صفحه نخست

استان ها

اقشار و معاونت‌ها

وزارتخانه ها

محور مقاوت

اقتصاد مقاومتی

روابط بین الملل

ورزشکاران

فیلم و نماهنگ

عکس

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

جامعه زنان

راهیان نور

جامعه پزشکی

اجتماعی

دانشجویی

مهندسین صنعت

اصناف

مداحان

کارگری

عشایری

پیشکسوتان

دانش آموزي

مهندسین عمران

فرهنگیان

اساتيد

مهندسين کشاورزی

حقوقدانان

طلاب و روحانيون

بنیاد فرهنگی روایت

علمي، پژوهشي و فناوري

بسیج رسانه

كارمندان

مساجد و محلات

بنیاد تعاون

باشگاه خبرنگاران

باشگاه آذربایجان شرقی

باشگاه آذربایجان غربی

باشگاه اردبیل

باشگاه اصفهان

باشگاه البرز

باشگاه ایلام

باشگاه بوشهر

باشگاه تهران

باشگاه تهران بزرگ

باشگاه چهارمحال و بختیاری

باشگاه خراسان جنوبی

باشگاه خراسان رضوی

باشگاه خراسان شمالی

باشگاه خوزستان

باشگاه زنجان

باشگاه سمنان

باشگاه سیستان و بلوچستان

باشگاه فارس

باشگاه قزوین

باشگاه کردستان

باشگاه قم

باشگاه کرمان

باشگاه کرمانشاه

باشگاه کهگیلویه و بویراحمد

باشگاه گلستان

باشگاه گیلان

باشگاه لرستان

باشگاه مازندران

باشگاه مرکزی

باشگاه هرمزگان

باشگاه همدان

باشگاه یزد

رزمایش اقتدار عاشورایی

هنرمندان

سازندگی

فرهنگی و هنری

صفحات داخلی

دوشنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۲ - 05 June 2023
دلم بیقرار و مضطرب می تپد، وارد آستان طلائیه می شوم، خودم را در میان وسعت دشت گم می کنم، نه پای رفتن دارم، نه زبان گفتن و نه یارای نوشتن، تنها گریه به فریادم می رسد تا بغض های غریبانه ام را از دام حنجره رهایی بخشد.
کد خبر: ۸۵۰۶۹۶۸
|
۰۶ فروردين ۱۳۹۴ - ۱۸:۵۹

احساسم لبریز غربت می شود و در غریبانه ترین دقایق، نگاهم در میان نيزارهاي کنار آب درنگ می کند، تنهایی بر دوش، حس لحظه های ربنای دلتنگی شهیدان، آواره و سرگردانم می سازد، اشک از چشمان ملتهبم جاری می شود، تداعی لحظه هایی که اینجا به وقوع پیوسته پریشانم می کند؛ پریشان تر از سرگردانی هایی که آواره ام کرده است.

چه زیباست حس حضور عاشقانه در این خاک، که دل از تعلقات گرفته و از تردیدها رهایم می کند.

اینجا سه راه شهادت است و عشق تنها نقطه تلاقی آن و من هنوز از میان آوارگی، سرگردانی، پریشانی و غربت، به سختی سراغ از عشق می گیرم هر چند که عشق دلیل آمدن است و اشک بهترین علت عاشقی.

کاش شب بود تا هق هق گریه هايم از هیاهوی درونم می کاست، اگر شب بود چه زیبا می شد تا عاشقانه دلتنگی هایم را بر ضریح شهیدان بسرایم، شهیدانی که خود شبانه با اشک ها و ضجه ها و التماس هايشان راه آسمان را گشودند، شبي که بهانه ای است برای شب گریه ها و دل مویه ها و ... .

ارسال نظرات