نمیخواهم وارد بحث جایگاه رسانه شوم. آنها که جایگاه رسانه را نمی شناسند، با توضیحات اضافه هم نخواهند شناخت و آنها که می شناسند، نیازی به تکرار مکررات ندارند. اگر چه جایگاه رسانه فراتر از آن چیزی است که اغلب بیان می شود. همین قدر بگویم که جنگهای کلاسیک جای خود را به جنگهای رسانهای دادهاند و اگر جنگی نیز اتفاق بیفتد، قبل و بعد از جنگ، این جنگ رسانهای است که تکلیف را تعیین میکند.
برداشتن از سهم تفکر و اندیشه مخاطبان و همسو نمودن آنها، اتفاقی نیست که بتوان بهسادگی از آن گذرکرد. در واقع پشت این موضوع، منافع هنگفت پنهان است. بطوریکه همسوسازی مخاطبان رابطه مستقیم با تأمین منافع دارد و اگر توجه کنیم که کار ویژه رسانهها در عمل، نه در شعار، برداشتن سهم از تفکر و اندیشه مخاطبان و همسوسازی آنها در رفتار و عمل است، آن گاه اهمیت رسانه شفافتر خواهدشد.
اما ما در آستانه روز خبرنگار، در سال 99 کجا هستیم؟ سعی میکنم چند نکته را بطور خلاصه توضیح دهم:
۱- سالها پیش، رسانه را به مطبوعات چاپی میشناختند و وبسایت ها را حاشیه و زائد بر آن محسوب میکردند و برای آن اعتباری هم قائل نبودند. اما امروزه میبینیم که مطبوعات چاپی، عملاً بیمخاطب شدهاند و کمترین فروش را دارند. بطوریکه تیراژها مضحک شده است.
برخی نگران چنین وضعیتی شدهاند که به نظر من، جای هیچ نگرانی نیست. زیرا تنها این ابزار است که متفاوت شدهاست و جای نگرانی ندارد. مانند این است که تصور کنیم پایان تولید پیکان، چه اتفاق نامبارکی بوده است در حالیکه ماشین های به روز و مدرن و ایمن جایگزین آن شدهاند.
اما مسئله امروز ما این است که جامعه از وبسایت ها نیز گذر کرده و اکنون دوران اپلیکیشین هاست. جامعه، از قطع مترویی روزنامه ها به اپلیکیشینها رسیده است و نیازهای خود را از این طریق تأمین میکند اما متأسفانه نه تنها بخشی از اهالی رسانه، بلکه بوروکراسی ناکارآمد اداری ما هنوز هم در گیرودار دهههای گذشته است. این موضوع باعث شده تناقضی پیش آید که سخت به راهکار نیاز دارد.
نیاز رسانهای جامعه ما از طریقی تأمین می شود که متأسفانه از سوی نظام اداری ما به رسمیت شناخته نمیشود. ما باید هر چه زودتر به سمت حل این تناقض پیش برویم و معیارهای جدید برای ابزارهای روزنامه نگاری و حتی تعریف روزنامه نگاری تعیین کنیم و اجازه ندهیم که این تناقض، آسیبزا شود؛ کما اینکه شده است.
۲- ما باید به هویتبخشی به رسانهها (بالاخص رسانه های اپلیکیشنی) اولویت بدهیم. یعنی بجای اینکه در پی صدور یا کسب مجوز اداری باشیم، دارا بودن هویت رسانهها برای مخاطبان را کافی بدانیم. در غیر این صورت، آنها که توان کسب مجوز اداری ندارند، به فعالیت زیرزمینی فاقد هویت رو میآورند که هزینه آن برای جامعه بیشتر است. البته دیگر دلیل روی آوری به فعالیت زیرزمینی و تولید شبنامه فاقد هویت، بالا بودن هزینه فعالیت شفاف و با هویت است که باید به آن هم توجه ویژه داشت.
۳- قانون (قانون مطبوعات) باید به شکلی تغییر کند که تنها کسانی حق شکایت از رسانهها را داشته باشند که پیش از آن، جوابیه داده باشند. تأکید بر ارائه جوابیه، به دلیل اهمیت به قضاوت کشاندن افکار عمومی است. معنا ندارد شخص (حقوقی یا حقیقی) که توان پاسخگویی و احتجاج ندارد، راهی دادگاه شود، دادگاه نباید چنین شکایاتی را مسموع بداند. اگر جنس کار رسانه، کلمه و سخن است باید با کلمه و سخن، پاسخ آن را داد و اگر کسی پاسخ نداد، حق شکایت از او سلب شود.
در واقع این حق افکار عمومی و احترام به آن و همچنین الزام به شفافیت است که جوابیه ارائه گردد تا مردم بتوانند قضاوت درستی داشته باشند، بی توجهی به افکار عمومی با عدم ارائه جوابیه و پاسخگویی، باید نافی حق شکایت باشد زیرا اگر کسی، انبان سخن و استدلال اش پر باشد از ارائه جوابیه، نه تنها طفره نمی رود بلکه آن را برای خود، فرصت می شمارد که قانون برایش لحاظ نموده است.
۴- فارغ از اینکه رسانه برای برخی افراد، ابزار پولشویی است، اقتصاد رسانه از دو جهت باید تغییر کند:
نخست، شفاف شدن منابع مالی رسانه است. حداقل پیامد مثبت این موضوع، درک مخاطب از نوع سوگیری رسانهها و فهم پیامهای نهفته در تولیدات رسانهای آنها با توجه به وابستگی مالیشان خواهد بود. ضمن اینکه برخی از آلودگیها نیز میتواند پالایش شود و خرید و فروش های خبری و حمایتی و...، یا کاهش یابد یا شفاف شود و شاید مانع فساد پولپاشی در رسانهها گردد.
دوم موضوع در مورد اقتصاد رسانه، ایجاد عدالت در توزیع درآمد رسانه است که متأسفانه الان در این باره شرایط نامطلوبی حاکم است و خبرنگاران اغلب سهم ناچیزی از درآمد را دارند.
امیر بابایی