صفحه نخست

استان ها

اقشار و معاونت‌ها

وزارتخانه ها

محور مقاوت

اقتصاد مقاومتی

روابط بین الملل

ورزشکاران

فیلم و نماهنگ

عکس

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

جامعه زنان

راهیان نور

جامعه پزشکی

اجتماعی

دانشجویی

مهندسین صنعت

اصناف

مداحان

کارگری

عشایری

پیشکسوتان

دانش آموزي

مهندسین عمران

فرهنگیان

اساتيد

مهندسين کشاورزی

حقوقدانان

طلاب و روحانيون

بنیاد فرهنگی روایت

علمي، پژوهشي و فناوري

بسیج رسانه

كارمندان

مساجد و محلات

بنیاد تعاون

باشگاه خبرنگاران

باشگاه آذربایجان شرقی

باشگاه آذربایجان غربی

باشگاه اردبیل

باشگاه اصفهان

باشگاه البرز

باشگاه ایلام

باشگاه بوشهر

باشگاه تهران

باشگاه تهران بزرگ

باشگاه چهارمحال و بختیاری

باشگاه خراسان جنوبی

باشگاه خراسان رضوی

باشگاه خراسان شمالی

باشگاه خوزستان

باشگاه زنجان

باشگاه سمنان

باشگاه سیستان و بلوچستان

باشگاه فارس

باشگاه قزوین

باشگاه کردستان

باشگاه قم

باشگاه کرمان

باشگاه کرمانشاه

باشگاه کهگیلویه و بویراحمد

باشگاه گلستان

باشگاه گیلان

باشگاه لرستان

باشگاه مازندران

باشگاه مرکزی

باشگاه هرمزگان

باشگاه همدان

باشگاه یزد

رزمایش اقتدار عاشورایی

هنرمندان

سازندگی

فرهنگی و هنری

صفحات داخلی

جمعه ۱۶ تير ۱۴۰۲ - 07 July 2023
شهید شاخص کشوری سال 95 را بیشتر بشناسیم/ بخش دوم :
اسماعیل در کنار تحصيل به ورزش وزنه برداري روي آورده بود و جزء وزنه برداران برتر استان و قهرمان آسيا بود.
کد خبر: ۸۷۳۷۳۵۱
|
۱۰ شهريور ۱۳۹۵ - ۱۰:۴۸

خبرگزاری بسیج اردبیل گزارش می دهد: قدرت بدليل موقعيت شغلي و کاري خود مجبور به مهاجرت از اين شهر به آن شهر بود. دوره ي ابتدائي اسماعيل در مدرسه اي واقع در خلخال آغاز شد قدرت اله رئيس بانک خلخال شده بود. پنجره ي خانه رو به حياط مدرسه باز مي شد حميده هر روز وقتيکه زنگ مي خورد لب پنجره مي رفت و از آنجا اسماعيل را تماشا مي کرد که کنار ديدار ايستاده و براي خود خلوت کرده و با بچه هاي هم سن و سال خود قاطي نمي شود قدرت اله وقتي اوضاع خراب منطقه را مي ديد و با کارهاي غير اخلاقي و غير شرعي روبرو مي شد از آن موقع به طور رسمي مبارزه را با اين سيستم شروع کرد. بطوريکه در سال پنجاه و سه او را از کار معلق کردند و او مجبور به ادامه زندگي با يک سوم حقوق خود شد.

اسماعيل که در مدرسه راهنمايي اندرزگوي فعلي مشغول به تحصيل بود وقتي اوضاع نامناسب و وصيت اقتصادي پائين خانواده را مشاهده مي کرد طاقت نمي آورد.

تا اينکه با آقاي مير جوادي که نقاش بود مشغول به کار شد و در کنار تحصيل کمک خرج پدر نيز بود.

برادر بزرگتر اسماعيل دانشجو بود و از داشتن چندين بچه ي قد و نيم قد باعث شده بود تا فشار زندگي چندين برابر شود از طرفی اسماعيل که پسر فهميده و عاقلي بود به ياري پدر مي شتافت و او را کمک مي کرد تا در امرار معاش خانواده دچار مشکل نشود.

در کنار کار با نمرات بسيار عالي دوره ي راهنمايي را طي کرد و وارد دبيرستان صفوي( مدرس فعلي) شد اسماعيل آنقدر مهربان و دوست داشتني بود که حتي غذاي خواهر و برادرنش را خودش مي داد و زمانيکه پدرش در تبريز براي کار مي رفت او تمام خريدهاي منزل را به عهده مي گرفت ودر کارهاي خانه به مادر کمک مي کرد.

دو خواهر کوچکش را پشت خود سوار مي کرد و با آنها بازي مي نمود و نمي گذاشت آنها طعم غم و غصه را بچشند بچه هاي فاميل را دور خود جمع مي کرد و به آنها وزنه برداري ياد مي داد اما زياد اهل رفيق بازي و رفتن به کوچه و محل نبود.

او به پدر و مادر احترام خاصي مي گذاشت و حاضر نبود لحظه اي آنها را غصه دار ببنيد و در کنار آنها خواهراش را خيلي دوست داشت و حق برادري را به نحو احسن در برابر آنها ادا مي کرد.

رفته رفته وارد پايگاه و مسجد مي شد در تمام راهپيمائي ها شرکت کرده و در مساجد و پايگاه حضور فعال داشت. به صورت مداوم، اطلاعيه هاي مربوط به امام و انقلاب را دنبال مي کرد و جوان پرشور و فعال و کنجکاو ي بود.

وي در کنار تحصيل به ورزش وزنه برداري روي آورده بود و جزء وزنه برداران برتر استان و قهرمان آسيا بود. و در مسابقات وزنه برداري آسمان شر قي برنده شده و صاحب مدال شده بود جهان پهلوان اسماعيل اعلمي رفته رفته خود را آماده رفتن به خدمت مقدس سربازي مي نمود او که مشکلات در برابرش کوچک و حقير بودند با روحيه اي شکست ناپذير و تقويت شده، در زمانهاي بحراني زندگي دوشا دوش پدرش زندگي را اداره مي کر د ديگر گرفتاري و مشکل برايش بي معنا بودند و او همچون کوه در مقابل هر ناگواري مي ايستاد و کمر خم نمي کرد و صبور بود.

خيلي دوست داشت به دانشگاه برود و تحصيلاتش را ادامه دهد اما با فرارسيدن خدمت سربازي، خود را آماده اعزام و کوله بارش را مي بست.

 

ارسال نظرات