صفحه نخست

استان ها

اقشار و معاونت‌ها

وزارتخانه ها

محور مقاوت

اقتصاد مقاومتی

ورزشکاران

فیلم و نماهنگ

عکس

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

جامعه زنان

راهیان نور

جامعه پزشکی

اجتماعی

دانشجویی

مهندسین صنعت

اصناف

مداحان

کارگری

عشایری

پیشکسوتان

دانش آموزي

مهندسین عمران

فرهنگیان

اساتيد

مهندسين کشاورزی

حقوقدانان

طلاب و روحانيون

بنیاد فرهنگی روایت

علمي، پژوهشي و فناوري

بسیج رسانه

كارمندان

مساجد و محلات

بنیاد تعاون

باشگاه خبرنگاران

باشگاه آذربایجان شرقی

باشگاه آذربایجان غربی

باشگاه اردبیل

باشگاه اصفهان

باشگاه البرز

باشگاه ایلام

باشگاه بوشهر

باشگاه تهران

باشگاه تهران بزرگ

باشگاه چهارمحال و بختیاری

باشگاه خراسان جنوبی

باشگاه خراسان رضوی

باشگاه خراسان شمالی

باشگاه خوزستان

باشگاه زنجان

باشگاه سمنان

باشگاه سیستان و بلوچستان

باشگاه فارس

باشگاه قزوین

باشگاه کردستان

باشگاه قم

باشگاه کرمان

باشگاه کرمانشاه

باشگاه کهگیلویه و بویراحمد

باشگاه گلستان

باشگاه گیلان

باشگاه لرستان

باشگاه مازندران

باشگاه مرکزی

باشگاه هرمزگان

باشگاه همدان

باشگاه یزد

رزمایش اقتدار عاشورایی

هنرمندان

سازندگی

فرهنگی و هنری

صفحات داخلی

سه‌شنبه ۰۲ خرداد ۱۴۰۲ - 23 May 2023
خبرگزاری بسیج: 31 سال ناله‌ هایش بوی انتظار می‌ داد؛ آرزو داشت حتی یک بند انگشت پسرش را بیاورند؛ اما حالا انتظار دیگری دارد، می گوید: اگر مسئولان به خاطر میز و صندلی و پست و مسئولیت قسم خون شهدا را بخورند راضی نیستیم و قیامت جلوی آنها می گیریم.
کد خبر: ۹۰۴۴۹۵۷
|
۱۹ مرداد ۱۳۹۷ - ۰۰:۴۸

  خانم بحرامی را شاید به اسم خیلی ها نشناسند، اما کلیپ « شهید گمنام ۶۱ » را شاید کمتر کسی ندیده باشد. مادری که موقع تشییع پیکر شهدای گمنام پهنه صورتش را اشک پر می کند و با حالتی بغض آلود که دل سنگ آب می شود، می گوید:

آقا گمنام ۶۱ دارید؟

  • 18 ساله
  • کجا؟
  • سومار.
  • نه حاج خانوم سومار نداریم.
  • مادر از کِی داری می گردی؟
  • 23 ساله
  • ببین بچَه ام چقدر خوشگله. اومده دوستاشو بدرقه کنه. شاید بچه منم تو اینا باشه.....

 بعد رو به قاب عکس پسرش می کند و می گوید: کجا افتادی؟ ماماااان کجا جون دادی ماماااان!

آرزو دارم حتی شده یک دقیقه صورت ماهت را ببینم.

 23 ساله که می گردم شاید بچه من هم توی اینها باشه؛ دیشب به خواب همسایه مان آمده بود که یک پلاک آوردن یک سری استخوان آمده من هم آمدم اینجا اما دیدم نیست.

 عروسی اش را هفته پیش با شکوه برگزار کردیم خیلی خوب بود اما خودش نبود. داماد بی نام و نشان دیده بودید شما؟! داماد بی نام و نشان هیچ کجا نیست ... ( و به شدت می زند زیر گریه) اما عروسی بهروز من بی نام و نشان بود عروسی اش حنا بندان گرفتیم فامیل ها جمع شدند اما عروسی بی نام و نشان بود خوب داماد نبود، عروس که نیامده بود قربونت برم مامان !! امشب بیا به خوابم مامان، عزیز دلم بگو کجایی؟ و باز هم گریه امانش نمی دهد.

شهید بهروز صبوری 31 سال پیش در عملیات مسلم ابن عقیل در منطقه سومار به شهادت رسید او 18 سال بیشتر نداشت و پیکرش به دلیل شرایط عملیات در منطقه ماند.

مادر شهید صبوری هر روز صبح کوچه‌ را آب و جارو می‌  کرد و خانه را مرتب می کرد! هر بار که زنگ خانه به صدا درمی آمد تا جلوی در خانه می دوید. خانه آنها در محله امام زاده حسن در طرح تخریب شهرداری قرار گرفته بود اما او هیچگاه اجازه نداد خانه اش را خراب کنند چون هنوز امید داشت پسرش یک روز زنگ خانه را بزند و اینطوری شاید اثری از خانه پیدا نمی کرد.

31 سال بود که ناله‌ هایش بوی انتظار می‌ داد. 31 سال بود که کوفته درست نمی کرد می گوید: بهروزم عاشق این کوفته بود اما من بدون او لب به کوفته نمی زنم. هرشب به پسرش التماس می‌ کرد که فقط یک بار به خوابش بیاید و جای خود را نشان دهد.  

پیکر شهید صبوری در جریان خاکسپاری دو شهید گمنام در دانشگاه خلیج‌فارس بوشهر در اردیبهشت ماه 1389 در این محل آرام گرفته بود و هویت این شهید بعد از گذشت سه سال از خاکسپاری با آزمایش DNA شناسایی شد.  

 خانم بحرامی می گوید: آرزو داشتم فقط یک بند انگشت فرزندم را برای من بیاورند.    لحظه ای که قبر پسرم را بغل کردم از عسل برایم شیرین تر بود…

اما حالا مادر شهید صبوری در خواستی مهم تر از پیدا شدن جسد پسرش دارد. او می گوید: ملت ایران آنقدر بزرگوار و مهربان هستند که زبانم برای قدردانی از آنها قاصر است ما خانواده شهدا از ابراز محبت های مردم و از قدرشناسی و وفاداری ملت به انقلاب خیلی راضی هستیم ما مادران شهدا دست ملت را می بوسیم.

اما از مسئولان می خواهم هیچ موقع قسم خون شهدا را نخورند ما خانواده شهدا مخصوصا مادران شهدا راضی نیستیم.

 هر میزی که یک مسئول پشت آن نشسته 67 جوان شهید شده تا این میز به آن مسئول رسیده است. بنابراین مسئولان سعی کنند درست کار کنند تا مدیون خون شهدا و خانواده شهدا نباشند. توجه به آرمان های شهدا مقداری کم رنگ شده مسئولان کمی هم به فکر شهدا باشند. پدر و مادرها هیچ چیز نمی خواهند فقط به فکر شهدا باشند تا خون آنها پایمال نشود. ما خانواده شهدا روز قیامت جلوی مسئولانی را که به خون شهدا و به کشور خیانت کردند و موجب بروز مشکلات و تحمیل خسارت به مردم و کشور شدند می گیریم.

  

 گفت و گو: علی اشرف خانلری

 ادامه دارد....

 

 

 

ارسال نظرات