صفحه نخست

استان ها

اقشار و معاونت‌ها

وزارتخانه ها

محور مقاوت

اقتصاد مقاومتی

روابط بین الملل

ورزشکاران

فیلم و نماهنگ

عکس

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

جامعه زنان

راهیان نور

جامعه پزشکی

اجتماعی

دانشجویی

مهندسین صنعت

اصناف

مداحان

کارگری

عشایری

پیشکسوتان

دانش آموزي

مهندسین عمران

فرهنگیان

اساتيد

مهندسين کشاورزی

حقوقدانان

طلاب و روحانيون

بنیاد فرهنگی روایت

علمي، پژوهشي و فناوري

بسیج رسانه

كارمندان

مساجد و محلات

بنیاد تعاون

باشگاه خبرنگاران

باشگاه آذربایجان شرقی

باشگاه آذربایجان غربی

باشگاه اردبیل

باشگاه اصفهان

باشگاه البرز

باشگاه ایلام

باشگاه بوشهر

باشگاه تهران

باشگاه تهران بزرگ

باشگاه چهارمحال و بختیاری

باشگاه خراسان جنوبی

باشگاه خراسان رضوی

باشگاه خراسان شمالی

باشگاه خوزستان

باشگاه زنجان

باشگاه سمنان

باشگاه سیستان و بلوچستان

باشگاه فارس

باشگاه قزوین

باشگاه کردستان

باشگاه قم

باشگاه کرمان

باشگاه کرمانشاه

باشگاه کهگیلویه و بویراحمد

باشگاه گلستان

باشگاه گیلان

باشگاه لرستان

باشگاه مازندران

باشگاه مرکزی

باشگاه هرمزگان

باشگاه همدان

باشگاه یزد

رزمایش اقتدار عاشورایی

هنرمندان

سازندگی

فرهنگی و هنری

صفحات داخلی

يکشنبه ۲۱ خرداد ۱۴۰۲ - 11 June 2023
افطاری در بهشت زهرا یعنی افطار مهمان شهدا شده ای. یعنی یک وعده افطار را در بهشت صرف کرده ای. در بهشت زهرا، سفره ات وسعتی به اندازه ی دنیای بی کران می یابد. خرمایت، شیرینی ش همچون عسل می شود و آبت، گواراییش همانند آب زمزم می شود.
کد خبر: ۸۷۰۰۴۱۵
|
۰۵ تير ۱۳۹۵ - ۰۸:۴۳
به گزارش سرویس بسیج راهیان نور خبرگزاری بسیج،لحظه ی افطار همانند لحظه ی تحویل سال است. تحویل سالی که هر روز در ماه رمضان تکرار می شود. هر روز عیدی داریم که به فرموده امام معصوم روز عید روزی ست که انسان معصیت نکند. محتویات سفره ها فرق دارد اما دعا مشترک سخنی ست که سر این سفره ها قرائت می شود. هر روز از خدا می خواهیم که حالمان را به بهترین حال تبدیل کند. لحظه ی افطار، لحظه ی دوست داشتنی های بی انتهاست. لحظه ای که دوست داری در کنار عزیزترین ها باشی. عزیزهایی که شاید سال ها از کنار تو رفته باشند و یاد او هنوز در ذهن توست و تو سبد را می بندی و راهی گلزار شهدا می شوی. کنار قبر شهیدت می نشینی و در خُنکای نسیم غروب تابستانی به روزهای بودن او فکر می کنی، به روزهایی که رمضان در کنارش بودی و با او دعا را زمزمه می کردی. یا به یاد آن شب هایی می افتی که تو در خانه سر سفره افطار بودی و در به فرزندت فکر می کردی که در میانه ی میدان جنگ و عملیات رمضان آب و خرمایی برای افطار دارد؟ همان دغدغه ای که این روزها مادران مدافعان حرم دارند. مادرانی که برای پیروزی رزمندگان اسلام و سلامتی آن ها دعا می کنند و مادرانی هم هستند که ماه ها قبل پیکر فرزندشان را در معراج شهدا در آغوش کشیدند و این روزها به یاد آخرین رمضانی که فرزندشان در کنارشان بود در قطعه شهدای مدافع حرم، کنار قبر فرزندان شهیدشان که این روزها رنگ تازه ای در زمان به حیات بخشیده اند، دعای افطار می خوانند. اما مظلوم تر از همه مادری ست که سال ها از پسرش خبری ندارد. نه قبری، نه استخوانی و نه پلاکی. گاه به گاه درب خانه را باز می کند که شاید پسرش آماده باشد یا خبری از او آورده باشند. وقت افطار هم بی هدف راهی گلزار شهدا می شود و کنار قبر شهید گمنامی می نشیند.

