صفحه نخست

استان ها

اقشار و معاونت‌ها

وزارتخانه ها

محور مقاوت

اقتصاد مقاومتی

ورزشکاران

فیلم و نماهنگ

عکس

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

جامعه زنان

راهیان نور

جامعه پزشکی

اجتماعی

دانشجویی

مهندسین صنعت

اصناف

مداحان

کارگری

عشایری

پیشکسوتان

دانش آموزي

مهندسین عمران

فرهنگیان

اساتيد

مهندسين کشاورزی

حقوقدانان

طلاب و روحانيون

بنیاد فرهنگی روایت

علمي، پژوهشي و فناوري

بسیج رسانه

كارمندان

مساجد و محلات

بنیاد تعاون

باشگاه خبرنگاران

باشگاه آذربایجان شرقی

باشگاه آذربایجان غربی

باشگاه اردبیل

باشگاه اصفهان

باشگاه البرز

باشگاه ایلام

باشگاه بوشهر

باشگاه تهران

باشگاه تهران بزرگ

باشگاه چهارمحال و بختیاری

باشگاه خراسان جنوبی

باشگاه خراسان رضوی

باشگاه خراسان شمالی

باشگاه خوزستان

باشگاه زنجان

باشگاه سمنان

باشگاه سیستان و بلوچستان

باشگاه فارس

باشگاه قزوین

باشگاه کردستان

باشگاه قم

باشگاه کرمان

باشگاه کرمانشاه

باشگاه کهگیلویه و بویراحمد

باشگاه گلستان

باشگاه گیلان

باشگاه لرستان

باشگاه مازندران

باشگاه مرکزی

باشگاه هرمزگان

باشگاه همدان

باشگاه یزد

رزمایش اقتدار عاشورایی

هنرمندان

سازندگی

فرهنگی و هنری

صفحات داخلی

يکشنبه ۳۱ ارديبهشت ۱۴۰۲ - 21 May 2023
کد خبر: ۹۱۳۷۳۲۲
|
۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۸ - ۰۴:۱۷
به گزارش بسیج اشکذر:
مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای ضمن نقل خاطره ای رمز موفقیت خود را در نیکی به والدین معرفی کرده اند.
مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای در این زمینه می فرماید: بنده اگر در زندگی خود در هر زمینه ای توفیقاتی داشته ام ، وقتی محاسبه می کنم به نظرم می رسد که این توفیقات باید از یک کارنیکی که من نسبت به یکی از والدینم انجام داده ام باشد.
سپس در ادامه می فرمایند: پدرم در سنین پیری – بیست و چند سال قبل از فوت به بیماری آب چشم که موجب نابینائی می شود مبتلا شد بنده در آن موقع در قم مشغول تحصیل و تدریس بودم ، از قم مکررا به مشهد می آمدم و ایشان را به دکتر می بردم ، و دوباره باز می گشتم تا اینک در سال ۱۳۴۳ هجری شمسی به ناچار برای معالجه ، ایشان را به تهران آوردم ، اطباء در ابتداء ما را ماءیوس ‍ کردند گرچه بعد از دو سه سال یک چشم ایشان معالجه شد و تا آخر عمر هم میدید، اما آن زمان مطلقا نمی توانست با چشمهایش جائی را ببیند و باید دستشات را می گرفتیم .
و این برای من یک غصه (بزرگ ) شده بودم ، زیرا اگر به قم می آمدم ، ایشان مجبور بود در گوشه ای از خانه بنشیند و قادر به مطالعه و معاشرت و هیچ کاری نبود، و انس و الفتی هم که با من داشت با دیگر برادران نداشت ، با من به دکتر می رفت ولی همراه شدن با دیگران و رفتن به دکتر برایش آسان نبود، وقتی بنده نزد ایشان بودم برایشان کتاب می خواندم و با هم بحث علمی می کردیم و از این رو با من ماءنوس بود، به هر حال احساس کردم اگر ایشان را در مشهد مقدس تنها رها کنم و به قم برگردم ، ایشان به یک موجود معطل و از کار افتاد تبدیل می شود که برای خود ایشان بسیار سخت بود، برای من نیز خیلی ناگوار بود از طرفی دوری از قم نیز برای من غیر قابل تحمل بود، زیرا که من با قم انس داشتم و تصمیم گرفته بودم که تا آخر عمر در قم بمانم .
بر سر دو راهی گیر کرده بودم ، این مساءله در ایامی بود که ما برای معالجه پدرم در تهران بودیم ، روزهای سختی را در حال تردید گذارندم .
عصر تابستانی بود که سراغ یکی بزرگان و دوستانم در چهار راه حسن آباد تهران رفتم او اهل معنا و آدم با معرفتی بود، جریان ایشان تعریف کردم ، در ضمن گفتم : من دنیا و آخرت خودم را در قم می بینم ، اگر اهل دنیا باشم دنیای من در قم است و اگر اهل آخرت هم باشم آخرت من در قم است ، خلاصه من باید از دنیا و آخرت خودم بگذرم که با پدرم به مشهد بروم و در آنجا بمانم !
آن بزرگوار تاءمل مختصری کرد و فرمود: شما برای خدا از قم دست بکش و به مشهد برو، خداوند متعال می تواند دنیا و آخرت تو را از قم به مشهد منتقل کند.
من در سخنان ایشان تاءملی کردم عجب حرفی است ! انسان می تواند با خداوند معامله کند، با خودم گفتم برای خاطر خدا، پدرم را به مشهد می برم و همانجا می مانم ، خداوند هم اگر اراده فرمود، می تواند دنیا و آخرت مرا از شهر قم به مشهد مقدس بیاورد، تصمیم خود را گرفتم ، دلم باز شد و ناگهان از این رو به آن رو شدم یعنی کاملا راحت شدم و با حالت بشاش و آسودگی خاطر به منزل آمدم .
والدین من که چند روزی بود که مرا ناراحت میدیدند، از بشاش بودن من تعجب کردند به آنها گفتم : من تصمیم گرفتم با شما به مشهد بیایم و آنجا بمانم ، آنها اول باورشان نمی شد که من از قم دست بکشم ، با آنها به مشهد قدس رفتم و آنجا ماندم و خداوند متعال بعد از آن ، توفیقات زیادی به ما داد و به هر حال به دنبال کار و وظیفه خود رفتم ، اگر بنده در زندگی خود توفیقی داشتم اعتقادم این است که ناشی از همان بر و نیکی است به پدر و مادرم انجام داده ام.
 اخلاق در خانواده و تربیت فرزند، سید محمد نجفی یزدی
انتهای پیام/د 
ارسال نظرات