صفحه نخست

استان ها

اقشار و معاونت‌ها

وزارتخانه ها

محور مقاوت

اقتصاد مقاومتی

روابط بین الملل

ورزشکاران

فیلم و نماهنگ

عکس

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

جامعه زنان

راهیان نور

جامعه پزشکی

اجتماعی

دانشجویی

مهندسین صنعت

اصناف

مداحان

کارگری

عشایری

پیشکسوتان

دانش آموزي

مهندسین عمران

فرهنگیان

اساتيد

مهندسين کشاورزی

حقوقدانان

طلاب و روحانيون

بنیاد فرهنگی روایت

علمي، پژوهشي و فناوري

بسیج رسانه

كارمندان

مساجد و محلات

بنیاد تعاون

باشگاه خبرنگاران

باشگاه آذربایجان شرقی

باشگاه آذربایجان غربی

باشگاه اردبیل

باشگاه اصفهان

باشگاه البرز

باشگاه ایلام

باشگاه بوشهر

باشگاه تهران

باشگاه تهران بزرگ

باشگاه چهارمحال و بختیاری

باشگاه خراسان جنوبی

باشگاه خراسان رضوی

باشگاه خراسان شمالی

باشگاه خوزستان

باشگاه زنجان

باشگاه سمنان

باشگاه سیستان و بلوچستان

باشگاه فارس

باشگاه قزوین

باشگاه کردستان

باشگاه قم

باشگاه کرمان

باشگاه کرمانشاه

باشگاه کهگیلویه و بویراحمد

باشگاه گلستان

باشگاه گیلان

باشگاه لرستان

باشگاه مازندران

باشگاه مرکزی

باشگاه هرمزگان

باشگاه همدان

باشگاه یزد

رزمایش اقتدار عاشورایی

هنرمندان

سازندگی

فرهنگی و هنری

صفحات داخلی

دوشنبه ۰۵ تير ۱۴۰۲ - 26 June 2023
کد خبر: ۸۵۰۶۸۰۹
|
۰۵ فروردين ۱۳۹۴ - ۱۲:۵۷

به گزارش ستاد خبری و اطلاع رسانی سپاه استان قزوین مستقر در اهواز، مسلم یاربیگی یکی از زائرین مناطق عملیاتی دلنوشته‌ای را نوشت، که متن دل نوشته به شرح ذیل است:

نمی دانم چگونه وصف حال خویش کنم؟ از کجا بگویم؟

از راهیانی که مرا راهیان کردند؟ از فرشتگانی که بال گشودند و مرا رهسپار نمودند؟
از شبی که اجازه رفتن به من داده شد؟ یا از صبحی که به سوی نور حرکت کردم؟
نمی دانم که بود؟ چه بود؟ چگونه رخ داد؟ چه کسی پدر را راضی به دوری فرزندش کرد؟
همین قدر می دانم وقتی شنیدم اشکهایم جاری شد، اما نه به قدری که آنجا را دیدم،
از کجا بگویم؟ از دو کوهه یا یادمان شرهانی؟ یا فتح المبین که شهدای گمنامش تورا صدا می زدند، یا اروند که با هرموج صدای یاحسین بر فضا طنین انداز می شد.

از کجا بگویم..از شهدایی که در رودخانه دویرج غرق شدند یا از شهید گمنام نقطه ایثار که دلم در آنجا جا مانده. از شهید کمنامی که به نجوای دلم گوش داد و حاجتم را خیلی سریع برآورده نمود.
آی خدا چه بگویم چه بگویم از قلاویزان

نقطه ایثار زمین نیست خاک نیست، آسمان است، قطعه ای از افلاکیان در میان ما، فرشتگان درآن فرود می آیند، می بوسند، بوی بهشت می آید، از پشت فنسها صدای خوش آمدید یاران ما در گوشم می پیچید.
نمی دانم این روزها خواب بودم یا بیدار، من بودم یا روحی از من، نمی دانم
هرچه بود همانند رویایی شیرین بود که به ظاهر تمام شد.
اما نیمی از وجودم در آنجا باقی مانده تا برای نیمی دیگر طلب عفو وبخشش، برای روزگاران گذشته ودعا برای روزهای درپیش رو نماید.
این بود اندکی دل نوشته از من  نه !! نه !! نیمی از من که سال اولی بود، پرواز می کردم به امید پروازهای هرساله.
باتشکر از کسانی که برایم دعا نمودن تا پرواز کنم..
یا مهدی (عج)

 

 

2001/ت30/ب

 

ارسال نظرات