صفحه نخست

استان ها

اقشار و معاونت‌ها

وزارتخانه ها

محور مقاوت

اقتصاد مقاومتی

ورزشکاران

فیلم و نماهنگ

عکس

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

جامعه زنان

راهیان نور

جامعه پزشکی

اجتماعی

دانشجویی

مهندسین صنعت

اصناف

مداحان

کارگری

عشایری

پیشکسوتان

دانش آموزي

مهندسین عمران

فرهنگیان

اساتيد

مهندسين کشاورزی

حقوقدانان

طلاب و روحانيون

بنیاد فرهنگی روایت

علمي، پژوهشي و فناوري

بسیج رسانه

كارمندان

مساجد و محلات

بنیاد تعاون

باشگاه خبرنگاران

باشگاه آذربایجان شرقی

باشگاه آذربایجان غربی

باشگاه اردبیل

باشگاه اصفهان

باشگاه البرز

باشگاه ایلام

باشگاه بوشهر

باشگاه تهران

باشگاه تهران بزرگ

باشگاه چهارمحال و بختیاری

باشگاه خراسان جنوبی

باشگاه خراسان رضوی

باشگاه خراسان شمالی

باشگاه خوزستان

باشگاه زنجان

باشگاه سمنان

باشگاه سیستان و بلوچستان

باشگاه فارس

باشگاه قزوین

باشگاه کردستان

باشگاه قم

باشگاه کرمان

باشگاه کرمانشاه

باشگاه کهگیلویه و بویراحمد

باشگاه گلستان

باشگاه گیلان

باشگاه لرستان

باشگاه مازندران

باشگاه مرکزی

باشگاه هرمزگان

باشگاه همدان

باشگاه یزد

رزمایش اقتدار عاشورایی

هنرمندان

سازندگی

فرهنگی و هنری

صفحات داخلی

دوشنبه ۰۱ خرداد ۱۴۰۲ - 22 May 2023
شهید عباس زرگری شهید بزرگواری از کاروان شهدای فرهنگی، طلبه و هنرمند قم است که پس از شهادت، به درخواست مادر، چشم راستش را باز کرد.
کد خبر: ۹۱۸۲۳۵۴
|
۱۵ مهر ۱۳۹۸ - ۱۷:۳۸



به گزارش خبرگزاری بسیج از قم، شهید والامقام «عباس زرگری» در ششم بهمن سال ۱۳۴۰ در قم به دنیا آمد و پس از گذراندان دوران ابتدایی، راهنمایی و هنرستان و اخذ دیپلم، در سال ۱۳۶۰ جهت خدمت سربازی راهی کردستان شد. به دلیل علاقه‌ای که به هنر خوشنویسی داشت، همزمان به فراگیری این هنر ارزشی نیز همت گمارد.

با پایان گرفتن دوران خدمت، وارد حوزه علمیه شد و بدلیل داشتن مهارت هنری و روحیه اخلاص و تواضع، همچون شمعی در جمع دوستان حوزوی خویش می‌درخشید. این شهید عزیز در سال ۶۵ با عنوان مربی امور تربیتی در آموزش و پرورش مشغول خدمت شد و در پایگاه بسیج نیز به انجام اموری همچون خلق آثار هنری و خطاطی در رابطه با جبهه و جنگ می‌پرداخت.

شهید عباس زرگری در ۱۷ آذر سال ۱۳۶۵ به عنوان نیروی بسیجی همراه لشکر ۱۷ امام علی بن ابی طالب (ع) عازم جبهه شد و پس از شرکت در دو عملیات کربلای چهار و پنج، در ۲۴ دی سال ۱۳۶۵ در شلمچه مورد اصابت رگبار مسلسل دشمن قرار گرفت و به شهادت رسید.

در فرازی از وصیتنامه شهید زرگری آمده است: «به هیچ کس اجازه ندهید اسلام و نظام مقدس جمهوری اسلامی را تضعیف کند. قاطعانه بر دهان یاوه گویان بکوبید که خدا از این امر راضی هست»
 

مادر بزرگوار شهید زرگری درباره خصوصیات فرزند شهیدش می‌گوید: «عباس تنها پسرم بود و علاقه خاصی به حضرت امام (ره) داشت و از دوران نوجوانی و در بحبوحه انقلاب، هنگامی که در هنرستان درس می‌خواند، بچه‌ها را دور هم جمع می‌کرد و در تظاهرات‌ها و راهپیمایی‌ها شرکت می‌نمود؛ عباس و سه دخترم فرهنگی بودند، اما عباس، درس حوزه هم می‌خواند. عباس می‌گفت: می‌خواهم در منطقه جنوب با دشمنی که در مقابلم هست بجنگم نه در جایی که دشمن از پشت خنجر می‌زند. برایم مرتب احادیث اهل بیت (ع) را می‌خواند. سفارش می‌کرد اگر شهید شدم موقع تشییع، جلو جنازه‌ام باشید و گریه و زاری نکنید».

مادر شهید عباس زرگری ادامه می‌دهد: عباس به من گفته بود وقتی که در قم نیست، صحبت هایم را روی نوار کاست ضبط کنم تا وقتی آمد گوش کند، ولی من به او می‌گفتم دوست دارم رو در رو دردودل کنیم و تو نگاهت به من باشد.

آن روز که تشییع ۱۰۶ شهید در قم بود، خودم پیشاپیش جنازه عباس حرکت کردم تا رسیدیم به گلزار شهدا. سفارش کرده بود که خودم او را به خاک بسپارم. برای همین وقتی که پس از شنیدن خبر شهادتش برای زیارت پیکر شهید به بهشت معصومه (س) رفته بودیم، خیلی گریه می‌کردم. در بغل گرفتمش. قلبش سوراخ شده بود و خودم پلاک را از گردنش باز کردم.

از او خواستم که خدا هم صبر به من بدهد و هم شفاعتش را و این بود که حرف هایم را شنید و چشم راستش را باز کرد. انگار به من لبخند می‌زد. بوسیدمش و آرامشی خاصی همه وجودم را گرفت و به خدا عرض کردم: خدایا این امانت را پس از ۲۵ سال تحویل تو دادم».

مادر شهید زرگری در ادامه خاطراتش می‌افزاید: رفتار عباس با من جور دیگری بود و انس و علاقه خاصی به هم داشتیم و دردودل می‌کردیم. وقتی می‌خواست برود گفتم دو سال تبلیغ رفتی، دو سال هم خدمت رفتی، دیگر لازم نیست بروی! می‌گفت: آن‌هایی که زن و بچه دارند، می‌روند جبهه، چرا من که مجردم نروم؟! کف پاهایم را می‌بوسید و می‌گفت: تا خودت راضی نشوی و ساکم را نبندی نمی‌روم! من هم که علاقه و انگیزه شدید او را برای حضور در جبهه دیدم و حس کردم اینطوری اذیت می‌شود، راضی شدم و ساکش را بستم. موقع خداحافظی پیشانی من را بوسید و گفت: شما امکان دارد که یک بار دیگر مرا ببوسید، ولی من شاید نتوانم دیگر شما را ببوسم!

خواهر شهید زرگری نیز درباره خصوصیات اخلاقی برادرش می‌گوید: برادرم مربی پروشی بود، همواره سفارش می‌کرد به قرائت قرآن و نماز اول وقت و نماز شب و حجاب و توکل بر خدا و پیروی از امام (ره) و می‌گفت: تلاش کنید تا امام زمان را بشناسید و بدانید رسالت شما که در مدرسه مسئولیت دارید، خیلی سنگین‌تر است.
ارسال نظرات