صفحه نخست

استان ها

اقشار و معاونت‌ها

وزارتخانه ها

محور مقاوت

اقتصاد مقاومتی

روابط بین الملل

ورزشکاران

فیلم و نماهنگ

عکس

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

جامعه زنان

راهیان نور

جامعه پزشکی

اجتماعی

دانشجویی

مهندسین صنعت

اصناف

مداحان

کارگری

عشایری

پیشکسوتان

دانش آموزي

مهندسین عمران

فرهنگیان

اساتيد

مهندسين کشاورزی

حقوقدانان

طلاب و روحانيون

بنیاد فرهنگی روایت

علمي، پژوهشي و فناوري

بسیج رسانه

كارمندان

مساجد و محلات

بنیاد تعاون

باشگاه خبرنگاران

باشگاه آذربایجان شرقی

باشگاه آذربایجان غربی

باشگاه اردبیل

باشگاه اصفهان

باشگاه البرز

باشگاه ایلام

باشگاه بوشهر

باشگاه تهران

باشگاه تهران بزرگ

باشگاه چهارمحال و بختیاری

باشگاه خراسان جنوبی

باشگاه خراسان رضوی

باشگاه خراسان شمالی

باشگاه خوزستان

باشگاه زنجان

باشگاه سمنان

باشگاه سیستان و بلوچستان

باشگاه فارس

باشگاه قزوین

باشگاه کردستان

باشگاه قم

باشگاه کرمان

باشگاه کرمانشاه

باشگاه کهگیلویه و بویراحمد

باشگاه گلستان

باشگاه گیلان

باشگاه لرستان

باشگاه مازندران

باشگاه مرکزی

باشگاه هرمزگان

باشگاه همدان

باشگاه یزد

رزمایش اقتدار عاشورایی

هنرمندان

سازندگی

فرهنگی و هنری

صفحات داخلی

جمعه ۲۰ مرداد ۱۴۰۲ - 11 August 2023
سید علیرضا شفیعی طلبه و شاعر جوان خوزستانی از زبان فرودگاه اهواز،که مدتی ست میزبان پیکرهای مطهر شهدای مدافع حرم است شعری سروده است که در ادامه می آید
کد خبر: ۸۶۱۱۰۱۴
|
۰۴ دی ۱۳۹۴ - ۰۰:۰۰
به گزارش خبرگزاری بسیج خوزستان ،سید علیرضا شفیعی طلبه و شاعر جوان خوزستانی از زبان فرودگاه اهواز،که مدتی ست میزبان پیکرهای مطهر شهدای مدافع حرم است شعری سروده است که در ادامه می آید

بسم الله الرحمن الرحیم
از زبان فرودگاه اهواز،که مدتی ست شبهای متفاوتی را به خود می بیند:
خسته ام ازتلاوت تكرار
خسته از روزمرگي هايم
مرگ خود را به چشم می بینم
در حیاتم همیشه تنهايم
*
حسرت چندلحظه آرامش
ازهمان ابتداست در دل من
از هياهو نميشود خالي
خلوت دوردست منزل من
*
خيل جمعيتي كه مي آيد
با من غم زده نمي خندد
فكر و ذکر تمامشان سفر است
هيچكس دل به من نمي بندد
*
من ولي از مسافرت محروم
مانده ام كنج شهر در زندان
ناگزيرم ازاينكه بنشينم
به تماشاي رفت وآمدشان
*
چند وقتيست حال و روز دلم
گوييا كاملا عوض شده است
از نگاه مسافران خواندم
دید آنها به من عوض شده است
*
چندوقتيست باصفاشده ام،
گرچه جانم رسيده بود به لب
درخودم شور ديگري دارم
مثلا ساعت ده ديشب
*
آمد از دور يك هواپيما
آمد از دور و روي باند نشست
تا كه درهاش باز شد ناگاه
درگلو بغض هاي خفته شكست
*
اشكهاي مسافران ميگفت:
طاقتش از قفس سرآمد و رست
ميهماني كه آمده از راه
يك شهيدمدافع حرم است...
ارسال نظرات