صفحه نخست

استان ها

اقشار و معاونت‌ها

وزارتخانه ها

محور مقاوت

اقتصاد مقاومتی

ورزشکاران

فیلم و نماهنگ

عکس

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

جامعه زنان

راهیان نور

جامعه پزشکی

اجتماعی

دانشجویی

مهندسین صنعت

اصناف

مداحان

کارگری

عشایری

پیشکسوتان

دانش آموزي

مهندسین عمران

فرهنگیان

اساتيد

مهندسين کشاورزی

حقوقدانان

طلاب و روحانيون

بنیاد فرهنگی روایت

علمي، پژوهشي و فناوري

بسیج رسانه

كارمندان

مساجد و محلات

بنیاد تعاون

باشگاه خبرنگاران

باشگاه آذربایجان شرقی

باشگاه آذربایجان غربی

باشگاه اردبیل

باشگاه اصفهان

باشگاه البرز

باشگاه ایلام

باشگاه بوشهر

باشگاه تهران

باشگاه تهران بزرگ

باشگاه چهارمحال و بختیاری

باشگاه خراسان جنوبی

باشگاه خراسان رضوی

باشگاه خراسان شمالی

باشگاه خوزستان

باشگاه زنجان

باشگاه سمنان

باشگاه سیستان و بلوچستان

باشگاه فارس

باشگاه قزوین

باشگاه کردستان

باشگاه قم

باشگاه کرمان

باشگاه کرمانشاه

باشگاه کهگیلویه و بویراحمد

باشگاه گلستان

باشگاه گیلان

باشگاه لرستان

باشگاه مازندران

باشگاه مرکزی

باشگاه هرمزگان

باشگاه همدان

باشگاه یزد

رزمایش اقتدار عاشورایی

هنرمندان

سازندگی

فرهنگی و هنری

صفحات داخلی

دوشنبه ۲۵ ارديبهشت ۱۴۰۲ - 15 May 2023
روایتی از عمارت تاریخی تبریز؛
ساعت به وقت تبریز است، صدایش برای اهل تبریز آشناست. فرقی نمی کند ساکن کدام محله تبریز باشی ، شرق یا غرب و یا مثل ما محل کارت در نزدیکی آن باشد و هر روز و هر ساعت صدایش را بشنوی.
کد خبر: ۸۹۹۹۶۷۸
|
۲۲ اسفند ۱۳۹۶ - ۱۲:۳۹

به گزارش خبرگزاری بسیج از آذربایجان شرقی، صدا، صدای قلب تبریز است، که از عمارت ساعت به گوش می‌رسد؛عمارتی که در دل شهر جای دارد و در تاریخی ترین نقطه اش. آهنگش حکایت از زندگی در این شهر می‌کند.

گوش مردم تبریز به این صدا عادت دارد، ساعت اگر یک روز هم از کار بیافتد، برای تعمیر یا به هر دلیل دیگر، مردم  را سؤال پیش می‌آید، گویی که گم‌شده‌ای دارند. بی ساعت، زندگی در این شهر چیزی کم دارد!

این ساختمان که تقریبا نماد تبریز شده است، در سال 1314 شمسی در زمان شهرداری حاج ارفع الملك جلیلی برای استقرار شهرداری تبریز بناشد.  معماری زیبایی دارد که از بالا به شکل عقاب است. دوبال گشوده و یک برج افراشته. بالای برج ، ساعتی چهار صفحه‌ای نصب شده است كه هر 15 دقیقه زمان را اعلام می‌كند. دنگ‌دنگ‌های این ساعت برای آنکه در حوالی میدان ساعت زندگی می‌کند مثل صدای آب است برای آنکه کنار جویبار می‌زید! گفته‌اند «بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین» من هم به شما می‌گویم بیا به میدان ساعت و گذر عمر را در این شهر پیر ببین.

اینجا تا چندی پیش ساختمان اصلی شهرداری تبریز بود و مردم برای رفع و رجوع امور اداری خود با شهرداری، بدان می‌رفتند.

