صفحه نخست

استان ها

اقشار و معاونت‌ها

وزارتخانه ها

محور مقاوت

اقتصاد مقاومتی

ورزشکاران

فیلم و نماهنگ

عکس

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

جامعه زنان

راهیان نور

جامعه پزشکی

اجتماعی

دانشجویی

مهندسین صنعت

اصناف

مداحان

کارگری

عشایری

پیشکسوتان

دانش آموزي

مهندسین عمران

فرهنگیان

اساتيد

مهندسين کشاورزی

حقوقدانان

طلاب و روحانيون

بنیاد فرهنگی روایت

علمي، پژوهشي و فناوري

بسیج رسانه

كارمندان

مساجد و محلات

بنیاد تعاون

باشگاه خبرنگاران

باشگاه آذربایجان شرقی

باشگاه آذربایجان غربی

باشگاه اردبیل

باشگاه اصفهان

باشگاه البرز

باشگاه ایلام

باشگاه بوشهر

باشگاه تهران

باشگاه تهران بزرگ

باشگاه چهارمحال و بختیاری

باشگاه خراسان جنوبی

باشگاه خراسان رضوی

باشگاه خراسان شمالی

باشگاه خوزستان

باشگاه زنجان

باشگاه سمنان

باشگاه سیستان و بلوچستان

باشگاه فارس

باشگاه قزوین

باشگاه کردستان

باشگاه قم

باشگاه کرمان

باشگاه کرمانشاه

باشگاه کهگیلویه و بویراحمد

باشگاه گلستان

باشگاه گیلان

باشگاه لرستان

باشگاه مازندران

باشگاه مرکزی

باشگاه هرمزگان

باشگاه همدان

باشگاه یزد

رزمایش اقتدار عاشورایی

هنرمندان

سازندگی

فرهنگی و هنری

صفحات داخلی

چهارشنبه ۰۳ خرداد ۱۴۰۲ - 24 May 2023
مرتضی زاهدی از جانبازان شهر دستگرد برخوار که همراه با دیگر دوستانش آقایان حسن زکی پور و تقی شیریان در گردان یامهدی در زمان جنگ هشت ساله دفاع مقدس توفیق سربازی حضرت ولی عصر ارواحنافداه را پیدا کردند.
کد خبر: ۹۱۲۶۷۱۵
|
۲۴ فروردين ۱۳۹۸ - ۲۳:۴۰
به گزارش خبرگزاری بسیج از برخوار، مرتضی زاهدی از جانبازان شهر دستگرد برخوار که همراه با دیگر دوستانش آقایان حسن زکی پور و تقی شیریان در گردان یامهدی در زمان جنگ هشت ساله دفاع مقدس توفیق سربازی حضرت، ولی عصر ارواحنافداه را پیدا کردند. این جانباز عزیز نحوه جراحت دستش را اینگونه تعریف میکند: مرتضی زاهدی دستگردی، جانباز هشت ساله دفاع مقدس در گفتگو با این رسانه چنین بیان داشت: ما در روز عملیات به چند گروهان تقسیم شدیم. گروهان‌های اول وارد خط شدند…من و تعدادی دیگر از همشهریان عزیز آقایان حسن زکی پور و تقی شیریان در گروهان پشتیبانی بودیم. هرلحظه برای ما مثل یک ساعت میگذشت… منتظر بودیم تا به ما خبر بدهند که وارد خط بشویم و، اما بالاخره زمانش فرا رسید…

خوشحالی در چهره رزمندگان موج میزد…

 روز عملیات باران شدیدی می‌آمد و عراقی‌ها خیال کرده بودند که امروز عملیات تعطیل است و درگیری در کار نیست…؟!
 من در پست تیربارچی بودم
به محض اینکه تپه خاکی میدیدم تیربار را روی آن قرار میدادم و دشمن را هدف میگرفتم…
 برای اینکه از حال همدیگه باخبر بشیم، با دیگر بچه‌ها قرار گذاشتیم که همدیگه رو بلند صدا بزنیم، اگر جوابی نشنیدیم بدونیم که اون شخص یا مجروح شده یا شهید
 
تقریبا همان ابتدای کار بود .. هر چه حسن زکی پور رو صدا زدیم  جوابی نشنیدیم
 
گلوله‌ای در گلوی حسن خورد و مجروح شده بود.  …
وقتی که سرجامون مستقر شدیم
من تیر بار رو آماده کردم و منتظر بودم برای شلیک که فرمانده دستوری صادر کرد…
 من برای اجرا کردن دستور فرمانده رفتم و در راه بازگشت، مورد هدف تیربار دشمن قرار گرفتم
گلوله‌هایی که به دستم اصابت کرده بود سبب شد که دیگر دست چپم به طور کامل توانایی اش را از دست بدهد…
همانجا نشستم و دستم را روی سینه ام قرار دادم 
 بدنم پر از سرخی خون شده بود
دوست داشتم در آن لحظه دو رکعت نماز نشسته بخوانم
تیمم کردم و رکعت اول را شروع کردم، اما به رکعت دوم نرسیدم و از هوش رفتم…
 چندین ساعت بعد که به هوش آمدم متوجه شدم که بچه‌های خودمان برای به عقب بردن شهدا و مجروحین آمدند و در نهایت من را به عقب برگرداندند…
 این جانباز بزرگوار در نهایت این چنین گفت:
شهدا برگ سبز را گرفتند و رفتند.
ولی ما جا ماندیم
 خداراشکر میکنم که این توفیق را داشتم و ان شاءلله خداوند کمکمان کند که در غربال آخرالزمان فرو نریزیم و هیچ وقت از کاری که کردیم پشیمان نباشیم.
ارسال نظرات