صفحه نخست

استان ها

اقشار و معاونت‌ها

وزارتخانه ها

محور مقاوت

اقتصاد مقاومتی

روابط بین الملل

ورزشکاران

فیلم و نماهنگ

عکس

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

جامعه زنان

راهیان نور

جامعه پزشکی

اجتماعی

دانشجویی

مهندسین صنعت

اصناف

مداحان

کارگری

عشایری

پیشکسوتان

دانش آموزي

مهندسین عمران

فرهنگیان

اساتيد

مهندسين کشاورزی

حقوقدانان

طلاب و روحانيون

بنیاد فرهنگی روایت

علمي، پژوهشي و فناوري

بسیج رسانه

كارمندان

مساجد و محلات

بنیاد تعاون

باشگاه خبرنگاران

باشگاه آذربایجان شرقی

باشگاه آذربایجان غربی

باشگاه اردبیل

باشگاه اصفهان

باشگاه البرز

باشگاه ایلام

باشگاه بوشهر

باشگاه تهران

باشگاه تهران بزرگ

باشگاه چهارمحال و بختیاری

باشگاه خراسان جنوبی

باشگاه خراسان رضوی

باشگاه خراسان شمالی

باشگاه خوزستان

باشگاه زنجان

باشگاه سمنان

باشگاه سیستان و بلوچستان

باشگاه فارس

باشگاه قزوین

باشگاه کردستان

باشگاه قم

باشگاه کرمان

باشگاه کرمانشاه

باشگاه کهگیلویه و بویراحمد

باشگاه گلستان

باشگاه گیلان

باشگاه لرستان

باشگاه مازندران

باشگاه مرکزی

باشگاه هرمزگان

باشگاه همدان

باشگاه یزد

رزمایش اقتدار عاشورایی

هنرمندان

سازندگی

فرهنگی و هنری

صفحات داخلی

شنبه ۰۷ مرداد ۱۴۰۲ - 29 July 2023
کاروان خدمت سپاه شاهرود بعد از ۱۴ روز خدمت در مناطق زلزله زده با شاهرود بازگشت، اما همه بچه‌ها در دوراهی بودند! دوراهی ماندن یا رفتن...
کد خبر: ۸۹۶۴۴۳۱
|
۲۹ آذر ۱۳۹۶ - ۰۸:۴۵
به گزارش خبرگزاری بسیج از شاهرود، امروز هم مثل روز‌های قبل سوار ماشین شدیم و این بار فرق میکرد دیگه خبری از لباس کار نبود
خبری از بیل و کمچه ریسمان کار نبود، حتی خبری از شور و حال و نشاط هر روز نبود ،خبری از شوخی‌ها، مزاح‌ها هم نبود
سکوتی معنا دار، که تا کرمانشاه بر فضای اتوبوس حاکم بود.
سر دوراهی بودیم ، دوراهی ماندن یا رفتن ، نه فرصت ماندن داشتیم ...
نه پایی برای رفتن؛ و آخر هم، دنیا ما رو باخود برد، به سمت روزمرگی‌ها، به سمت محاسبات عقلی، اینجا معنای زمان را نمی‌فهمیدیم ، زمان و تاریخ اصلا مهم نبود.
ساعت چند است معنا نداشت، وقت مان را با طلوع و غروب آفتاب و اذان هماهنگ میکردیم. رها بودیم رها از تعلقات و وابستگی و خودخواهی.
ولی حیف که تمام شد، باید خداحافظی کرد با:
احساس سبک بالی
با لذت خدمت
با شرینی لبخند کودکان
با حس خوب دعای مادران
با دستان رنجور و پینه بسته مردان
خداحافظ رفاقت‌های ناب و. کمیاب
خداحافظ رقابت‌های دوستانه
خداحافظ دلسوزی‌های مردانه
خداحافظ اشک‌های یواشکی
خداحافظ دست‌ها و صورت‌های خاکی
خداحافظ نگاه‌های امیدوار به آینده
خداحافظ نماز‌های جماعت وحدت و یکپارچگی
خداحافظ سفره‌های ساده و بی آلایش
خداحافظ دست‌های چاک چاک کاک حسن
خداحافظ روی خندان و دل بزرگ عثمان
خداحافظ بدخلقی‌های کامران
خداحافظ ملا فرامرز
خداحافظ ماموستا و طلبه‌های تایبادی
خداحافظ بچه‌های مدرسه ارشاد
خدا حافظ بچه‌های مدرسه امام حسن مجتبی علیه السلام
خداحافظ شهر زیبای ایران زیبا
خدا حافظ اردلان
خداحافظ محبت ها‌ی عبدالله
خداحافظ آرزوی آرزو
خداحافظ شب‌های پر ستاره
خداحافظ دوستی ها، قهر‌ها و آشتی‌ها
خداحافظ قلب‌های بی کینه
خداحافظ نبود آنتن موبایل
خداحافظ نبود دیتا موبایل
خداحافظ غرش‌های سگ‌های روستا
و خدا حافظ؛ "حافظ "
پایان
۲۸ آذر ۹۶
ارسال نظرات