سه‌چهارسال پیش اما شهردار تبریز آرزوی چندین ساله‌ی مردم را برآورده کرد و دستور تخلیه بخش‌های اداری شهرداری از این عمارت را داد و نخستین موزه‌ی شهرداری را در ایران، در همین مکان برپا کرد. اکنون مردم و مهمانان تبریز، به این عمارت می‌روند نه برای پرداخت عوارض و دریافت پروانه ساختمان، بلکه برای آشنایی با تاریخ و فرهنگ شهری که نخستین بلدیه‌ی ایران در آن پا گرفت.

وارد حیاط ش که می‌شوی، یک تاکسی قدیمی خواهی دید و یک ماشین آتش نشانی  قدیمی، گو که به نمایندگی از بلدیه‌ی تبریز، رسم خوش‌آمد گویی را به عهده دارند.

نمای سنگی بنا زیبایی خاصی دارد،  حس آذری می‌دهد، از گونه‌ی سنگ‌های آذرین است که از معدن اسپراخون، در همین نزدیکی‌های تبریز استخراج می‌شود. اسپراخون، این سنگ آذرین آذربایجانی، نشانی ازهویت معماری تبریز شده است.

ساختمان تالارهای متعددی دارد که هرکدام بخشی از موزه‌ی شهر شده‌اند؛ تالار آتش‌نشانی، تالار فرش، تالار چاپ، تالار دوربین‌های قدیمی و ...

در تالار آتش‌نشانی، دستگاه‌هایی وجود دارد که قدیم استفاده می‌شدند، دستی کار میکنند و اگر حوض در خانه باشد، به درد می‌خورد. حوض! نوستالوژی خانه‌های قدیم! زمانی که خانه‌ای بی‌حیاط نبود و حیاطی بی‌حوض! 

زیر زمین ساختمان سالن دیگری است که المان‌هایی از سنت ها و صنایع دستی مردم تبریز به نمایش گذاشته شده‌اند. اما شکوه فرهنگ و هنر تبریز را در طبقه‌ی بالا می‌توان دید؛ تالار فرش! فرش دستباف تبریز که  رج به رج آن راعشق بافته و زیبایی گره زده است.
فرش‌هایی در این سالن به نمایش گذاشته شده است  که بزرگی‌شان چشم را می‌گیرد و ظرافتشان، نگاه را می‌نوازد، اما فرش محقری هم هست که نه چشم را و نه نگاه را، که دل را می‌برد. فرشی که زیر پای پروین اعتصامی بوسیده است. همو که گفت:
گویند عارفان هنر و علم کیمیاست
وان مس که گشت همسر این کیمیا طلاست
چون معدنست علم و در آن روح کارگر
پیوند علم و جان سخن کاه و کهرباست
جان را بلند دار که این است برتری
پستی نه از زمین و بلندی نه از سماست
آن را که دیبهٔ هنر و علم در بر است
فرش سرای او چه غم ارزانکه بوریاست...

فرش‌های اینجا را اگر بگذاری و بگذری، پنجره های قوس دار و شیشه‌های رنگی ، رنگین کمانی از نور را برایت هدیه خواهند کرد، تا دقایقی تو را مجاب کنند زیبایی را تماشا کنی و آرامش را احساس!

موسیقی متن این آرامش هم دنگ دنگ ساعتی است که به وقت تبریز می‌زند! من دنبال این صدا را گرفتم، و پا بر پله‌‌هایی گذاشتم، که پای همگان به آن نمی‌رسد! راهرویی عریض و پله‌هایی مارپیچ، که به برج ساعت می‌رسد،  برجی که مغرورانه ایستاده و تبریز کهن را زیر پا دارد.
ارتفاع چند ده متری را باید پشت سر بگذاری تا به آن بالا برسی، از چرخ‌ها و دنده‌‌ها عبور کنی، تا منشاء صدارا از نزدیک ببینی.
ناقوس‌هایی که ربع به ربع، نیم به نیم و ساعت به ساعت، چکش بر تنشان میخورد تا به ما گویند  «کز عمر دمی گذشت و تو بی‌خبری...

ندا فرشباف

ارسال نظرات