صفحه نخست

استان ها

اقشار و معاونت‌ها

وزارتخانه ها

محور مقاوت

اقتصاد مقاومتی

روابط بین الملل

ورزشکاران

فیلم و نماهنگ

عکس

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

جامعه زنان

راهیان نور

جامعه پزشکی

اجتماعی

دانشجویی

مهندسین صنعت

اصناف

مداحان

کارگری

عشایری

پیشکسوتان

دانش آموزي

مهندسین عمران

فرهنگیان

اساتيد

مهندسين کشاورزی

حقوقدانان

طلاب و روحانيون

بنیاد فرهنگی روایت

علمي، پژوهشي و فناوري

بسیج رسانه

كارمندان

مساجد و محلات

بنیاد تعاون

باشگاه خبرنگاران

باشگاه آذربایجان شرقی

باشگاه آذربایجان غربی

باشگاه اردبیل

باشگاه اصفهان

باشگاه البرز

باشگاه ایلام

باشگاه بوشهر

باشگاه تهران

باشگاه تهران بزرگ

باشگاه چهارمحال و بختیاری

باشگاه خراسان جنوبی

باشگاه خراسان رضوی

باشگاه خراسان شمالی

باشگاه خوزستان

باشگاه زنجان

باشگاه سمنان

باشگاه سیستان و بلوچستان

باشگاه فارس

باشگاه قزوین

باشگاه کردستان

باشگاه قم

باشگاه کرمان

باشگاه کرمانشاه

باشگاه کهگیلویه و بویراحمد

باشگاه گلستان

باشگاه گیلان

باشگاه لرستان

باشگاه مازندران

باشگاه مرکزی

باشگاه هرمزگان

باشگاه همدان

باشگاه یزد

رزمایش اقتدار عاشورایی

هنرمندان

سازندگی

فرهنگی و هنری

صفحات داخلی

دوشنبه ۱۹ تير ۱۴۰۲ - 10 July 2023
کد خبر: ۸۹۷۵۸۲۳
|
۲۶ دی ۱۳۹۶ - ۱۵:۰۹
به گزارش خبرگزاری بسیج از  اشکذر، گفتگویی با پدران شهید ترتیب داده است:
حاج علی و حاج میرزاحسن رفاقتشان زبانزد عام خاص بود، هم عقیده بودند و هم کسب وکار، پشم گوسفند از مردم اشکذر و اطراف می‌خریدند ودریزد میفروختند و از این راه امرار معاش می‌کردنددر این کار رعایت حال افراد بی بضاعت، زنان بی سرپرست و یتیمان هم می‌کردند در قضیه حلال و حرام هم مواظبت داشتند و هم مداومت.
آنروز‌ها به ندرت وسیله نقلیه بین اشکذر و یزد تردد می‌کرد گاهی اوقات ساعت‌ها منتظر می‌شدند تا ماشینی پیدا شود خودشان وبارشان را به یزد و یا به جاده سنتو برساند تادرآنجا هم ماشینی پیدا کنند آن‌ها رابه یزد و عمدتا به کارخانه پشم غرب که نزدیکی‌های دروازه قرآن برساند.
آنروز هم مثل همیشه کنار مسجدالرضا و داخل حسینیه بخشداری منتظر وسیله نقلیه‌ای بودند که ماشینی نزدیکشان توقف کرد، خوشحال شدند و خوشحالیشان زمانی بیشتر شد وقتی دیدند پسرانشان حاج محمدحسین و علیمحمد از ماشین پیاده شدند وبسمتشان می‌آیند، پسر‌ها به سمت پدرانشان آمدند و سلام و احوال پرسی گرمی کردند و در آخر هم کلی عذر خواهی از بابت اینکه به یزد می‌روند وچون ماشین بسیج است نمی‌توانند آن‌ها رابه یزد و یا لا اقل تا جاده سنتو برسانند.
بعد از رفتن پسران، پدران شهیدان حاج محمد حسین جعفری نسب و علیمحمد دهقانی بسیار خوشحال بودند، حالا می‌دیدند لقمه حلالی که بر آن مواظبت داشتند موثر واقع شده بود و برای تربیت چنین فرزندان صالح، پزهیزگار و با ادب به خود می‌بالیدند و شاکر خدا بودند.
ارسال نظرات