صفحه نخست

استان ها

اقشار و معاونت‌ها

وزارتخانه ها

محور مقاوت

اقتصاد مقاومتی

ورزشکاران

فیلم و نماهنگ

عکس

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

جامعه زنان

راهیان نور

جامعه پزشکی

اجتماعی

دانشجویی

مهندسین صنعت

اصناف

مداحان

کارگری

عشایری

پیشکسوتان

دانش آموزي

مهندسین عمران

فرهنگیان

اساتيد

مهندسين کشاورزی

حقوقدانان

طلاب و روحانيون

بنیاد فرهنگی روایت

علمي، پژوهشي و فناوري

بسیج رسانه

كارمندان

مساجد و محلات

بنیاد تعاون

باشگاه خبرنگاران

باشگاه آذربایجان شرقی

باشگاه آذربایجان غربی

باشگاه اردبیل

باشگاه اصفهان

باشگاه البرز

باشگاه ایلام

باشگاه بوشهر

باشگاه تهران

باشگاه تهران بزرگ

باشگاه چهارمحال و بختیاری

باشگاه خراسان جنوبی

باشگاه خراسان رضوی

باشگاه خراسان شمالی

باشگاه خوزستان

باشگاه زنجان

باشگاه سمنان

باشگاه سیستان و بلوچستان

باشگاه فارس

باشگاه قزوین

باشگاه کردستان

باشگاه قم

باشگاه کرمان

باشگاه کرمانشاه

باشگاه کهگیلویه و بویراحمد

باشگاه گلستان

باشگاه گیلان

باشگاه لرستان

باشگاه مازندران

باشگاه مرکزی

باشگاه هرمزگان

باشگاه همدان

باشگاه یزد

رزمایش اقتدار عاشورایی

هنرمندان

سازندگی

فرهنگی و هنری

صفحات داخلی

پنجشنبه ۰۴ خرداد ۱۴۰۲ - 25 May 2023
مامان جای من نذر می‌کند. آرزو می‌کند. خیر طلب می‌کند. و من مثل هر سال شریک می‌شوم. زمانی که باید ستون این هفته را تحویل دبیر فرهنگی می‌دادم در سفر بودم. در یک سفر دور و دراز.
کد خبر: ۹۰۷۴۸۱۷
|
۱۵ آبان ۱۳۹۷ - ۰۹:۳۰

به گزارش خبرگزاری بسیج، مامان تماس اینترنتی گرفت و آخر مکالمه‌مان گفت: «از طرف تو کره کنار گذاشته‌ام.» سال گذشته هم برایم زعفران نذر کرده بود. مامان زن عجیبی است. حواسش به همه چیز هست. حواسش هست صبح‌ها برای من و خودشان دعا بخواند. صدقه بدهد. حواسش هست آداب هر مناسبت مذهبی را به‌جا بیاورد. حواسش هست در نذری‌ها و خرج‌ها جای من نیت کند، حاجت بخواهد و کمک کند. کره را هم نذر شله‌زرد بیست‌وهشت صفر کرده است. نذر عزاداری وفات پیامبر (ص).

از وقتی یادم می‌آید، خاله‌ام بیست‌وهشتم صفر هرسال مراسم شله‌زردپزان داشت. بچه که بودم شوق مهمانی به معنویت مراسم عزاداری خاله می‌چربید. بزرگ که شدم حسرت دوری و مهاجرت جای تمام شوق و معنویت را گرفت. این سال‌های دوری و غربت، تمام تلاش مامان در هر رویداد ملی و مذهبی این بوده که مرا شریک لحظه‌ها کند. شاید شریک معنویت، شاید شریک شوق با هم بودن. این روزها که دوباره به رویداد وفات پیامبر (ص) نزدیک شده‌ایم، شوق و تکاپوی مامان از پشت تلفن حس می‌شود. 

مامان جای من نذر می‌کند. آرزو می‌کند. خیر طلب می‌کند. و من مثل هر سال شریک می‌شوم. زمانی که باید ستون این هفته را تحویل دبیر فرهنگی می‌دادم در سفر بودم. در یک سفر دور و دراز. به خودم گفتم مسافر خسته‌ای که شریک راه دور هر رویداد مذهبی است چطور می‌تواند برای وفات پیامبرش کلمه بسازد و جمله بنویسد؟

باید اعتراف کنم تمام محرم و صفر این حس و حال عجیب مانند بختک افتاده بود روی جانم و می‌ترسیدم بعد مسافت شبیه خلائی بزرگ خودش را در مطالبم نشان بدهد. با این حال، هر هفته کلمه‌ها مهمان من که نه، مرا مهمان خودشان می‌کردند و اجازه می‌دادند من تصاحب‌شان کنم. اما این هفته همه چیز فرق می‌کرد. من در جاده بودم و هنوز کلمات مرا به حریم‌شان راه نداده بودند. دلم گرفت. با خودم گفتم: «این هفته مطلبی نمی‌نویسم». شانه بالا انداختم و کسی در سرم گفت: «چه حیف که نمی‌توانم برای وفات کسی که مسلمانی‌ام از بعثت نورانی اوست، چیزی بنویسم. چه شوربختم که کلمات از من دورند و قلبم شبیه زمین سوخته و لم یزرعی است. چه حیف که نمی‌توانم در کویر قلبم کلمه‌ای بکارم...»

آنقدر به آسمان گرفته و ابری و جاده پیش‌رو چشم دوختم تا چشمانم سنگین شد. خواب و بیدار بودم که عکس مامان روی صفحه موبایل افتاد. تماس اینترنتی گرفت و آخر مکالمه‌مان گفت: «از طرف تو کره کنار گذاشته‌ام».

تماس را قطع کردم و به تکه‌های سرد و سفت کره فکر کردم که در مایه طلایی و شیرین و مطبوع آب می‌شدند و دست مامان به ملاقه بزرگ، حرکتِ دورانی می‌داد. به خانه خاله فکر کردم و صدای بازی نوه‌هایی که این روزها جای کودکی ما را پر کرده‌اند. به مهربانی پیامبری فکر کردم که برای عالم و آدم رحمت بوده و هست. پیامبرمکتب نرفته‌ای که سلطان کلمات است. کسی که به اذن او خاطرات زنده می‌شوند، قفل کلمات باز می‌شود و مسافر خسته و غریبی مثل من می‌تواند چند خطی بنویسد. کسی که قلم و قصه از آن اوست و اجازه می‌دهد از راه دور و نزدیک در آسمان رحمتش بال و پر بزنیم.

 

 

منبع: صبح نو

ارسال نظرات