صفحه نخست

استان ها

اقشار و معاونت‌ها

وزارتخانه ها

محور مقاوت

اقتصاد مقاومتی

ورزشکاران

فیلم و نماهنگ

عکس

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

جامعه زنان

راهیان نور

جامعه پزشکی

اجتماعی

دانشجویی

مهندسین صنعت

اصناف

مداحان

کارگری

عشایری

پیشکسوتان

دانش آموزي

مهندسین عمران

فرهنگیان

اساتيد

مهندسين کشاورزی

حقوقدانان

طلاب و روحانيون

بنیاد فرهنگی روایت

علمي، پژوهشي و فناوري

بسیج رسانه

كارمندان

مساجد و محلات

بنیاد تعاون

باشگاه خبرنگاران

باشگاه آذربایجان شرقی

باشگاه آذربایجان غربی

باشگاه اردبیل

باشگاه اصفهان

باشگاه البرز

باشگاه ایلام

باشگاه بوشهر

باشگاه تهران

باشگاه تهران بزرگ

باشگاه چهارمحال و بختیاری

باشگاه خراسان جنوبی

باشگاه خراسان رضوی

باشگاه خراسان شمالی

باشگاه خوزستان

باشگاه زنجان

باشگاه سمنان

باشگاه سیستان و بلوچستان

باشگاه فارس

باشگاه قزوین

باشگاه کردستان

باشگاه قم

باشگاه کرمان

باشگاه کرمانشاه

باشگاه کهگیلویه و بویراحمد

باشگاه گلستان

باشگاه گیلان

باشگاه لرستان

باشگاه مازندران

باشگاه مرکزی

باشگاه هرمزگان

باشگاه همدان

باشگاه یزد

رزمایش اقتدار عاشورایی

هنرمندان

سازندگی

فرهنگی و هنری

صفحات داخلی

يکشنبه ۳۱ ارديبهشت ۱۴۰۲ - 21 May 2023
جانباز مدافع حرم دلیجانی پس از مشاهده فیلم «به وقت شام» به ابراهیم حاتمی‌کیا نامه نوشت و از این کارگردان ارزشی تقدیر کرد.
کد خبر: ۹۰۰۵۲۲۹
|
۲۰ فروردين ۱۳۹۷ - ۲۲:۱۸

به‌گزارش خبرگزاری بسیج استان مرکزی؛ محمد توکلی جانباز مدافع حرم دلیجانی پس از مشاهده فیلم «به وقت شام» به ابراهیم حاتمی‌کیا نامه نوشت و به زبان شعر از این کارگردان ارزشی تقدیر و برای وی آرزوی تندرستی کرد.

در نامه این جانباز آمده است:

هوالطیف

یک: «نماز شام غریبان چو گریه آغازم، به مویه‌های غریبانه قصه پردازم»

آقا ابراهیم؛ سلام علیکم!

هر کجا نگاه می‌کردم

به وقت شام بود

همه‌اش فینال به وقت شام بود

همه جا پر بود از علی!

نمونه‌اش علی سیفی،

نمونه‌اش سعید خواجه صالحانی، 

نمونه‌اش حسین معزغلامی،

نمونه‌اش جواد محمدی

دو: «من از دیار حبیبم نه از بلاد غریب، مهیمنا به رفیقان خود رسان بازم»

آه، خاکریزی پیدا نمی‌کنم 

تا دور از چشم همرزمان

سر به خاک، گریه کنم

ناچار سر به صندلی سرخ سینما می‌گذارم

و به روزی فکر می‌کنم که یک گردان، دوازده شهید داد!

سه: «خدای را مددی ای رفیق ره تا من، به کوی میکده دیگر علم برافرازم»

آقا ابراهیم!

همه ترسم این است که مادرم به وقت شام را ببیند!

و دیگر نگذارد محمدش به شام برود!

چهار: «حرکت»

آقا ابراهیم!

امروز سیصد و شصت و چند روز از شکستن مهره‌های کمرم می‌گذرد

ناز شستت!

کمرشان را شکاندی!

پنج: «ز چنگ زهره شنیدم که صبحدم می‌گفت، غلام حافظ خوش‌لهجه خوش‌آوازم»

آقا ابراهیم!

قربان صراحت لهجه‌ات!

پنج تن نگهدارت!

انتهای پیام/

 
ارسال نظرات