاع مقدس گفت: سردار جواد محمدپناه فرمانده وقت سپاه قروه هر چند روز یک بار نیروها را به مدت 24 ساعت برای گشت جوله به منطقه اعزام می کرد. یک بار به اتفاق نیروهای سپاه قروه از گردنه صلوات آباد به طرف موچش به راه افتادیم. پیاده روی طولانی مدت در مسیر پر پیچ و خم کوه های سر به فلک کشیده منطقه همه بچه ها را خسته کرده بود؛ به طوریکه تعدادی از بچه ها در همان وضعیت راهپیمایی در حال چرت زدن بودند.


به یک باره یک نارنجک جنگی در چند متری ما منفجر شد و ما خیلی سریع پشت صخره ها پناه گرفتیم. چشم چشم را نمی دید و ما هم نمی دانستیم از کدام طرف مورد حمله قرار گرفته ایم که برادر جواد گفت: از جان پناه هایتان بیرون بیایید، انفجار نارنجک کار من بود. ما که دلیل این کار برادر جواد را نمی دانستیم گرد ایشان جمع شدیم. برادر جواد گفت: تعدادی از نیروها در حالیکه خوابیده بودند به پیاده روی ادامه می دادند و من این کار را انجام دادم که خواب از سر شما بپرد.

بعد از اینکه به روستای اشکفتان رسیدیم، موقعیت های کمین و ضد کمین روستا را بررسی کردیم و نیروها را در دور تا دور روستا مستقر کردیم و آماده حضور نیروهای ضد انقلاب در روستا شدیم. اواسط فصل پاییز بود و سوز سرما بچه ها را اذیت می کرد، اما حضور در منطقه و برقراری گشت های جوله یکی از وظایف نیروها بود و ما باید این سرما را تحمل می کردیم.

شهید سلطانعلی کریمی یکی از نیروهایی بود که همراه به روستای اشکفتان اعزام شده بود. ایشان کنار من نشسته بود و زمانی که متوجه شد من به شدت احساس سرما می کنم، اورکت خودش را به من داد و تا صبح با من و تعدادی از نیروها که در کمین گاه نشسته بودیم صحبت کرد. من آن روزها تازه وارد سپاه شده بودم و سن و سالی هم نداشتم، اما حضور افرادی هم چون شهید کریمی برای ما قوت قلبی بود.

تا صبح در موقعیت های از پیش تعیین شده روستای اشکفتان منتظر نیروهای ضدانقلاب ماندیم و با بالا آمدن خورشید، وقتی متوجه شدیم نیروهای ضد انقلاب خیال آمدن به روستای اشکفتان را ندارند، به طرف موچش به راه افتادیم. حضور در گشت های جوله که به صورت هفتگی برگزار می شد در طول 2 سالی که بنده در سپاه قروه حضور داشتم جزء برنامه های دایمی سپاه قروه محسوب می شد.

بعد از دو سال خدمت در سپاه قروه به تیپ بیت المقدس اعزام شدم و محل خدمتم به شهر سنندج منتقل شد. نیروهای تیپ بیت المقدس در عملیات های مختلف غرب و شمال غرب و هم چنین جنوب حضور فعال داشتند و همواره نیروهای در قالب گردان های عمل کننده به مناطق دور و نزدیک اعزام می شدند.

بعد از اتمام عملیات والفجر 10 تعدادی از نیروهایی که در منطقه چناره مریوان حضور داشتند به شدت با کمبود آب و آذوقه روبرو بودند و نیروهای پشتیبانی باید از ارتفاعات سورن آب و آذوقه کافی به نیروهای مستقر در چناره می رساندند.

ارتفاع زیاد برف و مسافت طولانی سورن تا چناره و از طرف دیگر عدم امکان تردد وسایل نقلیه باعث شده بود که نیروها با پای پیاده این مسئولیت را عهده دار شوند تا آب و آذوقه را به نیروهای مستقر در چناره برسانند. نیروهای پشتیبانی به صورت داوطلبانه صبح زود آذوقه کافی را روی دوش خود حمل می کردند و نزدیک ظهر به موقعیت چناره می رسیدند و بعد از تحویل آذوقه به نیروهای چناره به طرف سورن به راه می افتادند و هنگام غروب آفتاب به سورن می رسیدند.



راهپیمایی یک روزه، آن هم در آن وضعیت جوی نامناسب و ارتفاعات سر به فلک کشیده باعث می شد که نیروهای پشتیبانی هر چند روز یک بار برای بردن آذوقه به چناره داوطلب شوند. در میان نیروهایی که هر روز به چناره اعزام می شدند متوجه حضور یک سرباز شدم که هر روز به چناره می رفت و روز بعد باز هم داوطلب می شد. من نام این سرباز را از او پرسیدم تا یک تشویقی مناسب برای او در نظر بگیرم. آن سرباز هم نام خودش را گفت و من هم نام او ثبت کردم، اما روز بعد هرچه لیست سربازان را زیر و رو کرم نام آن سرباز را پیدا نکردم.

آن سرباز برای اینکه اجر کارش از بین نرود، نام خودش را اشتباهی به من گفته بود و بعدها هرچه به دنبال او گشتم نتوانستم او را پیدا کنم. این نمونه کوچکی از اخلاص و یک رنگی بود که در میان رزمندگان سپاه اسلام موج می زد.

مصاحبه از: علی حسنی‌پور

ارسال نظرات