صفحه نخست

استان ها

اقشار و معاونت‌ها

وزارتخانه ها

محور مقاوت

اقتصاد مقاومتی

ورزشکاران

فیلم و نماهنگ

عکس

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

جامعه زنان

راهیان نور

جامعه پزشکی

اجتماعی

دانشجویی

مهندسین صنعت

اصناف

مداحان

کارگری

عشایری

پیشکسوتان

دانش آموزي

مهندسین عمران

فرهنگیان

اساتيد

مهندسين کشاورزی

حقوقدانان

طلاب و روحانيون

بنیاد فرهنگی روایت

علمي، پژوهشي و فناوري

بسیج رسانه

كارمندان

مساجد و محلات

بنیاد تعاون

باشگاه خبرنگاران

باشگاه آذربایجان شرقی

باشگاه آذربایجان غربی

باشگاه اردبیل

باشگاه اصفهان

باشگاه البرز

باشگاه ایلام

باشگاه بوشهر

باشگاه تهران

باشگاه تهران بزرگ

باشگاه چهارمحال و بختیاری

باشگاه خراسان جنوبی

باشگاه خراسان رضوی

باشگاه خراسان شمالی

باشگاه خوزستان

باشگاه زنجان

باشگاه سمنان

باشگاه سیستان و بلوچستان

باشگاه فارس

باشگاه قزوین

باشگاه کردستان

باشگاه قم

باشگاه کرمان

باشگاه کرمانشاه

باشگاه کهگیلویه و بویراحمد

باشگاه گلستان

باشگاه گیلان

باشگاه لرستان

باشگاه مازندران

باشگاه مرکزی

باشگاه هرمزگان

باشگاه همدان

باشگاه یزد

رزمایش اقتدار عاشورایی

هنرمندان

سازندگی

فرهنگی و هنری

صفحات داخلی

چهارشنبه ۲۰ ارديبهشت ۱۴۰۲ - 10 May 2023
 یکی از مشایخ بزرگوار خودشان که چطور به واسطه علاقه بیش از حد به فرزند و این نعمتی که نعمت الهی بود، و بعد از دستشان رفته بود؛ چطور در اواخر عمر در آن لحظات سکرات موت با یک وضع بسیار بدی از دنیا رفت....
کد خبر: ۹۲۴۵۰۷۲
|
۰۹ خرداد ۱۳۹۹ - ۱۲:۵۴

به گزارش خبرگزاری بسیج، حجت الاسلام محمد علی رحمانی، با ذکر خاطره ای از یادگار امام مرحوم حاج سید احمد خمینی می گوید:یک وقتی ما در جایی بودیم، داشتیم با هم صحبت می کردیم، حاج احمد آقا تسبیح من را گرفتند و مشغول ذکر شدند. بعد از آن مثل اینکه یادشان می رود که تسبیح را به من برگردانند؛ من زودتر از ایشان به منزل یکی از دوستان رفتم. این تسبیح داخل جیب قبای ایشان ماند. ایشان هم بعد از آمدن به منزل، قبایشان را عوض می کنند و قضیّه فراموش می شود. من مدّت یک ماه دنبال تسبیحم بودم؛ از من می پرسیدند : چی شد؟ شما آن شب دست من دادید بعد چی شد؟ شاید برداشتید یا جا گذاشتید! با این حال من هم زیاد رویم نمی شد که به ایشان بگویم، دست شما بود. چون ایشان گفته بود من هرچه نگاه کردم تسبیح شما را ندیدم. یک ماه یا بیشتر از یک ماه از یک ماه گذشت، روزی ایشان اتّفاقی، آن را در قبا و لباسی که می پوشند و خدمت امام می روند، پیدا می کنند. حالا یا گزارشی بوده، سؤالی بوده، من نمی دانم. خدمت امام که می رسند دست می برند داخل جیبشان، یک دفعه تسبیح را در می آورند که دستشان بگیرند، تسبیح را که نگاه می کنند، ماجرا به یادشان می آید و به حضرت امام عرض می کنند : آقا، چقدر خوب شد این پیدا شد. این تسبیح مال فلانی است و یک ماه، یک ماه و نیم است داخل جیب این قبای من بوده است. من هم آن را نپوشیده بودم؛ ایشان خیلی دنبال تسبیحش است.

 

 آقا فرموده بودند "به فلانی بگویید که تسبیح خوب داشتن خوب است، اشکال ندارد تسبیح خوب داشته باشید"حال تسبیح من هم تسبیح خوبی نبود؛ امّا خوب آنچه که مهم است این است که بگویید تعلّق به این طور چیزها پیدا نکنند و فرموده بودند که گاهی یک "تسبیح"، تعلّق به یک تسبیح "بی ارزش"در دنیا، آدم را به جهنّم می برد و حاج احمد آقا ضمن این که تسبیح ما را می دادند، فرموده حضرت امام را نقل فرمودند و اضافه کردند بعد امام به خود من هم خطاب کردند و گفتند : "احمد، آدم از مواهب طبیعت تا آنجایی که مشروع است و ممکن است استفاده می کند؛ امّا نباید به این ها دل ببندد"و بعد نقل فرموده بودند از یکی از مشایخ بزرگوار خودشان که چطور به واسطه علاقه بیش از حد به فرزند و این نعمتی که نعمت الهی بود، و بعد از دستشان رفته بود؛ چطور در اواخر عمر در آن لحظات سکرات موت با یک وضع بسیار بدی از دنیا رفت. ایشان فرمود : علّتش این تعلّق است.
حاج احمد آقا هم این ها را از امام خوب گرفته بود و خودشان هم واقعاً همین طور بودند و تعلّق به این طور چیزها نداشتند.
آن هایی که از نزدیک دیده بودند که نه لباس گرانی می پوشید، نه تقیّدی و دلبستگی به لباس گران قیمت داشتند.

ارسال نظرات