صفحه نخست

استان ها

اقشار و معاونت‌ها

وزارتخانه ها

محور مقاوت

اقتصاد مقاومتی

روابط بین الملل

ورزشکاران

فیلم و نماهنگ

عکس

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

جامعه زنان

راهیان نور

جامعه پزشکی

اجتماعی

دانشجویی

مهندسین صنعت

اصناف

مداحان

کارگری

عشایری

پیشکسوتان

دانش آموزي

مهندسین عمران

فرهنگیان

اساتيد

مهندسين کشاورزی

حقوقدانان

طلاب و روحانيون

بنیاد فرهنگی روایت

علمي، پژوهشي و فناوري

بسیج رسانه

كارمندان

مساجد و محلات

بنیاد تعاون

باشگاه خبرنگاران

باشگاه آذربایجان شرقی

باشگاه آذربایجان غربی

باشگاه اردبیل

باشگاه اصفهان

باشگاه البرز

باشگاه ایلام

باشگاه بوشهر

باشگاه تهران

باشگاه تهران بزرگ

باشگاه چهارمحال و بختیاری

باشگاه خراسان جنوبی

باشگاه خراسان رضوی

باشگاه خراسان شمالی

باشگاه خوزستان

باشگاه زنجان

باشگاه سمنان

باشگاه سیستان و بلوچستان

باشگاه فارس

باشگاه قزوین

باشگاه کردستان

باشگاه قم

باشگاه کرمان

باشگاه کرمانشاه

باشگاه کهگیلویه و بویراحمد

باشگاه گلستان

باشگاه گیلان

باشگاه لرستان

باشگاه مازندران

باشگاه مرکزی

باشگاه هرمزگان

باشگاه همدان

باشگاه یزد

رزمایش اقتدار عاشورایی

هنرمندان

سازندگی

فرهنگی و هنری

صفحات داخلی

جمعه ۱۳ مرداد ۱۴۰۲ - 04 August 2023
نفوذ یعنی غفلت از مکر دشمن،حتی اگر علی(ع) امام رشادت، کرامت و عدالت هم باشید در میان یاران و حلقه های محافظت تو را بر زمین خواهند زد.
کد خبر: ۹۰۲۴۶۹۹
|
۱۵ خرداد ۱۳۹۷ - ۱۵:۱۵

خبرگزاری بسیج قزوینن: رمضان حاکمی با لباس پشمینه و کرباس وصله و کفش هایی که مندرس بود روانه مسجد کوفه شد و کمربندش را خوداز لیف خرما بافته اما صلابت در حرکتش معلوم بود!
وقتی به شمشیرش نگاه میکردی گویا تمام زورمداران او را با سلاحش می شناسند.
به درب مسجد رسید عبدالرحمن را دید که خفته است و او را بیدارکرد.
نماز شروع شد و با ضربه ای بر فرقش صدای فزت و رب الکعبه بلندشد!!
کسانیکه بر نماز ایستادند تا نظاره گر شیطان باشند و امام عدالت را با ضربات شمشیر زمین گیر کنند.
نفوذ یعنی غفلت از مکر دشمن،حتی اگر علی(ع) امام رشادت، کرامت و عدالت هم باشید در میان یاران و حلقه های محافظت تو را بر زمین خواهند زد.
با سرو صورت خونین به خانه رسید. سرور جوانان اهل بهشت حسنین بر سرو صورت پدر بوسه های غم زدند و قاتل دستگیر شد.
وقتی ظرف شیر را برایش آوردند رو به فرزندش حسن کرد و گفت: به ابن ملجم آب و شیر بدهید او در بند است و انصاف را درحق او رعایت کنید و بیش از یک ضربه بر او نزنید و اگر زنده ماند رهایش کنید و اگر هم از قصاصش گذشتید پاداش خدا از آن بخشاینده است!
ترحم به قاتل دربند در عین صلابت!
به راستی علی کیست؟در آن شب که علی ضربت شهادت را چشید،جز ماه و نخلستان های کوفه و چاه آب چه کسی منتظر علی بود؟هیچ کس جز اهل بیتش!
سعسعه سوال می پرسد و علی اهل بیت را فرا می خواند. عباس با چشمان اشک بار نظاره می کند تنها جلوی درب ایستاده است. او را فرا می خواند که عباس! پسرم! تو هم برای من عزیزی!تو بهتر و سرور بنی هاشمی! پس از من رنج هایی بر شما خواهد گذشت و تو تکیه گاه برادران و خواهرانت خواهی بود!حسین را دریاب! سپس ذوالفقارش را در دستان عباس گذاشت. او را در آغوش گرفت و بر بازوانش بوسه های فراوان زد و فرمود:چه دستان توانمندی را جهل مردم قطع خواهند کرد!
پزشک ایرانی بر بالینش حاضر شد و گفت:سم به مغز و کبد رسیده و کاری نمی شود کرد،
محمد ، علی با ذوالفقارش و خدیجه کبری با ثروت عظیمش را داشت.موسی هارون و عیسی ۱۲ حواری و قوم خود را داشت. نوح با ۷۲تن از قومش بر کشتی نجات نشست.آدم حوا را داشت.ابراهیم هاجر و اسماعیل را داشت که او را یاری کردند.
اما علی تنها بود و تنهاتر از خدا. خدا فرشتگان بسیاری داشت که علی تنهاتر از خدا بود.
درآن شب ماه و چاه و نخلستان نگران شدند که آن مرد هیچ گاه خلف وعده نمی کرد.چرا نیامده است؟
او کم کم از یاد ماه و چاه رفت تا اینکه چکمه های ظلم سفیانی و بیل و کلنگ های بی رحمانه ابن مرجانه بر تن نخلستان نشست!نخل و چاه که از عدالت در رنج بودند با تمام وجود حس کردند که گرفتار طایفه ای شدند که همه تبر به دست آمدند.
نخل ها را سربریدند و چاه ها را نابود کردند و مردمان دیندار و با ایمان را به خاک خون کشیدند.

باز اینجا نخل بی سر باقیست
خاک و تربت یادگارساقیست
خون دشنه دست عباس اینجاست
سربریده روی نیزه اینجاست
تیرو ترکش با کمانداران رها
چاه تنها نخل بی سر با خدا
حلقه شام و فضای خواب خواب
کوفه خاموش و جهانی در عزای ناب ناب
گیسوان زینبی در دست کین
زیر پا فرش نهادند فصلی از میدان مین
ذوالفقار علی و سرهای بی مقدار هست
باز در طایفه ما هزارعمار هست
اصغر این بار می شود سیرآب زآب
گرچه قوم کوفه نیز رفته است به خواب
1002/ت30/ب

ارسال نظرات