صفحه نخست

استان ها

اقشار و معاونت‌ها

وزارتخانه ها

محور مقاوت

اقتصاد مقاومتی

روابط بین الملل

ورزشکاران

فیلم و نماهنگ

عکس

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

جامعه زنان

راهیان نور

جامعه پزشکی

اجتماعی

دانشجویی

مهندسین صنعت

اصناف

مداحان

کارگری

عشایری

پیشکسوتان

دانش آموزي

مهندسین عمران

فرهنگیان

اساتيد

مهندسين کشاورزی

حقوقدانان

طلاب و روحانيون

بنیاد فرهنگی روایت

علمي، پژوهشي و فناوري

بسیج رسانه

كارمندان

مساجد و محلات

بنیاد تعاون

باشگاه خبرنگاران

باشگاه آذربایجان شرقی

باشگاه آذربایجان غربی

باشگاه اردبیل

باشگاه اصفهان

باشگاه البرز

باشگاه ایلام

باشگاه بوشهر

باشگاه تهران

باشگاه تهران بزرگ

باشگاه چهارمحال و بختیاری

باشگاه خراسان جنوبی

باشگاه خراسان رضوی

باشگاه خراسان شمالی

باشگاه خوزستان

باشگاه زنجان

باشگاه سمنان

باشگاه سیستان و بلوچستان

باشگاه فارس

باشگاه قزوین

باشگاه کردستان

باشگاه قم

باشگاه کرمان

باشگاه کرمانشاه

باشگاه کهگیلویه و بویراحمد

باشگاه گلستان

باشگاه گیلان

باشگاه لرستان

باشگاه مازندران

باشگاه مرکزی

باشگاه هرمزگان

باشگاه همدان

باشگاه یزد

رزمایش اقتدار عاشورایی

هنرمندان

سازندگی

فرهنگی و هنری

صفحات داخلی

شنبه ۱۷ تير ۱۴۰۲ - 08 July 2023
حضور دانش آموزان دختر در نمایشگاه رسم پروانگی جالب توجه که با شیطنت های خاص نوجوانی گرمای خاصی به نمایشگاه بخشیده بودند.
کد خبر: ۹۰۷۵۳۳۹
|
۱۷ آبان ۱۳۹۷ - ۱۲:۳۸

خبرگزاری بسیج قزوین، بخشی از نمایشگاه با مسابقه ورزشی دارت دختران دانش آموز را به کوری خواندن برای هم ترغیب که صدای خنده آنان لحظه ای قطع نمیشد.
پس از آن تیراندازی مجازی با سلاح کلاشینکف بود که بازار گرمی داشت و برای گرفتن سلاح تمایل زیادی نشان می دادند، در گوشه ای از نمایشگاه که تصویری از ورودی خرمشهر را به نمایش گذاشته بودند تئاتری در حال اجرا بود که توجه مرا نیز به خود جلب کرد.
یک افسر ارشد حزب بعث یک سرباز عراقی را تعقیب می کرد که پس از چند متری دویدن بر روی خاکریز وی را گرفت و صحنه ای نوستالژی را رقم زد که یاد آور تعقیب و گریز میدان نبرد بود.
وقتی افسر ارشد عراقی سرباز فراری را ضرب و شتم می کرد و گلوی وی را فشار می داد ناگهان، بغض چند دختر دانش آموز توجه مرا به خود جلب کرد که یک باره فریاد زدند جلاد رهایش کن!
چند بار این جمله را با عصبانیت فریاد زد که همزمان چند انفجار صوتی برای واقعی بودن صحنه توسط تیم فنی حاضر انجام شد که بخشی از جمعیت دختران دانش آموز با جیغ و فریاد از خط سیم خاردار دور شدند، نزدیک سنگر شهدای گمنام شدم و سینا ترابی را دیدم که با چند دختر دانش آموز در حال گفتگو می باشد.
گریه نسل چهارمی برایم جالب بود که در مظلومیت شهدای تفحص شده و گمنام می گریستند. سینا ترابی از رزمندگان دفاع مقدس به درستی با آنان ارتباط بر قرار کرده بود.
یکی از دانش آموزان گفت: چقدر سخت است که یک مرد به جبهه بفرستی بعد از مدتی چهار کیلو استخوان و یک نوزاد کفن شده تحویلت بدهند. می گفت: بچه بودم که خبر دادند دایی ام پیدا شده و پس از چندین سال وی را تفحص کردند. در تلویزیون دیدم شهدای گمنام را اما فقط تابوت و کامیون را تجسم می کردم ولی الان می دانم که دایی ام چگونه برگشته است. این استخوانها زمانی قلب ها و مغزهایی را با خود حمل کردند که خدا را زیباتر از همه زیبایی ها دریافتند و رفتند. دلم برای دایی ام تنگ شده است.
مادرم همان یک برادر را داشته و حالا متوجه می شوم چرا هنوز برلیش گریه می کند!
بعد از گپ و گفت سینا ترابی با دانش آموزان به قایقی که ماکت یک رزمنده با ماسک شیمیایی دراگر و دست قطع شده در ساحل ایستاده بود گریه یک مادر را رقم زد.
چه روزگاری بر این امت گذشت، کجای کار ایراد داشته که امروز برخی جوانان بی تفاوت شدند. این ها چه باید می کردند؟ دست و پا دادند،سردادند و رفتند تا قبامت بی نشان شدند اما عده ای هنوز در خواب مانده و ملت را درمانده کردند.
نظرش را پرسیدم گفت: خانه دارم و ۵۰سال از عمرم گذشته است، هر ملتی که به خونهای داده شده اش بی تفاوت باشد آن خونها را در جنگی دیگر باید تجربه کند.هر مسئولی بر مسند ریاست کارش را خوب انجام ندهد در سراشیبی سقوط کارش را تجربه خواهد کرد.
عرفه شهدای غواص و دلنوشته های بازدید کنندگان پایانی بر حاشیه نگاری قسمت اول رسم پروانگی بود.
1002/ت30/ب

ارسال نظرات