صفحه نخست

استان ها

اقشار و معاونت‌ها

وزارتخانه ها

محور مقاوت

اقتصاد مقاومتی

ورزشکاران

فیلم و نماهنگ

عکس

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

جامعه زنان

راهیان نور

جامعه پزشکی

اجتماعی

دانشجویی

مهندسین صنعت

اصناف

مداحان

کارگری

عشایری

پیشکسوتان

دانش آموزي

مهندسین عمران

فرهنگیان

اساتيد

مهندسين کشاورزی

حقوقدانان

طلاب و روحانيون

بنیاد فرهنگی روایت

علمي، پژوهشي و فناوري

بسیج رسانه

كارمندان

مساجد و محلات

بنیاد تعاون

باشگاه خبرنگاران

باشگاه آذربایجان شرقی

باشگاه آذربایجان غربی

باشگاه اردبیل

باشگاه اصفهان

باشگاه البرز

باشگاه ایلام

باشگاه بوشهر

باشگاه تهران

باشگاه تهران بزرگ

باشگاه چهارمحال و بختیاری

باشگاه خراسان جنوبی

باشگاه خراسان رضوی

باشگاه خراسان شمالی

باشگاه خوزستان

باشگاه زنجان

باشگاه سمنان

باشگاه سیستان و بلوچستان

باشگاه فارس

باشگاه قزوین

باشگاه کردستان

باشگاه قم

باشگاه کرمان

باشگاه کرمانشاه

باشگاه کهگیلویه و بویراحمد

باشگاه گلستان

باشگاه گیلان

باشگاه لرستان

باشگاه مازندران

باشگاه مرکزی

باشگاه هرمزگان

باشگاه همدان

باشگاه یزد

رزمایش اقتدار عاشورایی

هنرمندان

سازندگی

فرهنگی و هنری

صفحات داخلی

يکشنبه ۳۱ ارديبهشت ۱۴۰۲ - 21 May 2023
عطش اندوه سنگین دختران تشنه که روی شانه های زخمی و خسته عباس می نشیند و عباس مردی بیقرار و مضطرب، علم بر دوش ، به سوی خیمه ها می تازد تا شاید مشکی از آب پر کند و به سمت خیمه ها بازگردد، به سمت خیمه هایی که در اوج دلهره میان دشت همچنان در التهابی پر از دلواپسی پابرجاست و دشت سرآسیمه و نگران تّرک می خورد.
کد خبر: ۹۰۵۹۲۸۰
|
۲۸ شهريور ۱۳۹۷ - ۰۸:۴۱

به گزارش خبرگزاری بسیج از آذربایجان شرقی، آسمان را غمی بزرگ فرا می گیرد و صحرا در اضطراب عجیبی فرو می رود. نگاه دلتنگ دختران، آبستن گریه است و چشم انتظار عمو، و زمان دلتنگ تر از همیشه در امتداد دقایق آواره می سوزد و سوز عطش سینه تاریخ را می گدازد.
عباس در تنگنای لحظه ها کنار فرات می رسد، بی درنگ نیم خیز می شود تا مشک را پر کند، هزاران تیر به سوی او روانه می شود، به سختی مشک را پر می کند تا راهی دشت شود ولی میانه راه از دستانش دست می کشد و مشک را به دندان می گیرد تا به سوی کربلا بشتابد، به سوی تاریخی که تداعی عطش نسل هاست، به سوی تاریخی که پس از گذشت قرن ها هنوز، عطش، زخمی است که از عاشورا به یادگار مانده است.
عباس می تازد و تیرها به سوی او فرود می آیند، مشک سوراخ می شود، آب جرعه جرعه می چکد و عباس دریا دریا از دختران شرم می کند، مشک پاره می شود، آب جاری می گردد، عطش دشت را فرا می گیرد و عباس بی دست و بی آب برمی گردد، زخمی و بی قرار، غریبانه و نگران.
دشت تشنه تر می شود و بغض عطش چون کبوتری بی تاب از گلوی دختران بال می گشاید و اشک از چشمان ملتهب دختران لبان خشکیده دختران را نه، بلکه کربلا را سیراب می کند، عباس می گرید و داغ خونین کربلا گلوی تشنه حسین(ع) را می شکافد و غریو بلند هیهات من الذلت از گلوی عطشناک حسین(ع) بر تاریخ سربلندی و آزادی، شکوه رهایی می بخشد و عطش تاریخی می شود که با هر جرعه از آب حسین(ع) را غریبانه سلام می کنیم و عاجزانه در اوج غربت خویش ، چشم به راه موعود جمعه را انتظار می کشیم.

رقیه غلامی

ارسال نظرات