بهشت زهرا وقت افطار دیدنی ست، هر قطعه ای عده ای نشسته اند و گوش به بانگ اذان سپرده اند. گوشه ای خانواده ای دسته جمعی نشسته اند، گوشه ای دیگر یک زوج جوان که حتی نسبت فامیلی هم با هیچ شهیدی ندارند آمده اند بالای سر قبر شهیدی نشسته اند و با لبخندهای زیبایشان دعا می خوانند. گوشه ای هم مادری چادر به سر کشیده، تک و تنها با تکیه بر قاب بالای سر مزار فرزندش از دلتنگی های چندین ساله اش می گوید.

دم افطار رنگ و بوی بهشت زهرا فرق می کند. چراغ های کم سو روشن می شوند. فانوس های قطعه شهدای گمنام هم نورشان تو را به میهمانی دعوت می کنند. نورافکن های بزرگ بین قطعات هم راه را به تو نشان می دهند. اذان که سر می دهند، دوست داری کنار قبر شهیدی دراز بکشی و به آسمان نگاه کنی. آنگاه که موذن الله اکبر می گوید، آرامشی وجودت را فرا می گیرد که سال ها در همه جا به دنبال آن گشته ای.

محمد که به همراه همسرش کنار قبرهای شهدای گمنام نشسته است می گوید: این اولین باری است که وقت افطار به بهشت زهرا می آییم. من و همسرم در تهران غریب هستیم. فامیلمان شهرستان هستند و برای کار به این شهر آمده ایم. دیروز همسرم گفت بیا یک شب برای افطار برویم بیرون؛ مثلا پارکی، امامزاده ای، مسجدی یا... . هنوز یای ش تمام نشده بود که من گفتم بهشت زهرا. همسرم خیلی خوشحال شد و گفت آفرین محمد، اتفاقا هر وقت می رویم بهشت زهرا احساس می کنم در این شهر تنها نیستیم. وقتی کنار شهدا نشسته ایم، انگار کنار عزیزان و فامیل خودمان هستیم. الان که به اینجا آمده ایم احساس بسیار خوبی دارم. سفره ای که اینجا پهن می کنیم، خرمایش طعم دیگری دارد، آبی هم که می نوشیم جور دیگری به دلمان می نشیند و درونمان را خنک می کند.

افطاری در بهشت زهرا یعنی افطار مهمان شهدا شده ای. یعنی یک وعده افطار را در بهشت صرف کرده ای. سفره ات وسعتی به اندازه ی دنیای بی کران می یابد. خرمایت، شیرینی ش همچون عسل می شود و آبت، گواراییش همانند آب زمزم می شود. مادری، بطری آبی را که برای افطار با خود آورده است را باز می کند و بسیاری از آن را روی قبر فرزندش می ریزد و قبر را می شوید و باقی مانده را با ذکر سلام بر حسین می نوشد.

و گوشه ای دیگر از این بهشت، خانواده ای نماز را به جماعت و به امامت پدر می خوانند و با خنده و شوخی هایشان پای سفره ی افطار و شام می نشینند. فرزند هم زولبیا و بامیه ای را بین مردمی که در آن قطعه هستند می چرخاند تا کامشان را شیرین کند. وقت افطار که تمام می شود و آرام آرام آدم ها سبدهایشان را می بندند تا به خانه هایشان بروند، مادری که بالای سر قبر شهید گمنامی نشسته بود، از لابه لای قبرها می رود و به اسم های روی قبرها نگاه می کند.
ارسال نظرات