صفحه نخست

استان ها

اقشار و معاونت‌ها

وزارتخانه ها

محور مقاوت

اقتصاد مقاومتی

بین الملل

ورزشکاران

فیلم و نماهنگ

عکس

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

جامعه زنان

راهیان نور

جامعه پزشکی

اجتماعی

دانشجویی

مهندسین صنعت

اصناف

مداحان

کارگری

عشایری

پیشکسوتان

دانش آموزي

مهندسین عمران

فرهنگیان

اساتيد

مهندسين کشاورزی

حقوقدانان

طلاب و روحانيون

بنیاد فرهنگی روایت

علمي، پژوهشي و فناوري

بسیج رسانه

كارمندان

مساجد و محلات

بنیاد تعاون

باشگاه خبرنگاران

باشگاه آذربایجان شرقی

باشگاه آذربایجان غربی

باشگاه اردبیل

باشگاه اصفهان

باشگاه البرز

باشگاه ایلام

باشگاه بوشهر

باشگاه تهران

باشگاه تهران بزرگ

باشگاه چهارمحال و بختیاری

باشگاه خراسان جنوبی

باشگاه خراسان رضوی

باشگاه خراسان شمالی

باشگاه خوزستان

باشگاه زنجان

باشگاه سمنان

باشگاه سیستان و بلوچستان

باشگاه فارس

باشگاه قزوین

باشگاه کردستان

باشگاه قم

باشگاه کرمان

باشگاه کرمانشاه

باشگاه کهگیلویه و بویراحمد

باشگاه گلستان

باشگاه گیلان

باشگاه لرستان

باشگاه مازندران

باشگاه مرکزی

باشگاه هرمزگان

باشگاه همدان

باشگاه یزد

رزمایش اقتدار عاشورایی

هنرمندان

سازندگی

فرهنگی و هنری

صفحات داخلی

سه‌شنبه ۰۹ خرداد ۱۴۰۲ - 30 May 2023
مادر شهید «سید شجاع احمدی» گفت: به عنوان یک مادر شهید از نسل جوان می‌خواهم که حجاب خودشان را حفظ کنند و نگذارند خون‌هایی که بر زمین ریخته شد به این راحتی پایمال شود.
کد خبر: ۹۰۱۶۳۹۶
|
۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۷ - ۲۳:۴۴

به گزارش خبرگزاری بسیج گلستان و به نقل از فارس ، «سید شجاع احمدی» فرزند دوم خانواده بود و به شدت به کشورش عشق می‌ورزید و عشق به وطن در وجودش نهادینه شده بود، وی در سن 14 سالگی بود که در مسجد اباعبدالله‌الحسین (ع) خیابان ایرانمهر شهرستان گرگان برای جنگ علیه باطل ثبت‌نام کردند و برای آمدن به جبهه آموزش‎هایی دید و به خاطر اینکه سن کمی داشت شناسنامه خودش را دستکاری کرده بود که بتواند به جنگ برود.

مادر شهید احمدی ادامه دارد: پسرم به دلیل سن کم و کوتاهی قدی که داشت به او می‌گفتند که نمی‌توانی به جنگ بروی و این مسئله او را آزار می‌داد و هنگامی که سربازان به صف ایستاده بودند و فرمانده از آنها بازرسی می‌کرد پسرم یک بلندی پیدا کرد و زیر پایش قرار داد و فرمانده رو به پسرم کرد و گفت چطور قدت بلند شده و زیر پایش را نگاه کرد و دید که او روی یک بلندی ایستاده است وقتی پسرم متوجه شد که فرمانده نقشه او را متوجه شد شروع به گریه و زاری می‌کند که چرا من رو به جبهه نمی‎برید.

مادر شهید در حالی که لبخند رضایت بر لبانش نقش می‌بندد می‌گوید: پسرم را از صف سربازان بیرون آوردند و من رفتم با پسر بزرگترم صحبت کردم و گفتم شما بروید با فرمانده صحبت کنید و هرطوری شده بگذارند تا او به جنگ برود چون پسر کوچکم مدام گریه می‌کرد و می‌گفت باید به جنگ بروم.

هر طوری شد پسر کوچکم در جنگ ثبت‌نام کرد پسرم اولین باری که به جبهه رفت حدود سه الی چهار ماه بود که به کرمانشاه اعزام شده بود و بعد از این مدت به خانه آمد و دومین بار به مدت 20 ماه به جبهه اعزام شد و همیشه می‌گفت کشور من در خطر است برای دفاع از میهنم باید به جنگ بروم.

این مادر شهید در حالی که از پسرش سخن می‌گوید با رویی گشاده ادامه می‌دهد: پسرم 18 ساله بود که به شهادت رسید و یک سال خدمت سربازی رفت و به صورت داوطلبانه عازم جبهه‌ها می‌شد از طرف نیروی انتظامی افرادی را برای اعزام به جبهه اعزام می‌کردند و پسرم داوطلب شد تا در جنگ شرکت کند و یکسال در میدان توپخانه شهرستان تهران خدمت کرد.

پسرم مجددا درخواست کرد که باید به منطقه جنگی برود و از خاک و میهنش دفاع کند و آنها گفتند باید قرعه‌کشی شود و نام هر شخصی که درآمد می‌تواند به جبهه اعزام شود.

وی ابراز کرد: پسرم بعد از یک هفته که به کرمان اعزام شد به درجه رفیع شهادت نائل شد او مردی مهربان، شجاع و سختکوش بود وقتی متوجه شد که جنگ در کشور شروع شده است درس و مدرسه را رها کرد و راهی جنگ شد.

رفتارش با پدر و مادر بسیار خوب بود هیچگاه ندیدم پایش رو جلوی بزرگترها و پدر و مادرش دراز کند حتی یک بار هم با صدای بلند با من صحبت نکرد.

وقتی برای خرج خوردن و پوشاک به پسرم وجهی پرداخت می‌کردیم بعد از بازگشت تمام پول‌ها را به ما باز می‌گرداند پسرم بسیار فردی قانع و باهوش بود.

همیشه با خودش می‌گفت دلم نمیاد که من لباس نو داشته باشم و دیگران در داشتن این لباس حسرت بخورند لباس نو بر تن نمی‌کرد.

مادر شهید گفت: پسرم هرساله در عید نوروز شگون خانواده می‌شد و با آیینه و قرآن از خارج خانه وارد منزل می‌شد تا خیر و برکت در زندگی ما سرازیر شود.

این مادر شهید می‌گوید: چند سال است که دخترم عکس پسر شهیدم را به همراه لباسش وارد خانه ‌می‌کند و هر دو شگون خانواده می‌شوند.

به عنوان یک مادر شهید از نسل جوان می‌خواهم که حجاب خودشان را حفظ کنند و نگذارند خون‌هایی که بر زمین ریخته شد به این راحتی پایمال شود.

سه پسر و دو دختر داشتم و هر سه پسرم مرد جبهه و جنگ بودند یک مجروح جنگی دارم او از ناحیه دست راست تیر خورده و مجروح شده است 

مادر شهید از زحمات مسوولان تقدیر کرد و می‌افزاید: مسوولان همواره به منزل ما سر می‌زنند و من به نوبه خودم از همه نهادها تشکر می‎کنم.

وی  اذعان کرد: اگر خدا قبول کند 38 روز خودم در میدان جنگ بودم و در آشپزخانه خدمت می‌کردیم.

ارسال نظرات