صفحه نخست

استان ها

اقشار و معاونت‌ها

وزارتخانه ها

محور مقاوت

اقتصاد مقاومتی

روابط بین الملل

ورزشکاران

فیلم و نماهنگ

عکس

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

جامعه زنان

راهیان نور

جامعه پزشکی

اجتماعی

دانشجویی

مهندسین صنعت

اصناف

مداحان

کارگری

عشایری

پیشکسوتان

دانش آموزي

مهندسین عمران

فرهنگیان

اساتيد

مهندسين کشاورزی

حقوقدانان

طلاب و روحانيون

بنیاد فرهنگی روایت

علمي، پژوهشي و فناوري

بسیج رسانه

كارمندان

مساجد و محلات

بنیاد تعاون

باشگاه خبرنگاران

باشگاه آذربایجان شرقی

باشگاه آذربایجان غربی

باشگاه اردبیل

باشگاه اصفهان

باشگاه البرز

باشگاه ایلام

باشگاه بوشهر

باشگاه تهران

باشگاه تهران بزرگ

باشگاه چهارمحال و بختیاری

باشگاه خراسان جنوبی

باشگاه خراسان رضوی

باشگاه خراسان شمالی

باشگاه خوزستان

باشگاه زنجان

باشگاه سمنان

باشگاه سیستان و بلوچستان

باشگاه فارس

باشگاه قزوین

باشگاه کردستان

باشگاه قم

باشگاه کرمان

باشگاه کرمانشاه

باشگاه کهگیلویه و بویراحمد

باشگاه گلستان

باشگاه گیلان

باشگاه لرستان

باشگاه مازندران

باشگاه مرکزی

باشگاه هرمزگان

باشگاه همدان

باشگاه یزد

رزمایش اقتدار عاشورایی

هنرمندان

سازندگی

فرهنگی و هنری

صفحات داخلی

پنجشنبه ۰۶ مهر ۱۴۰۲ - 28 September 2023
ای خدای شهیدان، می دانم که حرف هایم، مرا انسان نا امیدی معرفی می کند که برای فرار از بودن، مرگ را انتخاب کرده و می دانم که اشتباه است.
کد خبر: ۸۸۴۱۸۷۲
|
۰۹ فروردين ۱۳۹۶ - ۰۰:۰۵
به گزارش ستاد خبری و اطلاع رسانی راهیان نور مستقر در اهوار:
به نام خدای لاله های زخمی
نامه ای به یک شهید :
چقدر گستاخانه قلم به دست گرفته ام  و می نویسم ، آری می نویسم اما به همان پیراهن هایی که تکه پاره هایشان از خون آلودگیشان بیشتر است  قسم می خورم که انتظار ندارم نامه ام را بخوانی، نامه ام را نخوان ای شهیدی که حتی اسم و نشانت، تنها دارایی که همه دارند را هم بخشیده ای.
آری نخوان ، مگر من کیستم، چه کرده ام؟ شما ها رفتید با پاهای برهنه و تاول زده بر سیم های خار دار، با لبان خشکیده اما خندان به دنبال جرعه های آتش، اما من چه کرده ام، آیا جزء این است که فراموشتان کرده ام؟ جزء این نیست که به لذت های خودم چسبیده ام؟ آری من این هستم و خودم را گم کرده ام، نمی دانم حیران و سرگردان به کجا می روم.
چقدر فرق است بین انسان تا انسان، مگر نه اینکه من هم از همان خاکی هستم که شما هستید؟ مگر نه اینکه من وشما به هنگام تولد از مادر به اندازه هم پاک بودیم؟ پس چه شد که تا این حد بین ما فاصله افتاد؟ کاش بودید تا سر بر شانه تان می گذاشتم و فقط گریه می کردم.
ای خدای شهیدان، می دانم که حرف هایم، مرا انسان نا امیدی معرفی می کند که برای فرار از بودن، مرگ را انتخاب کرده و می دانم که اشتباه است همه گفته هایم. اما به یک چیز ایمان دارم که حتی از همین الان هم می شود برگشت، می شود رفت به طرف اندیشه های روشنی که شهیدان با خونشان آنها را نوشتند اگر تاکنون نرفته ام از اختیار خودم بوده ولی این را می دانم که می شود رفت  و این رفتن آسانتر از ماندن است و حال که می بینی مانده ام تنها دلیل آن جهل و نادانیم بوده است و به خاطر این جهالت مستحق مجازاتم اما می دانم که خدایم مجازاتم نخواهد کرد چرا که او کریمانه تر از ان است  که به دنبال بهانه برای مجازات بندگانش باشد، آری ما با چنین خدایی مواجهیم واین را همه و هر کس در زمانی خاص می فهمد.
نامه من سلام نداشت به این دلیل که انتظار نداشتم شهیدان و حتی خدا نامه ام را بخواند اما دلیل من به اندازه عقل من بود و دلیلی بر جوانیم، اما هم شهیدان و هم خدا هر لحظه لحظه نفس های ما را می شمارند، صدا ها را می شنوند، نگاه های ما می خوانند و با زندگی ما، زندگی می کنند پس سلام بر همه شهیدان که نقطه آخر معرفتند، شهیدانی که بزرگوارند اما به چشم بزرگی خود در کوچکی ما نمی نگرند و خود را به اندازه نگاه ما کوچک نمی کنند.
و اما هیچ گاه نخواهم گفت خداحافظ، چرا که بعد از عمری تازه سلام کرده ام.
2001/ت30/ب/216

ارسال نظرات