صفحه نخست

استان ها

اقشار و معاونت‌ها

وزارتخانه ها

محور مقاوت

اقتصاد مقاومتی

روابط بین الملل

ورزشکاران

فیلم و نماهنگ

عکس

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

جامعه زنان

راهیان نور

جامعه پزشکی

اجتماعی

دانشجویی

مهندسین صنعت

اصناف

مداحان

کارگری

عشایری

پیشکسوتان

دانش آموزي

مهندسین عمران

فرهنگیان

اساتيد

مهندسين کشاورزی

حقوقدانان

طلاب و روحانيون

بنیاد فرهنگی روایت

علمي، پژوهشي و فناوري

بسیج رسانه

كارمندان

مساجد و محلات

بنیاد تعاون

باشگاه خبرنگاران

باشگاه آذربایجان شرقی

باشگاه آذربایجان غربی

باشگاه اردبیل

باشگاه اصفهان

باشگاه البرز

باشگاه ایلام

باشگاه بوشهر

باشگاه تهران

باشگاه تهران بزرگ

باشگاه چهارمحال و بختیاری

باشگاه خراسان جنوبی

باشگاه خراسان رضوی

باشگاه خراسان شمالی

باشگاه خوزستان

باشگاه زنجان

باشگاه سمنان

باشگاه سیستان و بلوچستان

باشگاه فارس

باشگاه قزوین

باشگاه کردستان

باشگاه قم

باشگاه کرمان

باشگاه کرمانشاه

باشگاه کهگیلویه و بویراحمد

باشگاه گلستان

باشگاه گیلان

باشگاه لرستان

باشگاه مازندران

باشگاه مرکزی

باشگاه هرمزگان

باشگاه همدان

باشگاه یزد

رزمایش اقتدار عاشورایی

هنرمندان

سازندگی

فرهنگی و هنری

صفحات داخلی

يکشنبه ۰۲ مهر ۱۴۰۲ - 24 September 2023
عبدالمجید فرائی تقدیم می کند
خبرگزاری بسیج: استاد عبدالمجید فرائی، شاعر پیشکسوت و آئینی کشورمان به مناسبت فرا رسیدن ماه محرم شعری با عنوان "اکسیر معرفت" را تقدیم عزاداران سید و سالار شهیدان امام حسین(علیه السلام) کرده است.
کد خبر: ۸۷۵۷۱۳۶
|
۱۳ مهر ۱۳۹۵ - ۱۰:۰۵

اکسیر معرفت

مرا درخویش، پالائید مادر
سپس، بامعرفت زائید مادر


ازآن لحظه،که تربت ریخت کامم
لبالب از ولایت کرد ، جامم


من کودک ، هوائی کرد مادر
مرا هم ، کربلائی کرد مادر


مرا،دلداده کوی حسین کرد
اسیرخلق نیکوی حسین کرد


چه شب ها ،تاسحربیدارمیماند
بگوشم قصه عباس"ع"میخواند


به من،ازتشنگی می گفت:مادر
ز سقا ی جوانمردو دلاور


زعباس گرانقدر و وفادار
به من می داد،درس ومشق ایثار


در آنجا بود آب ، اما ننوشید
خدابودو فرات و نورخورشید


علی اصغر ، حدیث دیگری داشت
به جانم غصه را،ازکودکی کاشت


نه شیر و آب ، تیر تیز دادند
هزاران داغ ، بردل هانهادند


ز زینب گفت:مادر،بیخ گوشم
خداوندا: ز سرمی بردهوشم


زنی که صبر،ازاوشرمگین بود
مصیبت بیش ازحد،سهمگین بود


هزاران صحنه را،می دید زینب
هزاران بار ، می رنجید زینب


ولی فرزندزهرا"س"دم نیاورد
چوفولادی ، به ابرو خم نیاورد


یزیدازاو،سئوالی کرد،جانسوز
به شام شوم ، با آهنگ پیروز


بگو:زینب، خدایت را،چه دیدی
حدیث جانگزایت را ، چه دیدی


جوابش داد ، او والاترین بود
تماشا کردمش ، زیبا ترین بود


به جز زیبائی مطلق ، ندیدم
بلایش را،به جان و دل خریدم


مرا با اشگ،مادر شیرمی داد
زعشق و معرفت اکسیرمیداد

ارسال نظرات